دختری در جست‌وجوی عشق در کابل

منبع: ان‌بی‌سی نیوز

برگردان: اطلاعات روز

فکر کنید که دست یافتن به حق در شهرهای بزرگی مثل نیویورک و لس آنجلس مشکل است. در شهری مانند کابل، جایی که صحبت کردن یک زن با مردی که نامزد، شوهر یا از وابستگانش نباشد، جرم پنداشته می‌شود، چگونه خواهد بود؟

این یک واقعیت تلخ است: بسیاری از دختران در افغانستان وقتی که نوجوانی بیش نیستند، یا با یکی از اقارب خود ازدواج می‌کنند یا زندگی مشترک‌شان را با کسی آغاز می‌کنند که هرگز او را ندیده‌اند. اگر زنی جرأت به خرچ دهد و با مردی خلوت کند، به جرم زیرِ پا کردن ارزش‌های اخلاقی به زندان انداخته می‌شود (آمیزش قبل از ازدواج).

سرگذشت فروغ عزیزی 25 ساله که به‌تازگی از دوست‌پسرش جدا شده است، وضعیت موجود را به‌خوبی به تصویر می‌کشد. عزیزی در حالی که صدایش می‌لرزید و از مردی که او را عشق زندگی خود می‌دانست، سخن می‌‌زد، گفت: «وقتی او از من جدا شد، احساس می‌کردم که با موتر تصادف کرده‌ام». عزیزی در ادامه می‌گوید: «‌ما می‌خواستیم با هم ازدواج کنیم، اما او مرا ترک کرد و می‌خواهد با دختری از قوم خودش ازدواج کند».

در فرهنگ افغانی، عشق عامل ازدواج شمرده نمی‌شود و این حقیقت که عزیزی در افغانستان دوست‌پسری داشته است، یک امر غیر‌معمول است و اندوه پایان این عشق برای عزیزی یک تجربه‌ی فوق‌العاده است. عزیزی که یک خبرنگار با‌استعداد است، از معدود زنانی محسوب می‌شود که در کابل، در جنگ با بعضی از سنت‌ها برخواسته است و به دنبال ازدواجی می‌گردد که در آن عشق وجود داشته باشد. اما یافتن یک مرد نجیب دشوار‌ترین بخش کار او است، او باید با کسی ازدواج کند. اگر او ازدواج کند، این کار او برای خانواده‌اش شرمندگی به بار می‌آورد، با وجودی که فعلا خانواده‌اش وی را در رسیدن به عشقش یاری می‌کنند.

زمان به‌شدت در حال گذر است و عزیزی به‌سرعت به تاریخ انقضای 26 سالگی نزدیک می‌شود. این که خواهر جوان‌تر او هم‌اکنون ازدواج کرده است، به وی کمکی نمی‌تواند. عرف‌های اجتماعی قانونی که به مردان و زنان اجازه دهد آزادانه با هم تعامل کنند، در افغانستان وجود ندارد. عزیزی و دوست‌پسرش دو سال با هم دوست بودند؛ اما آن‌ها هرگز هم‌دیگر را نبوسیده و با هم خلوت نکرده بودند.

عزیزی گفت: «برای گفت‌وگوی دختران و پسران جایی وجود ندارد. وقتی که شما با دوست‌پسر‌تان به پارک بروید، شما را اذیت می‌کنند و حتا ممکن است که دست‌گیر کنند».

دفتر عزیزی تنها مکانی بود که او می‌توانست با مردها ملاقات کند. با آن هم او باید مواظب می‌بود که کسی در مورد او شایعه‌پراکنی نکند. وی می‌گوید: «تنها کاری که می‌توانم، تماس تلفنی با دوست‌پسرم است ‌یا این که او را در یک رستورانت‌ که زیاد سخت‌گیر نیست، ملاقات کنم».

بعضی‌ها به دنبال فرصت‌های بزرگ‌تری هستند. آن‌ها منتظر می‌مانند تا خانواده‌های آن‌ها شبی ‌یا روزی در خانه نباشند تا آن‌ها با هم ملاقات کنند، این گونه احتمال دست‌گیری و اذیت‌شان کم است. بعضی‌ها از این هم فراتر می‌روند، آن‌ها به دنبال فراهم کردن زمینه‌ی ملاقات‌شان در خارج از کشور هستند. این چیزی است که برای بهترین دوست عزیزی (آرزو‌ صدیقی) اتفاق افتاد. سال گذشته عزیزی همراه با خانواده‌ی آرزو به هند سفر کرد. این دو دختر به طور مخفیانه زمینه را فراهم کردند تا تمیم شاپوری (دوست‌پسر آرزو) هم با آن‌ها به هند برود. عزیزی در حالت خندان گفت: «خانواده‌ی آرزو نمی‌دانست که دوست‌پسر وی هم به هند آمده و در هوتلی در نزدیکی آن‌ها اقامت گزیده است».

صدیقی این سفرش را سفر زندگی‌اش می‌داند. او به شکل دزدکی تاج محل را نیز دیده است و در این مورد می‌گوید: «این سفر بسیار رمانتیک بود». تاج محل جایی است که شاه جهان آن را به یاد‌بود از زنش که او را خیلی دوست داشت، ساخته است.

صدیقی در مورد شاپوری که اکنون با او ازدواج کرده است، می‌گوید: «من به قلبم اجازه دادم تا این مرد را برایم انتخاب کند. من فکر می‌کنم که همه باید در انتخاب شریک زندگی‌شان آزاد باشند». صدیقی برای عزیزی سرنوشت خوش خودش را آرزو دارد و عزیزی هم امیدوار است. وی مشتاقانه گفت: « من ایمان دارم که او منتظر من است».

اگر عزیزی در آینده صاحب دختر شود، دختران او در یافتن عشق‌شان و رسیدن به رویاهای‌شان مشکلی نخواهند داشت. عزیزی در ادامه گفت: «من به آن‌ها خواهم گفت که شما در انجام هرکاری آزاد هستید. هرکاری! من با شما هستم. پرواز کنید!».

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *