الیاس کریمی
سازمان عفو بینالملل بهتازگی اعلام کرده است که وضعیت حقوق بشری در افغانستان شکننده میباشد و دولت افغانستان نیز به تعهدات خود عمل نکرده است. این سازمان گفته که از چهار سال بدینسو وضعیت حقوق بشری را در افغانستان تحت نظارت داشته و از فقدان امنیت، فساد اداری و ساختارهای ضعیف دولتی به عنوان چالشهای اساسی حقوق بشری یاد کرده است. این نهاد از سازمان ملل متحد خواسته است، اقدامات جدی را در راستای بهبود وضعیت حقوق بشری در افغانستان انجام دهد و همچنین دولت افغانستان را برای عمل به تعهدات حقوق بشریاش فراخوانده است.
نفس این گزارش چیزی جدیدی به ما نمیگوید، اما پیام آن این است که پس از گذشت سالها بهبودی چندانی در وضعیت حقوق بشر در افغانستان دیده نمیشود و آینده هم دچار ابهام و سردرگمی است. این در اولین تداعی، تصویری به ذهن ما میدهد که بهرغم برخی تلاشها و هیاهو برای بهبود وضعیت حقوق بشری و بهبود کیفیت زندگی انسان افغانی کار مفیدی انجام نگرفته است. توجه به وضعیت موجود در جامعه نشان میدهد که ما از حداقل استانداردهای حقوق بشری فاصلههای زیادی داریم و اساساً زندگی مردم در این جغرافیا، تحت فشارهای فزایندهای قرار دارد.
حقوق بشر در افغانستان تنها از یک طرف مورد تعرض قرار نمیگیرد، بلکه طرفهای مختلف در نقض حقوق انسان افغانی و تعرض به جان، مال، زندگی و آبروی او دست دارند. بخش عمدهی این ملامتی به گروههای مخالف مسلح دولت، بهویژه طالبان نسبت داده میشود. بدیهی است که این گروهها دست بالایی در نقض حقوق بشری در افغانستان دارند و بدون مسامحه به عریانترین شکل ممکن به زندگی و حقوق مردم تعرض میکنند. کشتار انسانهای بیگناه، سوزاندن مکتبها، ممانعت از تحصیل، تلاش در جهت محرومیت مردم از فرصتهای توسعهای، محاکمهی خودسرانهی مردم و مسایل دیگر همه نقض حقوق مردماند که این گروه بیمحابا در جایی که دستشان برسند، انجام میدهند. جالب اینجا است که این گروهها تلاش میکنند، این رفتارشان را بهنحوی ایدیولوژیک نموده و آن را به عنوان یک امر خیر به خورد مردم بدهند.
در سوی دیگر این ماجرا، نیروهای خارجی، دولت، زورمندان محلی و… قرار دارند. اینها نیز هرکدام به طبع و توان خود بهنحوی به نقض حقوق بشری مردم افغانستان میپردازند. نیروهای خارجی با کشتار غیر نظامیان نقش مهمی در این میان دارند. علیرغم حضور مفید آنان در امر مبارزه با تروریزم و مهار گروههای تروریستی، کشتار غیرنظامیان توسط این نیروها همواره مسئلهساز بوده است. اگر چند در مواردی جلوگیری از کشتار غیرنظامیان در شرایط جنگی امر ناممکنی به نظر میرسد، اما این نباید وسیلهی توجیه برای نیروهای خارجی باشد، زیرا در بسا موارد دیده شده که این نیروها مرتکب اشتباهات بزرگی شده و بدون دقت و توجه کافی دست به کشتار غیرنظامیان زدهاند. مقامهای دولتی و زورمندان محلی را نیز نباید از چشم انداخت. اینها نیز در اغلب موارد کارهای عجیب و غریبی را انجام دادهاند و مرتکب ظلم، اجحاف، غصب مال مردم و تعدیهای دیگری شدهاند. دامنهی گستردهی فساد در ادارات دولتی، سو استفادههای زیاد از موقعیت در دولت همه نمود از تعدی و تعرض به حقوق بشری در افغانستان میباشند. خشونتهای خانوادگی، سو استفاده از کودکان، خشونت با زنان، عدم دسترسی به آموزش، خدمات صحی و امکانات اولیهی زندگی از موارد دیگر نقض حقوق بشر در کشور میباشند که هر کدام در شرایط خاص و در بستر اجتماعی و فرهنگی بروز و نمود مییابند. به یک معنا، میتوان گفت که اساساً فرهنگ و عقلانیت حاکم بر جامعهی افغانی، بسیاری از ارزشهای حقوق بشری را بر نمیتابد و نه تنها ارزشی بدان نمیدهد، که آن را گمراه کننده و خوار میشمارد.
روایت نقض حقوق بشر در افغانستان، روایت غمباری است. سابقهی نقض حقوق بشری در این کشور وسیع و فراگیر بوده، آینده هم چندان روشن به نظر نمیرسد. با وجود برخی دستآوردها طی یک دههی اخیر، هنوز این دستآوردها از محدودهی چند شهر فراتر نرفته است. پیشرفتها هنوز شکننده است و هر موجی میتواند شرایط را دگرگون کرده و جامعه را به عقب برگرداند. طی یکدههی گذشته بسیاری از برنامهها درجهت بهبود وضعیت حقوق بشری سطحی و غیرواقعبینانه بودهاند. با این رویه ما نمیتوانیم به تغییرات جدی در جامعه امیدوار باشیم. دولت، جامعهی جهانی و نهادهای مدافع حقوق بشر، باید گامهای استوارتری را در این زمینه بردارند. توجه به واقعیتهای موجود در جامعهی افغانی و دشواریهای تأمین حقوق بشر در این کشور، این را بیان میدارند که بایست اقدامات جدیتری در این راستا صورت گیرد. این اقدامات میتواند شامل گسترش آموزش، خدمات صحی، ایجاد فرصتهای شغلی و هم چنین اصلاحات ساختاری و زیربنایی باشند.