مبارزه برای بقا؛ آجندای رهبران جوان و اصلاحات

وژمه فروغ
وژمه فروغ- رییس سازمان مطالعات زنان و صلح WPSO است. وی پیش از این مشاور ارشد وزارت دفاع در مورد زنان در امنیت و حقوق بشر و معاون ریاست عمومی دفتر مقام وزارت داخله بوده است. وی فارغ‌التحصیل رشته‌ی حقوق در توسعه‌ی بین‌المللی و حقوق بشر از دانشگاه وارویک انگلستان و آموزش‌دیده‌ی سیاست و رهبری عمومی از دانشگاه‌های جورج واشنگتن و هاروارد است. او در سال 2009 جایزه‌ی بین‌المللی زن شجاع از وزارت امور خارجه‌ی ایالات متحده را دریافت کرد.
در سه سال اخیر حکومت وحدت ملی به‌ویژه رییس‌جمهور تعداد کثیری از جوانان- زنان و مردان را در پست‌های کلیدی و رهبری ادارات حکومتی گماشته است. این جوانان در بیرون از حکومت از نام و اعتبار خوبی هم برخوردار اند. با به‌کار گماشته شدن هر کدام از این جوانان، امید مردم به اداره زیادتر می‌شد اما بعد از گذشت ۳ سال تاثیری مثبتی از نقش و حضور این جوانان در مدیریت کلان اداره‌ی کشور دیده نمی‌شود.
افغانستان هنوز هم در رده‌ی کشورهای فاسد دنیا قرار دارد. اتهام‌های فساد در نهادهای حکومتی از مقرری/استخدام تا امتیازات و فساد، از آدرس نهادهایی زیادتر شنیده می‌شود که رهبری آن‌ها به‌عهده‌ی جوانان است. نقش این رهبران در مدیریت کوچک محوطه‌ی اداری‌شان شاید از گذشته بهتر شده باشد اما در سطح کل روند خدمات در کشور برای مردم عام هنوز تغییر چندانی را شاهد نیست. سؤال در این‌جاست که اگر رهبران جوان به‌شکل منظم و به‌تعداد روزافزون وارد اداره‌ی حکومت می‌شوند چرا این ادارات سالم و بهتر نشده‌اند؟
متاسفانه بسیاری از چهر‌ه‌های جوان حکومت از طریق پروسه‌ی شفاف و علنی ملی داخل اداره نشده‌اند. اغلب دیده می‌شود که در هر اداره که رهبری آن را جوانی به‌عهده دارد، تعدادی از دوستان‌اش را از نهادی که قبلاً در آن کار می‌کرده، با خود به اداره‌ی جدید آورده است. تعداد کثیری از این جوانان تحصیل‌کرده و باتجربه‌اند اماچون جزئی از چرخه‌ی بقای سیاسیِ مسئول اداره‌اند و از طریق رفاقت مقرر شده‌اند آجندی اصلاحی ندارند و یا جرأت عملی ساختن آن آجندا را ندارند؛ چون توسط یک فرد برای تقویت نقش سیاسی آن فرد گماشته شده‌اند و بر همین اساس باید به آن فرد وفادار بمانند.
در این مدت شاهد بوده‌ایم که آنانی که در جامعه‌ی مدنی و بیرون از حکومت از اعتبار و شخصیت کاری خوبی برخوردار بودند داخل حکومت شده‌اند اما زمانی که همقطاران‌شان را از نهاد قبلی و یا از جمع دوستان شخصی‌شان می‌بینیم امید ما برای روند استخدام عادلانه کاهش می‌یابد. این رهبران نیز از همان شیوه‌های «ملک گرایی» برای توسعه‌ی حلقه‌ی سیاست و قدرت ‌ان کار می‌گیرند.
اداره‌ی افغانستان حداقل ۷۰ سال عمر دارد. سیستم وارده و صادره و طی‌مراحل مکاتب و اخذ اوامر و اصول بروکراتیک مبتنی بر شیوه‌های قدیمی است. تا زمانی که سیستم و یا نظام اداری جوان و به‌روز نگردد مثل این است که به تن مریضی لباسی جدید بدهیم. اداره‌ی سالم نیازمند پروسیجر‌های کاری ساده و مسلکی و موثریت در روند خدمات به مردم است. در امریکا و دیگر کشورهای پیشرفته‌ی غربی نهادهای دولتی بعد از ساعات کاری بسته می‌شوند و برای مدت ۸ ساعت کار می‌کنند اما روند خدمات همگانی و عادلانه است. همه‌ی مردم به‌شکل برابر بدون استفاده از روابط و علایق برای انجام کارشان در صف‌ها می‌ایستند. استفاده از تکنالوژی روز همه‌ی این روندها را ساده در دسترس مردم قرار داده است.
در ادارات دولتی افغانستان ابقا در نقش رهبری به‌شیوه‌های قدیمی و پدرسالارانه‌اش جریان دارد. رهبران جوان برای این‌که در قدرتشان باقی بمانند به همان نقشه‌ی راه گذشته و نسبتاً فسادزا توسل می‌جویند. استفاده از روابط شخصی و گروهی ویا سمتی امروز یگانه راه بقا در اداره است. ما هیچ رهبری جوانی را ندیده‌ایم که تابوهای پدرسالارانه‌ی قدرت را شکستانده باشد. دلیلی که وقت زیادشان صرف فاتحه و دیدوبازدیدها و عیادت از وکلا و دیگر رهبران سیاسی کشور می‌گردد این است که تلاش دارند در حلقه‌ی بزرگ قدرت داخل شوند و حمایت سیاسیون کشور را به‌دست آورند. ما کمتر دیده‌ایم که این رهبران جوان تخطی‌های حقوق‌بشری و محیط تبعیض‌گرایانه‌ی کاری را حتا تقبیح کرده باشند چون این کار موقف‌شان را با خطر مواجه می‌سازد. آنانی‌که علیه جنگ‌سالاران و دیگر سیاسیون استفاده‌گر در گذشته‌ها مبارزه می‌کردند همین‌که در نظام داخل شدند ساکت شدند و امروز در کنار همان افراد تمهیدات بقای خود را می‌سنجد. تجربه‌ی شخصی‌ام از دو نهاد مهم حکومت- وزارت امور داخله و دفاع- به‌صراحت نشان داد که آجندای اصلاحی‌ام که بهتر ساختن محیط کاری برای زنان و جوانان بود بقای خودم را به خطر انداخت. دو راه داشتم یا باید با نظام رایج سازش می‌کردم زیرا آن‌ها هر نوع مبارزه را بغاوت و نافرمانی از رهبری و نظام تلقی می‌کردند و یا باید صحنه را رها می‌کردم چون آجندای من هیچ حامی و پشتیبانی نداشت. هرروز توسط رهبری برایم گفته می‌شد که برای این‌که خودم در این‌جا بمانم باید سازگاری داشته باشم اما سازگاری با تبعیض و فساد نظام را سالم خواهد ساخت؟
نیاز است این‌همه خوش‌باوری‌ها در مورد این‌که اگر مسئول اداره‌یی جوان مقرر شد آن اداره سالم می‌گردد و نظام از این فرسودگی بیرون می‌آید در زمینه‌های مسلکی و علمی مورد چالش و بحث قرار گیرد. این‌که چرا در این سه سال با تقرری تعداد بزرگی از جوانان اداره‌ی کلان کشور بهبود نیافته و حداقل روند خدمات به مردم بهتر نشده است، پرسشی است که باید پاسخ شایسته‌یی برای آن بیابیم. نیاز است در این موارد گفتمان‌های صادقانه و درستی به‌راه انداخته شود تا چالش‌های اصلی و پنهانی را موشگافی نماییم. این گفتمان باید باعث تغییری در پروسه‌ی اصلاحات اداری گردد.
تعداد دیگری از جوانان که بعد از سال‌های دراز دوباره به کابل آمده‌اند و به پست‌های مدیریت و رهبری گماشته شده‌اند چالش‌های دیگری دارند. آنان از بافت‌های سیاست‌های درونی کشور بی‌خبر در عقب کمپیوترهای خود پروژه‌های خیالی طرح می‌کنند؛ روزشان در طرح پاورپاینت‌های این پروژه‌ها به انگلیسی می‌گذرد و شام در محافل و ضیافت‌های سفارت‌خانه‌ها. برای آنان فرصتی نیست که از حقایق افغانستان درک روشن و واقع‌بینانه‌یی‌ پیدا کنند. مثل یکی از آنان در وزارت خارجه که مهر «ملاحظه‌شد» و «طبق قانون اجرائات‌گردد» را تهیه کرده بود چون دری و پشتو نمی‌دانست.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *