مخالفان موافقت‌نامه‌ی امنیتی؛ بلوف‌های وحید مژده و تکبیر آصف محسنی

رحمت‌الله ارشاد
موافقت‌نامه‌ی امنیتی کابل‌–‌واشنگتن در چارچوب پیمان استراتژیک (‌سال گذشته امضا شد)، قرار است در جرگه‌ی مشورتی که در تاریخ 30 عقرب بر‌گزار می‌شود، به بحث گذاشته شود. قرار است نزدیک به سه هزار اشتراک کننده از سراسر کشور به منظور بحث و تصمیم‌گیری درمورد این موافقت‌نامه در آخر این هفته روی مواد آن بحث نمایند. حامد کرزی اعلام کرده است که آرا و نظریات اعضای جرگه، نظر ملت افغانستان است. انتظار می‌رود اعضای جرگه‌ی مشورتی با در نظرداشت منافع ملی و الزام‌های امنیتی، سیاسی و اقتصادی افغانستان، نظر مساعدی در مورد امضای این توافق‌نامه داشته باشند. اما در آستانه‌ی دایر شدن جرگه‌ی مشورتی، شماری از جریان‌های سیاسی و شخصیت‌های مذهبی و سیاسی‌ علم مخالفت با امضای توافق‌نامه را بلند کرده‌اند. چند روز قبل جریانی موسوم به «جبهه‌ی وحدت ملی» با راه‌اندازی یک حرکت مدنی امضای توافق‌نامه امنیتی با امریکا را محکوم کرد. وحید مژده، یکی از اعضای رهبری این گردهم‌آیی در آن همایش چنین گفت: «در این موافقت‌نامه چه نوشته شده است؟ فقط یک چیز است و آن عبارت از این است که امریکایی‏‌ها در افغانستان می‏‌مانند، سازمان سیا (CIA) عملیات خود را در این‌جا و کشورهای دیگر انجام می‏‌دهد. طیارات بی‏سرنشین‏شان از افغانستان بر می‏‌خیرند و منطقه را تحت کنترول خود می‌‏گیرند. افغان‌ها در این مورد چه می‏‌کنند؟ افغان‌ها هیچ‌چیزی به دست نمی‏‌آورند، به جز این که دشمنی کشورهای منطقه را کمایی کنند و جنگ در افغانستان ادامه خواهد یافت».
وحید مژده هم‌چنین به شرکت کنندگان لویه جرگه‌ی مشورتی و اعضای پارلمان هشدار داد: «نام شما‌ـ اگر این توافق‌نامه را امضا کردید‌ـ در تاریخ افغانستان به عنوان خیانت‏کاران بزرگ ثبت خواهند شد. اگر پارلمان هم این توافق‌نامه را تأیید کند، بدون تردید، نام‏شان‌ (نمایندگان) در لیست کسانی خواهند بود که در حق ملت افغانستان بزرگ‌ترین جفا را روا داشته‌‏اند».
این دفاع آتشین، بیش از این که بیان فکر مثبت در پرتو منافع ملی باشد، بیان‌گر یک وابستگی اقتصادی و سیاسی به کشورهای همسایه است. وحید مژده با چنگ زدن به این نکته که «افغان‌ها چه به دست می‌آورند، جز دشمنی کشورهای همسایه و جز این که طیاره‌های بدون سرنشین از این‌جا برخیزند و منطقه را بمب‌باران‌ کنند»، آشکارا از منطقی دفاع می‌کند که ایرانی‌ها بارها از آن دم زده‌اند. او بدون این که تعهدی بر سند تابعیت و بحث شهروندی خود داشته باشد، دفاع از دامی می‌کند که کشورهای همسایه برای ما گذاشته‌اند. از آقای وحید مژده به عنوان شهروند دارای تابعیت افغانستان و به عنوان یکی از افرادی به اصطلاح «کارشناس»، بایستی بپرسیم که اگر ما افغان‌ها از امضای این توافق‌نامه چیزی به دست نمی‌آوریم، چه چیزی را از دست می‌دهیم؟ و بایستی بپرسیم که آقای مژده، منطق شما تمامی رنج‌ها و دردهایی را که از همسایگی با ایران و پاکستان به دست آوردیم، به عنوان دست‌آوردهای دوستی با این کشورها می‌داند؟ اگر نمی‌داند، پس چگونه با این کشورها در این سال‌ها دوست بوده‌ایم که حالا دشمن شویم؟ مگر تیرباران کردن هم‌وطنان ما در مرزهای ایران نشانه‌هایی از دشمنی نیست؟ یادت رفته که در چند سال گذشته چند جسد از ایرانی‌ها تحویل گرفته‌ایم؟ ظلمی که بر مهاجران ما در ایران جاری است، آیا بخشی از دوستی است که شما از آن داد می‌زنید؟ آیا شما هنوز هم فکر می‌کنید که انتحاری برخاسته از متن فرهنگ و ملتی است که شما نیز یک فرد آن هستید؟ آیا ثبوت‌ها و اسنادهای امنیت ملی کشور مبنی بر آموزش و تجهیز انتحاری توسط پاکستان را قبول ندارید؟ آیا فکر می‌کنید که پاکستان پناه‌گاه انتحاری و تروریستی که ملت ما را می‌کُشد، نیست؟
من نمی‌دانم که شما چه پاسخی برای این همه سوال دارید، اما مطمئن‌ام که شما هرگز به این سوال‌ها پاسخ نخواهید گفت، چون باورم این است که چیزی برای گفتن ندارید. من قبل از این شما را از جنس احمد شاه احمدزی و سید عیسی حسینی مزاری نمی‌دانستم. اما حالا فکر می‌کنم شما می‌توانید زبون‌تر از آن‌ها شوید. بعید نیست که در روز قدس بعدی شما را با ابا و قبا در تلویزیون تمدن ببینم که در کنار حسینی مزاری و امثالهم بگویید: «با درود بر{امام} خامنه‌ای و با اجازه‌ی سپاه پاسداران، قُدس یک‌ روز الهی و قُدس گفتن یک واجب شرعی است». من حالا به آن روز می‌اندیشم. اما تذکر من برای شما این است که‌ بسیاری از تحصیل کردگان کشور ما که اکنون در افغانستان وکیل پارلمان، مالک موتر، ثروت، تجارت، روزنامه، هفته‌نامه و…‌اند، از نظر ایرانی‌ها «ابتر»‌اند. آنان سال‌ها برای ایرانی‌ها قلم و قدم زدند، اما سرانجام نه ایرانی‌ها منبع مالی و سیاسی آن‌ها باقی ماندند و نه آن‌ها عوامل و نفوذی‌های ایرانی‌ها. حالا لطفاً شما در صدد تکمیل این خلا نباشید، چون روزی می‌رسد که ملت حساب تک تک این خیانت‌ها را پس خواهند گرفت. پس چرا شما باید چنین شوید؟
پس از اخطارهای وحید مژده و هم‌قطاران او که داعیه‌ی «دایه‌ی دلسوزتر از مادر» را برای ملت ما داشتند، روز عاشورا و ایام محرم‌ فرصتِ بی‌نظیری برای وابستگان ایران بود که حرف «ولی فقیه» را در مساجد و تکیه‌خانه‌ها علیه امضای توافق‌نامه‌ی امنیتی فریاد بزنند. روز عاشورا بانگ «توافق‌نامه امنیتی امضا نشود» بلند شد. شیخ آصف محسنی در مدرسه‌ی خاتم‌الانبین یکی از چهره‌های شناخته شده‌ی مذهبی و سیاسی بود که به صراحت تمام اعلان کرد که «امضای توافق‌نامه‌ی امنیتی برای ما ذلت است، آن را امضا نکنید». شیخ آصف محسنی که به مناسبت روز عاشورا در جمع اشتراک کنندگان صحبت می‌کرد، از آن‌ها خواست که شعار بدهند «شیعه و سنی، برادر برادر» و هم چنان تکبیر بگویند که «مصئوونیت قضایی ذلت ماست، قبول نداریم». شیخ آصف محسنی می‌خواست با ایجاد احساسات در میان عوام مردم، مبتکر و دعوت‌گر یک مخالفت عمومی نسبت به امضای توافق‌نامه‌ی امنیتی باشد. اما مردم آگاهانه در دام این نیرنگ نیافتاد و جز چند تکبیر خفیف، واکنش دیگری را انجام ندادند. در حالی که مسلماً ایرانی‌ها از بزرگ‌ترین پایگاه مذهبی ‌شیعه‌ که برای آن سال‌ها سرمایه‌گذاری کرده‌اند، انتظار بیش‌تر از این را داشتند. به نظر می‌رسد عمر محسنی به سرآمده است. محسنی نه در دل‌ربایی از مقامات ایرانی موفق بوده و نه در عوام‌فریبی دینی. ایرانی‌ها با درک این نکته که محسنی روزگارش سر آمده، اکنون صدها شیخ و ملای قبا‌پوش دیگر را چند قدم پیش و پس از او وادار به ایستادگی کرده‌اند. شیخ آصف محسنی بایستی از چند سال گذشته و از کارنامه‌های خود در دوران جنگ‌های داخلی، عبرت دینی و شرعی‌اش را تکمیل می‌کرد. اما به نظر می‌رسد او هم‌چنان بر کورسوهایی چشم دوخته است که سال‌هاست ساکنان آن درحال کوچ کردن‌اند. شاید پس از ملا عمر و گلبدین حکمت‌یار، شیخ آصف محسنی منفور‌ترین چهره‌ی شبکه‌های اجتماعی باشد که هزاران شهروند بارها علیه او موضع گرفته و از رفتارهای دینی و سیاسی او ابراز انزجار کرده‌اند. منفعل‌ترین عضو شبکه‌های اجتماعی نیز هر از چند گاهی به استاتوس‌ها و تصاویری بر می‌خورد که بیان‌گر انزجار از شیخ آصف محسنی‌اند. آیا این برای عبرت و اصلاح کافی نیست؟ مسلماً که نه. اما این همه ابراز انزجار و خوش شدن به شایعه‌ی «مرگ» محسنی، بی‌گمان بیان‌گر طرد او از سکوی پیشوای دینی-مذهبی و رهبری سیاسی است. حالا اگر محسنی هم‌چنان بزرگ‌ترین میزبان مردم عوام در ایام و روزهای دینی است، به معنای مقبولیت او نیست. جمعیت مؤمن شهر ما در روزهای محرم و به خصوص روز عاشورا جایی برای پناه بردن ندارند. همه‌ی تکیه‌خانه‌ها پُر‌ند. محسنی نباید جمع شدن خلق را نشانه‌ا‌ی بر عظمت و پیشوایی خودش بداند. این پیشوایی سال‌هاست که شکسته و جز پارچه‌های غیرقابل استفاده چیز دیگری از آن باقی نمانده است.
اصرار محسنی بر خطی که تأمین کننده‌ی منافع ایران است، بزرگ‌ترین ذلت یک عالم دینی درجامعه‌ی دینی است. چرا آقای محسنی از ذلتی که خود در آن گرفتار است، ما را اخطار ذلیل شدن می‌دهد؟ مگر ذلت بزرگ‌تر از این برای جامعه‌ی دینی وجود دارد که آصف محسنی مدام علیه منافع ملی افغانستان شعار بدهد و تکبیر بگوید؟
حالا نشانه‌های قوی از ذلت محسنی هویداست. شیخ آصف محسنی خودش نیز قبول دارد که ملا عمر منفور‌ترین چهره در افغانستان در مقیاس این جغرافیاست. قرار گرفتن محسنی در رده‌ی سوم دال بر یک ذلت تاریخی محسنی در میان مردم افغانستان است. حالا ذلیلی که براساس رفتارها و عمل‌کردهای دوگانه‌ی خودش به یکی از ذلیل‌ترین افراد جامعه تبدیل شده باشد، چگونه می‌تواند عزت و ذلت را برای ما تعریف و تشریح کند؟
این‌جاست که محسنی در جایگاهی نیست که عزت و ذلت این ملت را تعریف کند. شیخ آصف محسنی و امثالهم به‌خوبی می‌دانند که در اوج اقتدار آن‌ها چه در حق این ملت انجام شد. میلیون‌ها نفر همین اکنون هم آواره‌اند. میلیون‌ها نفر معتادند. خرابی‌های جنگ هنوز باقی است. ملتی که همه‌چیز داشت، پس از جنگ اکنون هیچ‌چیز ندارد. این همان عزتی است که محسنی برای ما تعریف می‌کند؟ عزت آیا از منظر محسنی این است که آوارگان ما آواره باشند، معتادان ما بیش‌تر شوند، خانه‌های ما خراب باشند، کشورهای همسایه‌ی ما قصابان شهروندان ما باشند؟ اگر عزت همین است، تُف برآن.
عزت ما زمانی تأمین می‌شود که در چهار کنج کاخ محسنی زنان گدا‌ روسری‌شان را برای 1 افغانی باز نکنند. ما زمانی با عزتیم که معتادان برگشته از ایران در کنار کاخ محسنی در درون رودخانه جان ندهند، ما زمانی عزت‌مندیم که مراجع دینی و شرعی ما به نقل کشورهای همسایه فتوای عید کردن صادر نکنند، ما زمانی عزت‌مندیم که آقای محسنی سقف عزت ملت ما را بر ستون معیشت شخصی‌اش بنا نکند‌ و زمانی عزت ما تأمین می‌شود که کنار ملت و دولت خود بایستیم، نه این که دستور دولت همسایه‌ی‌مان را برای ملت‌مان دیکته کنیم.
پس، هرچند که مخالفان جرگه کار خاصی را ‌علیه موافقت‌نامه‌ی امنیتی انجام داده نمی‌توانند، چون ایرانی‌ها و عوامل‌شان در زمان امضای پیمان استراتژیک بیش‌تر از اکنون‌ زور زدند و ناکام شدند. اما رنج بزرگ این است که چرا هنوز هم ما نمی‌دانیم که منافع ملی ما چیست؟ و چرا با دانستن منافع ملی، عامل تأمین منافع کشورهای همسایه می‌شویم؟
و نکته‌ی آخر این که بلوف‌های وحید مژده و هم‌قطاران او و تکبیر شیخ آصف محسنی، نه دالی بر برداشت آن‌ها از منافع ملی کشور مااند و نه ما آن را منافع ملی خود می‌دانیم. این بلوف‌ها و تکبیرها، دساتیری‌اند که با حمایت ریال در جاده‌ها و مساجد ما بازگو می‌شوند، پس هرچه این بلوف‌ها کلان‌تر و تکبیرها بلند‌تر شوند، عددهای بیش‌تری سیاه می‌شوند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *