تفنن ادبی و فرهنگی

برخورد با پدیده‌ها و فعالیت‌های ادبی-فرهنگی در افغانستان، پیش از آن‌که به مرحله‌ی پخته و قابل‌پذیرشی برسد، دچار نوعی از بیماری بی‌اعتنایی و بی‌ارزشی شد. در این‌جا می‌بایست روشن بکنم که منظور از این بی‌ارزشی، تنها نارسایی معرفتی مسلط بر آفرینش‌های ادبی-فرهنگی نیست، بلکه منظور دید و نگرشی است که نویسنده و فعال فرهنگی با پشتوانه‌ی آن، اقدام به آفرینش می‌کند و نیز اساساً همین نگرش است که زمانی که تبدیل به آفریده می‌شود، تنک‌مایه و سطحی از آب درمی‌آید. اغلب کسانی که دستی در کارهای ادبی و فرهنگی دارند، در واقع آن را به‌عنوان یک دل‌مشغولی وقت‌گذران و گهگاهی خود برگزیده‌اند و از این‌رو، فعالیت‌های ادبی-فرهنگی در برابر دیگر مشغولیت‌ها جنبه‌ی ثانوی دارد.
به‌نظر می‌رسد که یکی از مشکلات در این زمینه، میزان پایین و ناچیزی از اهمیت و جایگاهی است که نظام سیاسی حاکم بر کشور به ادبیات و فرهنگ قایل است. سیاست‌مداران کشور غالباً یا هیچ سررشته‌یی از مطالعات ادبی و فرهنگی ندارند و یا در حد بسیار ابتدایی و ساده از دانش ادبی و فرهنگی برخودارند که به هیچ‌وجه تکافوی بایسته‌های این حوزه را نمی‌کند. اقدامات و کنش‌های سیاسی فاقد پشتوانه‌ی نظری و تک‌سویه مثال روشنی است که در کار سیاست‌مداران کشور دیده می‌شود و می‌توان از خلال آن به میزان ارزشی پی برد که این سیاست‌مداران به دانش ادبی و فرهنگی قایل شده و آن را متکای برخوردشان با حوزه‌ی ادب و فرهنگ قرار داده‌اند. از سوی دیگر، وسوسه‌ی سحرآمیز پرداختن به کار صرفاً سیاسی که تا حد زیادی تقلیل یافته به فرصت‌طلبی‌ها و استفاده‌جویی‌های اقتصادی، از دیگر مسایلی است که باعث فقر و فترت حوزه‌ی ادبی-فرهنگی شده است. فکر می‌کنم در این خصوص، رابطه‌ی کنش و واکنشی مشاهده می‌شود که در دو سوی ماجرا قرار دارد و نیروهایی که به‌تبع از موقعیت‌شان کنش‌گر فرهنگی و یا سیاست‌ورز محسوب می‌گردند، در جهت بی‌ارزش ساختن ادبیات و فرهنگ، همدیگر را تقویت می‌کنند. یعنی سیاست‌مدارانی داریم که به‌دلیل عدم درک درست‌شان از ارزش و جایگاه ادبیات و فرهنگ و فعالیت‌هایی که در این زمینه صورت می‌گیرد و یا باید صورت بگیرد، رابطه‌ی خوب و سرراستی با آن ندارند و یکسره به اقدامات سیاسی و عجولانه‌یی اتکاه کرده‌اند که صرفاً می‌تواند اهداف اقتصادی و فردی‌شان را برآورده سازد؛ در سوی دیگر، کسانی‌اند که ظاهراً دل در گروه کارهای ادبی و فرهنگی دارند و بابت خلاهایی که در آن می‌بینند دل‌نگران‌اند، اما بی‌مهری سیاست‌ورزان و کسانی که منابع و امکانات اقتصادی را در اختیار دارند نسبت به ادبیات و فرهنگ سبب شده تا از یک‌سو نویسندگان و فرهنگیان در پیشبرد اهداف‌شان با مشکلات متعدد و پی‌هم دچار شوند و از سوی دیگر گرمی بازار حیف‌ومیل و استفاده‌جویی‌های اقتصادی عالم سیاست آن‌ها را عملاً مسحور خود کرده و به‌سوی خود می‌کشاند. نتیجه‌ی این امر، این است که ادبیات برای ادبیات و فرهنگ برای کاورزان و علاقه‌مندان آن‌ها نیز از اهمیت دسته‌چندم یا لااقل ثانوی برخوردار باشد.
دیده می‌شود که اکثر کسانی که روزگاری حضورشان را در جامعه با فعالیت‌های ادبی و فرهنگی ابراز کرده بودند، اکنون این هویت‌شان را رها کرده و دوشادوش سیاست‌مداران کارکشته و بی‌رحم، بر سر جایگاه‌ها و مقام‌های سیاسی و اقتصادی چانه می‌زنند و یا هم در مواردی به انزوایی پناه برده‌اند که هم آن‌ها را از دَور سیاست و مقام دور کرده‌اند و هم فرصت و انگیزه‌ی تلاش‌های ادبی و فرهنگی را ازشان گرفته‌اند. از این است که آثار کارشده در این زمینه، برای سال‌های سال در پستوهای انتشارات و خانه‌ها و دکان‌ها خاک می‌خورند و یا اسباب لذت و سرگرمی موش‌های گرسنه را فراهم می‌سازند و برنامه‌هایی که هرازگاهی در این راستا این‌جا و آن‌جا برگزار می‌شوند نیز، چیزی بیش از یک دور هم جمع آمدن متفنانه و تفریحی را به نمایش نمی‌گذارند. از این‌که بگذریم، همه در تلاش دست‌وپا کردن جا و جایگاهی برای خود در لب دسترخوانی هستند که قرار است از درون حب‌وبغض‌های سیاسی، شور و هیجان انتخابات و بزکشی‌های معمول دیگر در این زمینه بیرون آید. با این‌حال، آینده چیزی است ناروشن و مبهم، اما وضعیت جاری نیز می‌تواند شاهد خوبی برای بیان روزگار تلخ و بد ادبیات و فرهنگ کشور باشد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *