اخراج طالبان از قطر می‌تواند اشتباه بزرگی باشد

فارین پالیسی/ لورل میلر، ریچارد اولسون، دن فِلدمن، جیمز دابِنز و جرِت بلانک
ترجمه: جلیل پژواک

مقامات امریکایی استراتژی دولت ترمپ برای افغانستان را به‌عنوان یک رویکرد نظامی، سیاسی و اقتصادی یک‌پارچه، با هدف نهایی دستیابی به توافق سیاسی، در درگیری با طالبان توصیف کرده‌اند.
در عین‌حالی‌که دولت امریکا وارد عمل شد و استقرار نیروهای امریکایی در افغانستان را بدون زمان‌بندی مشخصی تایید کرد، مقامات ارشد اذعان کرده‌اند که جنگ افغانستان، جنگی نیست که با پیروزی در میدان جنگ به پایان برسد، بلکه، جنگی است که پایان‌دادن آن، نیازمند جمع‌بندی از طریق مذاکره است. ما بدین باوریم که یک استراتژی کاملا نظامی برای افغانستان، نمی‌تواند در ایجاد ثبات در کشور یا محدود‌کردن گروه‌های تروریستی موفق شود. واشنگتن تنها از طریق یک راه‌حل سیاسی مبتنی بر مذاکره میان ایالات متحده، دولت افغانستان و گروه طالبان، می‌تواند از منافع امنیت ملی امریکا در منطقه به‌صورت پایدار محافظت کند.
نشانه‌ها در حال افزایش است، اما حرف دولت امریکا در مورد مذاکره به این معنا است که باید انتظار بکشیم تا پس از تشدید تلاش‌های نظامی ارتش امریکا و تاثیر خواستنی آن برای پس‌گرفتن دستاوردهای ارضی طالبان، این گروه روند صلح را آغاز کند. اگر امریکا بر این رویکرد باقی بماند، انتظاری که از آن سخن زده می‌شود، احتمال می‌رود که بی‌ثمر باشد. یک بن‌بست طولانی بهترین دوره‌ی محتمل درگیری، حداقل برای چندین سال آینده است. در هر درگیری، طرفی که قصد مذاکره دارد می‌خواهد از موضع قدرت وارد شود، اما تجربه‌ی امریکایی‌ها در 16 سال گذشته در افغانستان نشان می‌دهد که ما و دولت افغانستان، این‌طوری «قاطعانه» دست‌ِ بالا را که منتظر است تا مذاکره بر اثر اعمال فشار در میز مذاکره، نتیجه بدهد، احتمالا به‌دست نخواهیم آورد. اگر واضح بگوییم، ایالات متحده همین حالا هم اهرم فشار را در اختیار دارد. ما شاید نتوانیم در جنگ پیروز شویم، اما این مسأله را روشن ساخته‌ایم که می‌توانیم عملیات طالبان را مختل و رهبر طالبان را از بین ببریم. طالبان مانند ما و متحدان افغان ما، دلیلی برای معامله دارند.
رییس‌جمهور دونالد ترمپ در سخنرانی‌اش در 21 اگست، به «رویکرد انتظار» اشاره کرد: «شاید روزی، پس از یک تلاش نظامی موثر، بتوانیم توافق سیاسی‌یی داشته باشیم که عناصر طالبان در افغانستان را در بربگیرد. اما هیچ‌کسی نمی‌داند که چه زمانی این اتفاق خواهد افتاد». بیانیه‌های مقامات دیگر، به‌ویژه وزیر امور خارجه، رکس تیلرسون، بیشتر به ضرورتِ داشتن یک روند مذاکره تکیه زده است اما پیشنهاد می‌کند که ممکن است برای دستیابی به بهترین رویکرد، بحث‌های دوامداری در دولت وجود داشته باشد. با این‌وجود، اخیرا انحلال تیمی از کارشناسان که مدت‌ها بود روی تلاش برای راه‌اندازی یک پروسه‌ی صلح در وزارت دفاع امریکا تمرکز کرده بود، این را می‌رساند که دیگر ابتکارات دیپلماتیک برای صلح، در اولویت نیستند. اما مهمتر از همه، به‌نظر می‌رسد که تصمیم برای پس زدن مذاکره‌کنندگان طالبان از دفتر این گروه در قطر، همین حالا اتخاذ یا هم به آن پرداخته شده است، که اگر چنین شود، این امر به‌صورت تائیدیه‌ی روشنی از عدم علاقه‌ی امریکا در پیگیری یک توافق سیاسی، دیده خواهد شد.
دلایل قوی وجود دارد که این تصمیم گزارش‌شده، نباید عملی شود:
اول، این‌که اگر پایانِ مطلوبِ بازی، مذاکره باشد، پس چرا این روند (بدون شک طولانی) در اسرع وقت آغاز نشود؟
دوم، بستن مجرای دسترسی به مذاکره‌کنندگان گماشته‌شده از سوی طالبان، باعث افزایش موانع برای مذاکره می‌شود نه کاهش آن. وقتی یک مجرا در دسترس باشد، باز نگه‌داشتن آن برای زمانی که نیاز است، به دولت ایالات متحده و افغانستان، انعطاف‌پذیری بیشتری در انتخاب نحوه و زمان اقدام برای این کار، می‌دهد.
سوم، یک اصل کلی مذاکره این است که شما نمایندگان حریف خود را انتخاب نمی‌کنید. این مورد همان‌قدر در مورد طالبان صدق می‌کند، که در مورد هر همتای بالقوه‌ی مذاکره. طالبان بارها اعلام کرده‌اند که نمایندگان‌شان در دوحه‌ی قطر، طرف صحبت مجاز آن‌ها با جامعه‌ی جهانی‌اند.
چهارم، خطر زیادی وجود دارد که نمایندگان طالبان به روسیه، ایران، پاکستان یا شاید چین منتقل شوند. (همه‌ی مکان‌هایی که امریکا در آن آگاهی کمتری از فعالیت آن‌ها نسبت به قطر دارد. جاهایی که میزبان نفوذ خود را بر پروسه‌ی صلح آینده، با هزینه‌ی ایالات متحده می‌گستراند. منتقل شدن آن‌ها به پاکستان، به‌نظر می‌رسد که برخلاف سیاست کلی دولت نسبت به پاکستان باشد). این امر با دادن کنترل به پاکستان بر یک عنصر طالبان یعنی کمیسیون سیاسی آن، که پاکستان پیش از این قادر به غلبه بر آن نبوده، برای اسلام‌آباد سودبخش است.
به‌نظر می‌رسد که استدلال اصلی در بستن دفتر طالبان در دوحه، این است که حضور نمایندگان طالبان در آن‌جا نتیجه‌یی نداشته، و از این جهت حق ندارند که در آسایش و آزادی نسبی زندگی کنند.
هرچند درست است که تا حال در راه‌اندازی یک پروسه‌ی صلح هیچ پیشرفتی حاصل نشده است، اما این واقعیتی است که مسئولیت آن منحصرا به دفتر دوحه برنمی‌گردد. و در عین‌حال، این دفتر به‌عنوان یک مجرای معتبر برای ارتباطات جا افتاده است. و باید در نظر داشته باشیم که این دفتر اول با حمایت صریح امریکا ایجاد شد. اخراج نمایندگان طالبان از دوحه، علاوه بر این‌که دورنما برای یک روند صلح را از قبل دورتر می‌سازد، و به‌صورت گسترده‌تر، فرصت‌ها برای برقراری ارتباط را از بین می‌برد، موجب کاهش توانایی واشنگتن (توانایی‌یی که همین حالا هم خیلی ضعیف است) در تقویت یک اجماع منطقه‌یی برای حمایت از حکومت افغانستان خواهد شد. چین، پاکستان، ایران و روسیه، همه مخالف ایده‌ی یک سیاست امریکایی مبنی بر حضور نظامی نامحدود ایالات متحده در حیاط خلوت این کشورها هستند. آن‌ها برای فعلا، تا حد زیادی لزوم این حضور را قدردانی کرده‌اند، اما هر قدر این حضور دایمی به‌نظر برسد، همان‌قدر احتمال آن است که این کشورها برای تضعیف آن اقدام کنند.
پیش از این، قصد اعلام‌شده‌ی امریکا برای کار روی یک راه‌حل سیاسی از طریق مذاکره، از ازهم پاشیدن اجماع شکننده‌ جلوگیری می‌کرد، اما بدون این قصد خرابکاری علیه این اجماع افزایش خواهد یافت. البته که بدون یک طرح ابتکاری صلح تحت رهبری امریکا، منطقه راه‌حل‌های خود را دنبال خواهد کرد، راه‌حل‌هایی که احتمالا منافع امریکا را پیش‌ نمی‌برد. در عین‌حال، حمایت اروپا از استراتژی ایالات متحده در معرض خطر قرار خواهد گرفت. واشنگتن شاید چشم خود را به ضرورت پیگیری یک توافق بسته باشد، اما برلین، لندن و دیگران نبسته‌اند.
تاکید و اجرای یک تعهد واقعی ایالات متحده در پیگیری یک توافق سیاسی، از موفقیت این تلاش‌ها اطمینان نمی‌دهد، اما رسیدن به این وضعیت اتفاق نمی‌افتد مگر این‌که توافق را نه‌تنها یک هدف خیلی دور، بلکه محصول یک ابتکارعملِ خوب تامین‌شده، فعال و اولویت‌بندی شده‌ی دیپلماتیک بدانیم. اعتبار تلاش‌های امریکا برای دستیابی به یک توافق سیاسی همین حالا در افغانستان، منطقه و در دید کسانی که امریکا ظاهرا به‌دنبال تعامل با آن‌هاست، زیر سوال است. بستن مجرای شناخته‌شده و در دسترس برای مذاکره، ضربه‌ی به‌شدت زیان‌آوری در پی خواهد داشت.
یادداشت: لورل میلر، سرپرست نماینده‌ی ویژه‌ی امریکا برای افغانستان و پاکستان در سال 2016 تا 2017 بود. ریچارد اولسون، نماینده‌ی ویژه‌ی امریکا برای افغانستان و پاکستان در سال 2015 تا 2016 بود. دن فِلدمن، نماینده‌ی ویژه‌ی امریکا برای افغانستان و پاکستان در سال 2014 تا 2015 بود. جیمز دابِنز، نماینده‌ی ویژه‌ی امریکا برای افغانستان و پاکستان در سال 2013 تا 2014 بود و جرِت بلانک، معاون نماینده‌ی ویژه‌ی امریکا برای افغانستان و پاکستان در سال‌های 2009 تا 2015 بود.