چیستی و چرایی انتخابات

یاسین احمدی
در جهان امروزی انتخابات نماد‌ اصلی دموکراسی به شمار می‌رود، نمادی که می‌تواند حضور یکایک شهروندان یک کشور را در متن مشارکت‌های کلان برای تعیین سرنوشت خود و فردای خود پذیرا باشد. هر‌چند در ابعاد پیشرفته‌تر روند دموکراسی، مسئله‌ی پلورالیزم از اهمیت فراتر از انتخابات مطرح می‌شود، اما رسیدن به این مرحله برای مردم افغانستان اندکی شاید زمان‌بر است. فلسفه‌ی انتخابات، فلسفه‌ی واگذاری سرنوشت افراد به دست خود آنان است. بن‌مایه‌ی اصلی انتخابات نیز تساوی آرای است که در یک جامعه از افراد درخواست می‌گردد. در این نظام‌ ارزش رای یک رییس جمهور با یک کسبه‌کار بازاری یا یک دانش‌مند توان‌مند علمی و یک چوپان با هم برابری دارند. شاید انتخاباتی که امروز به صورت عینی آن را تجربه می‌کینم، حاصل جان‌فشانی‌های میلیون‌ها شهیدی باشد که برای رفاه و استقلال انسان‌ها رزمیدند و آخرش هم خود را قربانی آسایش انسان‌ها نمودند و اینک ثمره‌ی آن‌همه رنج های شهدای تاریخ انسانیت به ما رسیده است.
روند انتخابات بیان‌گر نکات بارزی است که می‌توانند شکوه تفکر انسانی یک جامعه را تبارز دهند و بر اندیشه‌ی برترانگارانه‌ی سنتی خط بطلان بر‌کشند، بدان‌سان که سیاه‌ برده‌زاده‌ای در روند تکامل شعور جمعی یک کشور به فرد اول آن دیار تبدیل می‌شود. چنین است که انتخابات اصلا به معنای بلوغ فکری یک جامعه است تا در متن این بلوغ شکوه و عظمت تفکر انسانی به نمایش گذاشته شود که چگونه اندیشه‌ی انسان‌محورانه می‌تواند تمایزات خود‌ساخته و بر‌ساخته را فقط به نام نامی عظمت انسان‌ها نادیده بگیرد.
انتخابات قاصد شکوفایی شعور سیاسی یک ملت نیز بوده می‌تواند، اما باور به اصالت آن نیز چیزی است که نگاه ناب انسانی ر‌ا می‌طلبد، نگاهی که خالی از هرگونه تعصب و رنگ‌های قومی، نژادی و غیره باشد. به هر روی، ملت افغانستان نیز به پیش‌واز ارزش‌های ذاتی انسانی برای دومین بار می‌رود تا انتخاباتی را تجربه نماید که این انتخابات می‌تواند نمای سیه و در‌هم‌ریخته‌‌ی ملت را در اذهان عامه‌ی دنیا تغییر دهد. اگر تا‌کنون این سرزمین لانه‌ای برای دهشت و ترور شناخته می‌شد و اگر تا اکنون این سرزمین از جور بیگانه‌ها به نقطه‌‌ی ترافیکی مواد مخدر معروف بود‌، اینک مردم ما می‌روند تا به همگان نشان دهند که ما می‌توانیم به تمامی ناهنجاری‌های اجتماعی که حاصل سال‌ها رنج و درگیری در این سرزمین بوده است، نه بگوییم.
انتخابات اما نقطه‌ی پایان روند زندگی انسانی نیست، که نقطه‌‌ی آغاز آن است، زیرا انتخابات به معنای نه گفتن به رنگ‌و‌بو و سمت‌وسوی نهفته در متن یک جامعه است. از این‌جاست که بار انتخابات بیش از پیش بر بازوان ما سنگینی خواهد نمود. در متن گفتمان انتخابات، انتصاب یک فرد به حیث رییس مهم نیست، آن‌چه مهم است، عزل آن است که می‌تواند خود‌ نماد‌ بلوغ دموکراسی به شمار آید.
انتخابات از آن‌جا اهمیت خویش را در روند زندگی سیاسی افراد یک ملت نمایان می‌سازد که نقطه‌ی آغاز تعامل بین ا‌فراد‌ در نظام هستی شمرده شود، آن دمی که زور و توان فیزیکی و قلدری‌های سنتی و طبیعی جای‌شان را به یک شیوه‌ی عقلانی تعامل جمعی می‌دهند، زیرا در نظام هستی اگر عقلانیتی در کار نباشد، مشخص است که هستی همگان با تهدید مواجه می‌گردد. همان تهدیدی که هابز را واداشت تا دیدگاه بدبینانه‌ای به سرشت انسان داشته باشد و آن‌گاه با خلق یک قرارداد اجتماعی این موجود خودخواه را در بند لویاتانی می‌کشد که توان تنفس نیز از آن تحت سلطه‌ی لویاتان گرفته می‌شود. لویاتان در این فصل کار ویژه‌ای جز حفظ آدم‌ها از شر آدم‌ها را ندارد، زیرا آدم‌ها ذاتاً در پی نابودی هم‌اند، اما روسو دید خوش‌بینانه‌ای نسبت به انسان‌ها دارد، دیدی که می‌تواند نظام قرارداد اجتماعی وی را نیز متأثر سازد، به گونه‌‌ی خلاصه، قراراداد اجتماعی روسو تضمین آزادی آدم‌هاست، نه قرار‌داد انقیاد وی. در این قرارداد انسان‌ها بخشی از قدرت و اراده‌ی‌شان را به حکومت واگذار می‌کنند و زیباترین جلوه‌ی این اختیار، رفتن به پای صندوق رای‌دهی برای انتخاب فردی است که آدم‌ها آن را برای امانت‌داری جهت حفظ و نگه‌داشت قدرت خویش بر می‌گزینند.
آدم‌ها در جامعه‌ای که در آن انتخابات نماد هم‌زیستی مسالمت‌آمیز و مبتنی بر خرد انسانی آن‌هاست، می‌رود تا به تمامی آموزه‌های کهن سنتی و قبیله‌ای نه بگویند. بنابراین، انتخابات در جامعه‌ای شکل می‌گیرد که خرد آدم‌ها به شکوفایی خویش نزدیک شده است و گزینش فرد مناسب ثمره‌ی این شکوفایی خواهد بود. خواهی نخواهی زندگی امروزه‌ی انسان‌ها در گرو‌ پیچید‌گی‌های فراوانی است که لازم می‌آید تا در یک تعامل برابرانه با سایر افراد درگیر و موجود در اجتماع رفتار گردد و جامعه‌ی بشری امروز آن‌گونه که نیازمند گزینش رفتار خردمندان است، خود نیز از پیچید‌گی‌های فراوانی بر‌خوردار است و این جامعه که در آن انتخابات امر‌ لازمی دانسته می‌شود، بر انواع خاص خودش قابل تقسیم است:
1. جامعه‌ی طبیعی، که از خانواده شروع و به اقوام و قبایل بزرگ منتهی شده و سر‌انجام به دولت‌شهر‌ها، به گفته‌ی افلاطون می‌رسد و سپس به دولت‌های جهانی وصل می‌شود.
2. جامعه‌ی مدنی که از هم‌پذیری و درک منافع مشترک افراد جامعه به وجود می‌آید.
3. جامعه‌ی سیاسی، مجموعه‌ی افرادی را گویند که با مشترکات منسجم تباری، زبانی، دینی، مذهبی و جغرافیایی در سرزمین معین تحت حاکمیت مشخص، به نام ملت به ‌طور مستمر و پایدار با یک‌دیگر زندگی می‌کنند.
با پدیدار شدن جامعه‌ی سیاسی، دو عنصر «آزادی» که بخشی از طبیعت افراد جامعه شمرده می‌شود و «قدرت» حکومتی با ماهیت انحصار‌طلبانه و محصور گرانه‌اش رو در روی یک‌دیگر قرار می‌گیرند. این دو پدیده در طول تاریخ حیات اجتماعی خویش همیشه با هم دشمنی درد‌مندانه‌ای داشته‌اند، زیرا آزادی در مفهوم خویش نوعی رهایی و رستن را تداعی می‌کند و قدرت در متن آموزه‌هایش انقیاد را پرورش می‌دهد. تاریخ نبرد و سازش این دو پدیده، تاریخ تلازم و تنافی هم‌دیگر بوده است؛ از یک‌سو این دو پدیده لازم و ملزوم هم‌اند و از سوی دیگر، در تضاد ذاتی با هم قرار دارند، اما در گیر و دار نبرد خونین این دو مقوله‌ی اجتماعی، اگر چیر‌گی از آن قدرت بود، جامعه همیشه در هاله‌ای از ابهام نقش افراد محو می‌گردد و سر و کله‌ی حکومت‌های استبدادی پیدا می‌شود و اگر وضعیت چنان گردد که مقوله‌ی آزادی بر قدرت چیره شود، معلوم است که برآیند این چیر‌گی، تولد نهاد دموکراسی در قالب مردم‌سالاری خویش است.
– دموکراسی
دموکراسی نماد مشارکت اکثریت مردم در امور حکومت مردم بر مردم و برای مردم است. این واژه از جمله واژه‌هایی است که همیشه در سیر حیات اجتماعی خویش دچار کچ‌فهمی‌های فراوانی شده است. در غرب سوال این است که دمو‌کراسی چیست‌؟ اما سوال از چیستی دموکراسی در شرق به گونه‌‌ی دیگری است، یعنی این‌جا می‌پرسند دموکراسی چه نیست؟ به هر حال، برای درک دموکراسی، لازم است تا اصول آن را بدانیم:
اصول بنیادی دموکراسی:
1. همگانی بودن مشارکت شهروندان:‌ نفی تبعیض‌های نژادی، جنسیتی، زبانی و مذهبی‌، یعنی که نفس انسان بودن در فرایند حکومت دموکراسی مقدس است، نه نژاد و رنگ و بو.
2. آزادی مشارکت‌:‌ عدم موجودیت کدام اجباری برای شرکت یا عدم شرکت در روند انتخابات و سهم‌گیری در تصامیم کلان.
3. برابری در مشارکت‌:‌ ارزش برابری رای افراد غنی و فقیر و رییس و مأمور
4. کثرت‌گرایی: ‌مهم‌ترین بندی که حتا می‌تواند سایر اصول دموکراسی را زیر سوال ببرد‌، جامعه‌‌ی بشری با رشد اقتصادی جامعه‌ی توسعه‌مند شمرده نمی‌شود. یکی از عمده‌ترین راه‌های توسعه‌مندی جوامع بشری تغییر در افکار و اندیشه‌های آن‌هاست. شاید جامعه‌ای داشته باشیم که از آخرین امکانات مدرن تکنالوژیکی سود می‌برد، اما ذهنیت افراد آن جامعه هم‌چنان در هزاران سال قبل قرار دارد، پس این جامعه را نمی‌توان توسعه یافته دانست، توسعه‌‌ی انسانی مرهون تغییرات افکار و اندیشه‌های اوست.
5. تضمین حقوق اقلیت در متن آرای اکثریت: ‌دموکراسی مبتنی بر آرا و نظرات اکثریت‌ است، اما این به معنای آن نیست که اقلیت‌ها باید در درون نظام دموکراسی بمیرند، بلکه اقلیت‌ها باید از تمامی حقوق انسانی و مشارکتی خویش در امر تصمیم‌گیری‌ها‌ی خورد و کلان جامعه سهیم باشد و چنین است که دموکراسی یکی از پایدارترین نظام‌های بشری است که تا حال تجربه شده است.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *