حسین رهیاب (بلخی)
چندروز قبل تصویر پارچه نوشتهای در رسانهها منتشر شد که در آن والدین دانشآموزان مدرسهای در میبُد یزد از مدیران آن مدرسه خواسته بودند که از ثبت نام فرزندان مهاجر افغانستانی در آن مدرسه امتناع کنند. این پارچه نوشته انعکاس گستردهای در رسانهها داشت و باعث شد که هموطنان مهاجر و غیرمهاجر بسیاری به آن واکنش نشان دهند. من قصد ندارم در این مطلب به آن تصویر بپردازم، بلکه علاقهمندم به این بهانه به مسئلهی «منافع» تحصیل این دانشآموزان در ایران اشاره کنم و این منافع را در کنار هزینههای مادی آن قرار داده، توجه دولتمردان ایران و خوانندگان را به یک نتیجهی منطقی جلب کنم که متأسفانه طی چندسال اخیر توسط مقامهای این کشور عمدا یا سهوا نادیده گرفته شده است. امیدوارم که دولتمردان جدید بتوانند با درک این موضوع آن را با تدبیر حل کنند.
مشکل تحصیلی مهاجران مسئلهی جدیدی در ایران نیست؛ اما در گذشته و با وجود کمونیستها در افغانستان و استقرار دفاتر احزاب جهادی در ایران، مهاجران با مشکلات کمتری روبهرو بوده و بابت تحصیل فرزندان خود مجبور به پرداخت هزینهای نبودند؛ اما با سرنگونی حکومت کمونیستی، از بین رفتن طالبان و پایان یافتن حکومت اصلاحات در ایران، مهاجران ساکن این کشور در طول چندسال اخیر شاهد بروز پدیدهی جدیدی شدند و آن اخذ شهریه و عدم پذیرش افراد فاقد مدرک در مدارس و گاهی اخراج برخی از دانشآموزان از مدارس به دلیل عدم تمدید کارت اقامتی میباشد و نکتهی جالبتر اعلام هزینهها و سرانههای ریالی زیادی از سوی مسئولان ایرانی است که بابت تحصیل این افراد از طرف دولت ایران پرداخت و هزینه میشود و…
شکی نیست که تحصیل این افراد دارای هزینه میباشد و ممکن است در کل برای آموزش و پرورش ایران هزینههایی را به بار آورد؛ اما به نظر میرسد که وجود دانشآموزان مهاجر در مدارس خصوصا اگر آنها در شهر بزرگی چون مشهد پراکنده باشند، خیلی به حساب نمیآید. زیرا در بسیاری از مناطق، بودن این افراد با نبودن آنان تفاوتی نداشته و وجود آنها هزینهی ناچیزی میطلبد که نبود آنها باعث صرفهجویی در آن مدارس نخواهد شد. شاید این محاسبه در مناطق مهاجرنشینی چون گلشهر، التیمور، همتآباد و… درست باشد؛ اما نکتهی بسیار مهمی که مورد اشاره قرار نمیگیرد، منفعتی است که یک دولت میتواند از وجود این افراد ببرد. زیرا این افراد قبل از این که افغانستانی باشند، کاملا ایرانیاند و حضور آنها در مدارس ایران کاملا به نفع ایران بوده و هزینهای که بابت تحصیل آنها در این مدارس پرداخت میشود، در مقابل تأثیرپذیری آنان از فرهنگ، تاریخ، عقاید، مسایل اجتماعی و… ایران هیچ به حساب آید.
امروزه بسیاری از دولتها میکوشند با صرف هزینههای هنگفت، فرهنگ و تمدن خود را به دیگران انتقال داده و حتا بقبولانند یا افرادی را در کشورهای دیگر با زبان خود آشنا سازند، در حالی که همه میدانند این نوع هزینهها نمیتواند کارآیی مورد نظر را داشته باشد؛ زیرا معمولا آشنایی دیگران به صورت کامل با فرهنگ و تمدن بیگانه امکان ندارد و بر فرض که صورت گیرد، اثر مثبتی ندارد. آموختن زبان نیز همین روند را داشته و تقریبا یا بسیار پرهزینه میباشد و بهندرت فراگیرندهای میتواند یک زبان خارجی را کامل بیاموزد. در این حال، اگر امروزه دولتها زمینهای بیابند و مثلا هزاران بچهی مستعد و آمادهی خارجی که مشکل زبانی هم ندارند، از دورهی کودکی در اختیار آنها قرار گیرد، با صرف هزینههای فراوان از آنها هزاران زن و مرد تحصیلکرده تربیت کرده و به این صورت بهترین پاداش خود را نیز انتقال فرهنگ و رسوم خود به آن ملت میدانند و این البته حقیقت بزرگی است که با میلیونها دالر هم امکان ندارد و در همین حال بسیاری از دولتها همین مبالغ و حتا بیشتر را به صورتهای مختلف برای ترویج اهداف و خواستههای فرهنگی خود هزینه میکنند و میدانند که تأثیر آن در مقابل مبالغ هزینه شده تقریبا صفر است.
اینک با توجه به نکتهی بالا میتوان گفت که دولت ایران نیز برای تحصیل فرزندان مهاجر هزینههایی میپردازد و شاید با جمع این هزینهها در سال (به گفتهی خودشان) چندمدرسه هم ساخته شود؛ اما مسئولان این کشور میدانند که با تحصیل فرزندان مهاجر در ایران، آنها کاملا ایرانی شده و در داخل افغانستان و حتا در صورت مهاجرت به کشورهای دیگر، حامل و مبلغ فرهنگ و سنتهای ایرانی میباشند و هیچدولتی با تمام این مبالغ و حتا چندبرابر آن نمیتواند یک دهم این دریافتی فرهنگی را داشته باشد که امروزه در اختیار ایران قرار دارد. از طرف دیگر، بیسواد ماندن این افراد در طولانیمدت به ضرر ایران میباشد. زیرا افراد بیسواد بیکار بوده و میتوانند در داخل ایران مشکل ایجاد کنند و از طرفی خارج شدن افرادی که در ایران متولد شدهاند، ولی به دلایلی چون نداشتن مدرک اجازهی تحصیل نیافته و بیسواد ماندهاند، در شان یک کشور بافرهنگ و متمدن نبوده و برای آن فرد نیز تبدیل به عقده شده و ممکن است روزگاری آثار و عواقب بدی در پی داشته باشد.
با توجه به مطالب بالا، عاقلانه است که دولتمردان ایرانی با دوراندیشی، زمینهی تحصیل تمام مهاجران ساکن در ایران را فراهم کرده و آن را برای همه اجباری کنند و نه این که با گرفتن شهریه و ایجاد محدودیت، زمینهی تحصیل و انتقال فرهنگ خود را از بین ببرند. این نوع رفتار که گاهی در مدارس دیده میشود، سادهانگاری محض از سوی سیاستگذارانی است که انسان با دیدن آن متعجب میشود. زیرا این افراد یک حقیقت بسیار بزرگ را نادیده میگیرند و آن این که تحصیل فزرندان مهاجر در ایران بیش از این که به نفع مهاجران یا افغانستان باشد، به نفع ایران است و بیشترین منفعت را نیز برای فرهنگ و تمدن این کشور دارد.