کابل تاکسی نگو! بلا بگو! همانگونه که رنگ این تاکسی زرد است، در مورد هرکسی که تا حالا نوشته، او نیز قسمتی از جامه اش را زرد کرده است. اما رانندهی این تاکسی زرد رنگ برای مخاطبانش آشکار نیست، چه کسی فرمانش را بدست دارد، غیر خودش و خدایش، کسی دیگری هم شاید نداند. او تا حالا مسافرینی زیادی را سوار کرده و به منزل رسانده، آخرین مسافرش تا روز شنبه همین هفته (دیروز)، آقای حنیف اتمر، مشاور امنیت ملی رییس جمهور اشرف غنی بوده.
حالا من یخن این کابل تاکسی را میگیرم و میپرسم که تو را با حنیف اتمر چه؟ اصلاً به تو چه ربطی دارد که ایشان 27 مشاور دارد؟ چه فرق میکند مشاورین این مشاور بلندآوازه کودکانی بیش نباشند؟ مگر زمین به آسمان میخورد که مقامی از مقامات عالیخلتهی حکومت وحدت ملی مشاورین خویش را نظر به شرارت یا درایت پدران یا پدرکلانهای شان انتخاب کند؟ در کجای این مملکت سواد، شخصیت و درایت مهم بوده که مشاورین اتمر باید آنها را داشته باشند؟ اصلاً گور پدر دالر! دالر مهم است یا بچههای بلی قربان گوی؟!
به نظر من خوب نیست مزاحم بزرگان این مملکت شویم. چون اگر مزاحم بزرگان این مملکت شدیم، آنوقت این بزرگان، مثلاً آقای اتمر که حیثیت مشاور امنیت ملی رییس جمهور را دارد؛ بهجای اینکه زور خویش را در جلوگیری از حملات انتحاری، انفجاری و مداخلات کشورهای مثل پاکستان و ایران به کار گیرد، مجبور میشود چند هفته فکر کند که رانندهی کابل تاکسی ذکی دریابی است و از روی بیچارهگی، به امنیت ملی دستور بدهد که وی را احضار کرده، تحقیق نمایید. اگر مزاحم بزرگانی چون اتمر، اشرف غنی، وزیر داخله، وزیردفاع و رییس امنیت ملی شویم، آنوقت در شاهشهید انفجار میشود. در دروازهی اکادمی پولیس انتحار میشود. در چهارراهی عبدالحق روز روشن، شب تار میشود. بعدش همه میدانیم و میبینیم که دل این بزرگان حتی آخ هم نکرده! اتمر حد اقل همینقدر قدرت دارد که بیهیچ دلیل و ادعایی، بر هرکسی که دلش خواست تهمت میبندد و احضارش میکند. اما چه کسی، با عالمی از دلیل و ادعا این مرد بزرگ و خوشفکر را احضار کند؟ پس بهتر است مزاحم این بزرگان نشویم. چه بخواهیم چه نخواهیم، درایت و شخصیت بسیاری از این بزرگان همانقدر است که در تمام این سالها از آن استفاده کرده و هرچه فرصت و منبع برای آبادی و ترقی وجود داشتند را به پای منافع قبیلهی خود فدا کردند. چهقدر دیگر این عزیزان امتحان بدهند و ثابت کنند که طویلهی قبیلهی شان از کعبهی دیگران ارزشمندتر است، بناءً باید کعبهی دیگران را خراب کرد؟!
اصلاً تنها اتمر نیست که نباید به آن گیر داد و بر کارش خرده گرفت. وضع اقتصاد مملکت را ببین! وضع کار و کسب را ببین! وضع صحت و اجتماع را ببین! همه از خیر سر همین بزرگان اند. بزرگانی که تا بگوییم او بزرگوار! نوش جانت که به چوکی وزارت و مشاوریت و ریاست رسیدی، خیر است دزدی نکن! فوراً با پولیس و امنیت دم دروازه ات میرسند که بچه خر تو مرا گفتی دزدی نکن! بیا که دزدی را برایت نشان بدهم.
بناءً این کابل تاکسی نباید یخن بزرگان را بگیرند. بیا یخن مرا بگیر! هر رقم که دلت است نقد کن. هر بدی و کجی که در من دیدی، افشاء کن. مرا نزد هرچه آدم است، رسوا کن. خاطرت جمع که من اتهام رانندهگی ات را بر هیچ کسی نخواهم زد و هیچ آدمی را نخواهم برد. بزرگانی که زندگی را در کابل اینقدر اسفبار ساخته، از این بیشترش را هم توانایی دارند. مثلاً دیدی که همین فردا آقای اتمر از سر لج، 27 مشاور دیگر را هم استخدام کرد. دلش بایسکلش! مرتیکه زور دارد، حق هم دارد. اصلاً شما تا به حال دیدهاید کسی زور داشته باشد و حق نداشته باشد؟ در طول تاریخ افغانستان حق با آدمهای زورمند بوده. از وکیلی که رانندهی تاکسی را روی سرک کشت تا شاهی که زمین فقرا را به کوچیها فروخت. از رییس جمهوری که وضع مملکت را چنین به گند کشاند تا مشاوری که فکر و ذکرش مصروف زمینگیر کردن آدمهای مثل جنرال دوستم، محمد محقق، عبدالله عبدالله و سیاف است. همه حق دارند.
اما این کابل تاکسی شوخ است، پروای این حرفها را ندارد. برای او مهم است که مشاوری از مشاوران ریاست جمهوری شخصاً 27 مشاور داشته باشد. برای او مهم است که هر کدام این مشاورین از 5000 گرفته تا 20000 هزار دالر معاش بگیرند، ضمن اینکه یک شانزده پولی مفیدیت ندارند. برای او مهم است که اتمر به عنوان مشاور امنیتی، هیچ وقعی بر رویدادهای امنیتی و قربانیانش نگذارد. این کابل تاکسی شوخ، اخیراً شوخک هم شده! فرق شوخ و شوخک در این است که شوخک بیشتر از داعش و طالب، وجدان مقامهای فاسد حکومت وحدت ملی را تکان و عذاب میدهد، اما شوخ این توانایی را ندارد! ای شوخک کابل تاکسی! وجدان قلقلک میدهی ها؟!