پس از سه حملهی مرگبار در هلمند، کابل و قندهار که دستکم جان 50 نفر، بهشمول معاون والی قندهار و 5 دیپلمات امارات متحدهی عربی را گرفت، بر سیاق معمول، انتقادها از پاکستان تشدید یافت. مشاور امنیت ملی رییسجمهور در سفرش به قندهار گفت که مواد انفجاری به کاررفته در حمله به والی قندهار و مهمانانش از نوع موادی است که در افغانستان پیدا نمیشود. جنرال رازق، فرمانده پولیس ولایت قندهار نیز در کنفرانس خبریاش، این حمله را به طالبان و گروه حقانی نسبت داد. امرالله صالح رییس پیشین امنیت ملی نیز با تکیه بر این ادعا که پاکستان در سامان دادن این حملات نقش دارد، گفت که طالبان مجریان تروراند، مغز و دستگاه هدایتکنندهی آنها پاکستان است.
اعتراض در برابر پاکستان و دخالتهای خصمانهاش در میان شهروندان نیز تسری یافته است. دیروز شهروندان کابل در برابر سفارت پاکستان راهپیمایی کردند و این کشور را مسئول ریختن خون شهروندان افغان دانستند. به این ترتیب، سه حملهی مرگبار در هفتهی گذشته که با تفاوت زمانی اندکی رخ داد، موجی از ابراز نفرت و خشم علیه پاکستان را برانگیخته است. در رأس این موج، گروههای از سیاستمداران و مسئولان امنیتی-حکومتی قرار دارند. شاید تردیدی در دخالت خصومتآمیز پاکستان در افغانستان وجود نداشته باشد. این کشور با توجه به اهداف استراتژیکی که برای خودش تعیین کرده، کماکان دستگاه ترور و انتحار در افغانستان را فعال نگهداشته است. نفوذ گسترده و طولانی و تسلط بر شبکههای تروریستی به اسلامآباد کمک کرده است که بتواند بهراحتی امنیت در افغانستان را مختل کند. اما آنچه که ناگزیریم مورد تأمل بیشتر قرار دهیم این است که عامل رفتار خصمانهی پاکستان و دستاندازی در کشتار شهروندان افغان چیست؟ آیا پاکستان بی هیچ دلیل روشنی، به صرف توان استفاده از شبکههای تروریستی، این گروهها را تشویق و حمایت میکند یا فراتر از آن، دلیل دیگری نیز وجود دارد؟ سرانجام، مرز دخالتهای پاکستان را تا کجا میتوان تعیین کرد؟ آیا پاکستان بهعنوان یک نقطهی انحراف، در توجیه ناکامی نهادهای امنیتی افغانستان و پوشاندن تنشهای سیاسی داخلی به کار نمیرود؟
نقش پاکستان در خشونتهای جاری در افغانستان، تقویت گروههای تروریستی و به چالش کشیدن ثبات در کشور، در نسبت به نقش و نفوذ هند در منطقه قابل تعریف است. تقابل هند و پاکستان، یکی از جدیترین بحرانهای سیاسی منطقه است و از این منظر، هر دو کشور از انجام هر طرحی که موجب تضعیف طرف دیگر شود پروایی ندارند. هر دو کشور چهرههای تندروی مانند جنرال باجوه و دلبیر سینگ که هر دو از نزدیک با تنشهای کشمیر و بلوچستان آشنایند را در سمتهای ریاست ارتش دو کشور برگزیدند. به همین ترتیب، در نشست قلب آسیا-روند استانبول، هند فرصت کافی برای تحت فشار قرار دادن پاکستان را یافت. در شورای امنیت سازمان ملل متحد، پاکستان با تکیه بر رأی چین توانست از قرارگرفتن نام «مسعود اظهر» رهبر گروه «جیش محمد» در فهرست تحریمهای بینالمللی جلوگیری کند.
با این حال، هند با افغانستان رابطهی سیاسی نسبتاً گرمی دارد. کمکهای سخاوتمندانهی دهلینو به پاکستان توجه حکومت و شهروندان را به این کشور جلب کرده است. از این منظر، پاکستان بیهیچ تردیدی به دنبال سنگاندازی در این مناسبات و تحت فشار گذاشتن حکومت کابل است. با توجه به نقش بیشتر از دو دههی پاکستان در وضعیت سیاسی و امنیتی افغانستان، این کشور نفوذ قابل ملاحظه و گستردهیی در شبکهها و گروههای سیاسی، شبهنظامی و تروریستی دارد. به این معنا که پاکستان توانایی بالقوهی به خطر انداختن ثبات نسبی و حتا تمامیت ارضی افغانستان را دارد و در استفاده از این امکان، هرگز با دو دلی عمل نخواهد کرد. اما منصفانه نیست که تمام چالشهای سیاسی و امنیتی کشور را به پاکستان ربط بدهیم. مسئول درجه اول تأمین امنیت و تثبیت ثبات سیاسی حکومتی است که تاکنون با درگیریهای چندلایهیی دستوپنجه نرم کرده و ضعیفتر از آن است که بتواند بهصورت آنی بر تمامی این مسایل غلبه کند. از این جهت، پاکستان با توجه به بستر مساعدی که وجود دارد، در بسیاری مواقع بهعنوان پوششی بر ناتوانی حکومت استفاده میشود.
بیثباتی سیاسی و امنیتی کشور، صرفاً ماحصل دخالت پاکستان نیست. این بیثباتی در منازعات بیناقومی غلجاییها و درانیها، کشت و قاچاق مواد مخدر، فساد سیاسی، تنشهای قومی، قدرت یافتن سیاستورزی شبکهیی و فراقانونی رقابت گروههای سیاسی داخلی نیز ریشه دارد. در طی یکونیم دههی اخیر، ساختار سیاسی و دولتی کشور از چارچوب مورد توافق و مکتوب آن بهصورت معناداری منحرف شده است. گروههای سیاسی و نظامی دچار رقابت فراقانونی و مافیایی برای بهدست آوردن و انحصار قدرتاند. این منازعه بهخصوص در سطح بیناقومی پیامدهای فاجعهباری داشته است. تاکنون هیچ انگیزهیی برای سنجیدن تمهیداتی که به عادلانه شدن توزیع قدرت و ثبات سیاسی منجر شود، وجود نداشته است. هنوز بسیاری از مسایل، چنان مسألهی هلوکاست در اروپا، کتمان و انکار میشود. دموکراسی حداکثری جایش را به اقتدارگرایی قومی انتخاباتی داده است.
با توجه به این مسایل، به نظر میرسد آنچه که به پاکستان، گروههای تروریستی و شبهنظامیان فرصتطلب رخصت دخالت در وضعیت امنیتی کشور را میدهد، بیثباتی سیاسی و تنشهای ریشهیی قومی و انحراف چارچوب ساختار قدرت از همان بدو تأسیس نظام پساطالبان است. قاعدتاً دخالت منفعتگرایانه هر کشور در کشوری دیگر، بهخصوص اگر ارتباطات درهمتنیدهی سیاسی نیز در میان باشد، نه بیپیشینه است و نه تعجببرانگیز. وقتی مشاور شورای صلح کشور در تضاد آشکار با مشی رسمی نظام کنونی، از طالبان حمایت میکند، نمیتوان انتظار داشت که کشوری دیگر در افغانستان رود خون را جاری نکند. این وضعیت تغییرپذیر نیست مگر این که تلاشی استوار و طولانی برای بازگشت چارچوب قدرت به قاعدهی اصلی آن و پاک کردن تنشهای قومی و رسیدن به یک تعهد ویستفالیایی میانکشوری انجام پذیرد. مرز پاکستان اگر تا شورای صلح یا احزاب سیاسی کشور پیش آمده باشد، پیش از آنکه بیشرمی کشور همسایه را نشان بدهد، ضعف و ناتوانی حکومت وحدت ملی را نشان میدهد.