هویت قبیله، شهروندی و زیستن در سایه

نعمت قاسمی
صورت بندی دانایی و هویت قبیله بر نظام دموکراتیک نتیجه را چنان می‌شود که کارگزاران و نهاد‌های دموکراتیک نتوانند از ذهنیت تنگ و تاریک قبیله عبور نمایند. چنان‌چه تنش‌های به وجود آمده در سنا، فرافگنی رسانه‌های خصوصی و هم‌گرایی تحلیل‌گران داخلی با آن، زنگ خطر دیگری برای ملت بود که نشان دهد هویت چگونه در زمان و مکان واحد می‌تواند ساختار وضعیت موجود را به چالش بکشد. هویداست که هویت می‌تواند در سایه‌ی پدیده‌های ذهنی قبیله و به مینانجی سور اسرافیل، فراتر از ماهیت حقوق شهروندی کالبد پوسیده‌ی تقابل را روح دوباره بدمد. به عبارت دیگر، در چنین وضعیتی، کارگزان و نهادهای دموکراتیک می‌توانند با نگرش و ذهنیت قبیله‌ای، مؤلفه‌های جزم‌گرایانه‌ی ماهیت قبیله را بر ماهیت و ساختار تفکیک شده‌ی نظم دموکراتیک تطبیق دهند. قلب ماهیت مفهوم پذیریش به جای ستیز، حقوق شهروندی به جای نظم قبیله،‌ حکم‌رانی به جای فرمان‌برداری و حق به جای تکلیف، خواهان سلطه و تثبیت تاریخ سلطه می‌باشد. در چنین حالت نسیان تاریخی به منظور التیام رنج با تمهیدات ذهن قبیله‌سالار در روند دموکراتیک به یغما می‌رود.
اما در این میان آن‌چه مهم به نظر می‌رسد، کاستی تحلیل مشخص از اوضاع مشخص است که نمی‌تواند سر فصل گشایش رنج‌ها و درد‌نامه‌های مشخص کنونی باشد. در واقعیت امر، ریشه‌ی تقابل هویت به سنت‌های میتودولوژیک تاریخ افغانستان بر می‌گردد که چگونه روند موجود را به خوانش می‌گیرد و دهنیت قبیله در راستای تثبیت هویت قبیله عمل می‌نماید.
در این تحلیل تلاش بر آن است که سنت‌های رایج فهم وقایع تاریخی افغانستان با رویکرد گسست و استمرار تاریخ در جامعه‌ی افغانی را روایت کند. روایتی که هر‌کدام با استدلال و بیش‌تر با برخورد فیزیکی در صدد تثبیت نظریه و عمل خویش برآید. در سنت استمرار رویکرد‌ها چنان است که نشان می‌دهد که تاریخ و سنت‌های نهفته در دل تاریخ قابل بازبینی نیست، زیرا رویه، عمل و معرفت تاریخی بر مبنای عدم گسست استوار می‌باشد. اما موافقان و مخالفان این نظر با طرح استدلال‌ها‌ در صدد اثبات مدعای خویش‌اند.
‌مخالفان تأکید می‌کند که تاریخ یک ذات ثابت دارد که لایتغیر می‌باشد و ذات تاریخ افغانستان، قبیله می‌باشد. مقاطع تاریخی چیزی جز تجلی یک ذات ناپاک تاریخی، منهای عقلانیت نیست. دانایی و دانش نهفته در آن اعراض تحمیل شده بر یک جوهر تاریخی(‌قبیله) می‌باشد. به همین لحاظ، کردار کنش‌گران سیاسی و شهروندان، قبیله‌گرایی می‌باشد. اما از دید موافقان این سنت، استمرار تاریخ و نگاه‌های تاریخی یک ذات ثابت دارد که ظرفیت‌ها و توان‌مندی‌ها برای به فعلیت رساندن در ضمیر همین ذات ثابت وجود دارد. نقاط درخشان تاریخی افغانستان بیان‌گر اثبات ادعای این نوع دیدگاه است. ارزش‌های به فعلیت رسیده‌ی تاریخی در جامعه‌ی افغانی ارزش‌های تحمیلی شده نیستند، بلکه به صورت پیدا و پنهان وجود داشته که فراهم شدن زمینه‌ها، مجال عینیت پیدا کرده است. اما در سنت انقطاع و گسست، دیگر تاریخ یک ذات واحد ندارد؛ تاریخ و فرهنگ متفاوت در افغانستان چیزی جز مجمع جزایر ذات‌های کنار هم چیده شده نیستند. بدین معنا که حضور و وجود قومیت و فرهنگ‌های متکثر به تناسب توان‌مندی و پتانسیل خود می‌تواند در نظم بخشیدن نظام عمل نماید.
به تعبییر دیگر، ذات‌های پراگنده و جزایری ریشه در دل تاریخ دارند و می‌توانند در عمق وجود خویش غوطه‌ور باشند تا ره‌یافت متناسب به وضع موجود بیابد، نه آن که یک ذات ثابت، آن‌هم با دید ثابت تعیین کننده‌ی خیر و شر ذات‌های گوناگون باشد. در این حالت روبه‌رو شدن با هر فرهنگی به طور کلی یا جزئی، چاره‌ای جز تلاش برای تفهیم و تفاهم نیست. تا زمانی که ذهنیت و نوع نگرش در بستر تلاقی اذهان بچرخد و نتواند حقوق شهروندی و ماهیت جزایر جداگانه را درک کند، انجام کار، چیزی جز تباهی و نابه‌سامانی نیست.
‌در واقع نابه‌سامانی‌ها، رخدادهای موجود و کنش کارگزاران سیاسی با پیش‌فرض ذهنیت قبیله در نهادهای دموکراتیک به صورت خاص و عمل‌کرد کنش‌گران سیاسی و تحلیل‌گران به صورت عام را می‌توان از این منظر واکاوی نمود که چگونه اقدامات و عمل‌کرد‌ها می‌توانند به تاسی از روایت‌های گسست و استمرار تفسیر و تعبییر شوند.
به هر صورت، عمل‌کرد نهان و پنهان کارگزاران نهاد‌های دموکراتیک نشان‌گر آن است که ذهنیت‌ها نتوانسته‌اند از لاک‌ها و پیوند‌های مذموم قبیله، گسست نمایند. اقدامی که در صورت غلیان و تشدید آن با همکاری رسانه‌ها، می‌تواند روند نظم جدید را به چالش بکشد. اساسا به نظر می‌رسد درک ذهنیت قبیله‌گرا در نظام دموکراتیک کار سهل و آسان باشد، چنان‌چه ظرفیت پذیرش و درک روند جدید فراتر از تاریخ مکتوب شده با ذهن قبیله سازگار نیست. با وجود تفکیک ساختار‌ها و فراهم بودن تمهیدات کثرت‌گرایی، ذهن قبیله نمی‌تواند یا حاضر به تشخیص وقایع ملموس جامعه نیست. این در حالی است که پیامد و ظرفیت نظام دموکراتیک پذیرش و زیست مسالمت‌آمیز می‌باشد و پیامد ذهن قبیله چیزی جز حذف یا هضم نیست‌. هر‌دو رخ‌داد‌ متفاوت با پیش فرض متفاوت به منصه‌ی ظهور می‌نشینند و تبعا پیامد آن دگرگون کننده می‌باشد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *