نشنال انترست/آریل کوهن
ترجمه: جلیل پژواک
روسیه به خاورمیانه برگشته است. کرملین به طرز روشمندانهیی در حال ایجاد چالشهای سیستماتیک جیوپولیتیکی علیه منافع ایالات متحده و متحدانش است. این رفتار مسکو ناشی از تلاش برای اعتبار، نفوذ بیشتر و جستوجوی بازار برای اسلحه و دیگر کالاهایش است.
نفت در مرکز این تلاش و جستوجو قرار دارد، اما تنها مسأله نیست. با توجه به اینکه قیمت نفت بالای 55 دالر در هر بشکه است، و عربستان سعودی، سازندهی بازار نفت با بحران سیاسی جدی -از زمان ایجاد سلطنت در دههی 1920- روبهرو است، همکاری تولید-محدود روسیه با تهران و ریاض، روسیه را در کانون توجه در منطقه قرار داده است. با اینحال، فعالیتهای جدید کرملین در خاورمیانه، جیوپولیتیک و فراتر از تجارت است. همانند دوران شوروی، مسکو در پی کنترل دولتها، بازسازی پایگاههای نظامی، باز نمودن راههای دریایی و گسترش صادرات است. این جاهطلبیهای این قدرت بزرگ، نشاندهندهی تغییرات وسیعی در تعادل و توازن منطقهیی است. این تغییرات نشان میدهد که رقابتها مانند رقابتهای استراتژیک قرن نوزدهم شده و نیز، پرسشهای جدییی را در مورد آیندهی قدرت امریکا ایجاد میکند.
بازگشت به رقابت قدرت بزرگ
روسیه از زمان بسیار قدیم، خود را بهعنوان یک امپراتوری همیشه در حال توسعه تعریف کرده است. در طولِ تاریخ هشتصد سالهی خود، دولت روسیه تنها سه بار کوچک شد: در اوایل قرن هفدهم در «زمان دردسر» که به اشغال لهستان از سوی مسکو منجر شد، پس از کودتای بلشویک در 1917 و در نهایت، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991.
بهدنبال سقوط اتحاد جماهیر شوروی، روسیه بیشتر پایگاههای نظامی خود در خاورمیانه را ترک کرد. هرچند برخی از مشتریان فروش اسلحه را در آنجا نگهداشت. امپراتوری بودن و ماندن برای روسیه خیلی گران بود. سوریه – با پایگاه «تامین و تعمیر» نیروی دریایی در تارتوس و پایگاه هوایی در حمیمیم- تنها کشوری بود که روسیه به آن چسپیده بود.
با افزایش قیمت نفت پس از جنگ روسیه-گرجستان در سال 2008، و بهویژه پس از حملهی مسکو به اوکراین و کریمه در سال 2014 (قیمت نفت بعدا در آن سال کاهش یافت) روسیه بهدنبال تعادل روشمند در خاورمیانه شد. هدف از این کار، به چالش کشیدن ایالات متحده و شرکای آن است.
برخی از تحلیلگران بر این باورند که سوریه ممکن است یک تراشهی چانیزنی برای اوکراین و تحریمهای اعمال شدهی ایالات متحده بر روسیه باشد. با اینحال، حضور منطقهیی رو به کاهش امریکا در خاورمیانه و تمایل روسیه برای پر کردن خالیگاه، حاکی از جاهطلبیهایی وسیعتر و گستردهتر است.
آرمانهای روسیه در مورد خاورمیانه، شامل چندین وجه مهم برای امنیت ملی و استراتژی جهانی این کشور است:
ایجاد پایگاه درونی (قیچیگاه) در برابر جهادگرایی. اسلام رادیکال برای بیشتر از 2500 شهروند روسی که در سوریه و عراق جنگیدهاند و همچنین برای صدها تن از شورویهای سابق که تصمیم پیوستن به داعش داشتهاند، جذاب تمام شده است. برای روسیه، «بازگشت به خانه»ی این جنگجویان یک تهدید واقعی است. پس از استانبول، مسکو دومین شهر بزرگ در اروپا با جمعیت مسلمان است.
تئاتر رقابت استراتژیک با ایالات متحده. نخبگان حاکم –پوتین و اطرافیانش، رهبری خدمات نظامی امنیتی و ملکی، و تلویزیون روسیه- با شکست در جنگ سرد تعریف شدهاند. همهی آنها از تلاشهای امریکا مبنی بر تضعیف و یا حتا تجزیه و انحلال «روسیهی مادر» نگراناند.
نفوذ یا تاثیر قیمت نفت. این به نفع روسیه است که نفوذ خود را روی قیمت نفت افزایش دهد؛ بهخصوص اینکه منابع نفتی برای اقتصاد روسیه حیاتی است. این نفوذ میتواند از طریق توافقنامههای کارتلگونه یا پکه کردن شعلههای درگیری –مانند قضیهی عربستان سعودی و ایران- بهدست آید. هیچچیزی قیمت نفت را به اندازهی شبح جنگ یا انسداد تنگهی هرمز با بحران مواجه نمیکند.
بازار برای سلاح روسی. درگیری در سوریه تواناییهای نظامی-صنعی پیچیدهی روسیه را نشان داد. از موشکهای کالیبر متوسط کروز گرفته تا جتهای جنگندهی SU-35 و سیستم دفاع موشکی S-400. اینهمه در معرض فروش با بالاترین متقاضی قرار دارند؛ زیرا، بهقول مسکو «فروش اسلحه متحدان خوبی را به ارمغان میآورد».
تصمیم روسیه برای حمایت از متحدانش. جنگ سوریه نشان داد که مسکو با وجود شرایط خراب، با متحدانش است. آنها با کسانی مانند صدام و اسد بیزنس میکنند، در حالیکه تلاشهای واشنگتن محتاطانه و مشروط باقی مانده است.
خلاء قدرت منطقهیی
دولت اوباما معتقد بود که بهترین منافع ایالات متحده در بیرون کشیدن از «جنگ بوش» است. واکنش اوباما به بحران سوریه نشان داد که توافق هستهیی ایران و دور بودن از درگیریهای نظامی، مهمتر از جلوگیری از بزرگترین فاجعهی انسانی پس از جنگ جهانی دوم است. و نخستین سال حکومت ترمپ نیز، سیاست منسجمی در این قبال ارائه نکرد.
پاسخ امریکا به چالشهای روسیه در خاورمیانه، به یک خلاء قدرت منطقهیی اشاره میکند. اروپاییها نمیتوانند آن را پر کنند، و چین نیز حداقل تا یک دههی آینده توانایی آن را ندارد. بنابراین، بهطور پیشفرض و با قصد و نیت، روسیه در حال وارد شدن است.
ایالات متحده همیشه سرزنش میشود
روسیه از دخالت منطقهیی ایالات متحده در خاورمیانه، اروپا و اتحاد جماهیر شوروی سابق تا به اشغال افغانستان از سوی شوروی، روایت لعنآمیزی سرِ هم کرده است. برخی از «کارشناسان» روسی با درس از گذشته، شوروی را بهعنوان ضدجهادی معرفی میکنند، در حالیکه ایالات متحده از مجاهدین، از جمله رادیکالها، حمایت کرده است.
روسیه مانند رهبران محافظهکار عرب و اسرائیلیها، ایالات متحده در دوران اوباما را بهعنوان متحد در حال واگذاری و در حال بازکردن درب برای اخوانالمسلین دیده است. اخوانالمسلمین، گروهی که در مصر، سوریه، اردن، غزه و فراتر از آن هرجومرج ایجاد میکند. علاوه براین، روسها ناکامی سیستماتیک رژیمهای اسکلروتیک، فاسد، استبدادی شبهسوسیالیست در قاهره، بغداد، طرابلس و دمشق را نادیده گرفتهاند و در مورد نفوذ واقعی یا خیالی ایالات متحده در آنجاها، نگران شدهاند.
آخرین موضع مسکو
کرملین در سوریه برای خود موضع ساخته است. این یک معاملهی فاوستیایی (معاملهیی که در آن قواعد اخلاقی و منافع درازمدت قربانی منافع مادی کوتاهمدت میشوند) از سوی مسکو است: بشار اسد، که توسط اوباما و ترمپ محکوم شده است، در حال حاضر در جایگاه خود باقی مانده است؛ روند صلح آستانه از سوی مسکو و تهران هدایت میشوند؛ و ارتش روسیه اولین عملیات موفق طرحریزی قدرت در خارج از مرزهای شوروی، از زمان افتضاح چند دهه پیش در افغانستان، به انجام رسانده است.
روسیه رابطهی سرد خود با ترکیه را بازسازی کرده است. حتا آنکارا در حال خریداری سیستم دفاع موشکی S-400 روسیه است. ترکیه همچنان با وجود تحریمهای غرب، کار پروژهی خط لولهی Turkish Stream را دنبال کرده است. شاید کسی بگوید که منافع روسیه-ترکیه در سوریه و منطقهی دریای سیاه، بههم بخورد اما، آنکارای ضد امریکایی، ممکن است در کوتاهمدت به میانمدت غلبه کند.
حتا متحد وفادار ایالات متحده، یعنی اسرائیل، پس از توافق هستهیی اوباما با ایران، با روسیه گرم شده است. رابطهی پوتین و نتانیاهو، با وجود حضور نظامی گستردهی روسیه در سوریه که باعث تهدید برای تسلط هوایی اسرائیل بر شرق و خاور شده است، همچنان قوی مانده است.
پوتین همچنان با رییسجمهور مصر، عبدالفتاح السیسی رابطهی نزدیک دارد. مصر و روسیه بهطور مشترک از آرمانهای قدرت خلیفه هفطر در لیبیا حمایت کردهاند، در حالیکه وزارت امور خارجهی امریکا، هنوز از دولت ضعیف طرابلس حمایت میکند.
در نهایت در ایران، روسیه از حق فرود موقتی و سوختگیری در همدان، و توانایی پرتاب موشک به سوریه، از طریق دریای خزر و فضای هوایی ایران برخوردار است. همکاری چند دههیی تهران و مسکو علیه ایالات متحده، متحدان عرب سنی و اسرائیل، در حال قوی شدن است.
نتیجهگیری: انتخابهای امریکا در خاورمیانه
انقلاب شیل ایالات متحده همزمان شد با خستگی جنگ امریکا و کاهش دخالتهای بینالمللی. رییسجمهور دونالد ترمپ، دموکراسی جهانی و جنگ صلیبی ایدئولوژیکی ملتسازی را تقبیح کرده است و ظاهرا بهدنبال مشارکت با پوتین است. با اینحال، واشنگتن (بهشمول رهبری کنگرهی جمهوریخواه) مخالف آن است و روسیه را بهعنوان یک دشمن کینهتوز جهانی میبیند.
اینکه عادت متارکهی روابط امریکا پایان خواهد یافت یا نه، ما نمیدانیم. تاریخ به ما میآموزد که ایالات متحده یک قدرت جهانی است و به رقابت قدرتهای بزرگ شامل روسیه، چین و ایران، در آینده کشانده خواهد شد. اما بدون داشتن اهداف سیاست منسجم و معتبر؛ بدون بهبود روابط کلیدی خودش، ممکن است جایگاه برتری منطقهیی امریکا در دوران پسا-جنگ-سرد را، از جمله در خاورمیانه از دست بدهد. حمایت از سعودیها در یمن، همکاری با عراق علیه داعش، و «برنامهی صلح» جدید اسرائیل-فلسطین، هنوز هم بهعنوان یک استراتژی منطقوی، منسجم نیست.
این عدم انسجام، حمایت از متحدان ایالات متحده در حوزهی خلیج فارس و اسرائیل را پیچیده خواهد کرد، و روابط با متحد اصلی عرب، یعنی مصر را بیشتر تضعیف خواهد کرد. در نهایت، در حالیکه روسیه با اقتصاد نهچندان موفقش، که تنها یک-چهاردهم اقتصاد امریکا است، بر ابرقدرت ایالات متحده در یک تئاتر جئواستراتژیک جهانی غالب میشود، موقعیت و جایگاه جهانی امریکا آسیب خواهد دید.