دزدی و گریز فرهنگی

اندکی پس از چاپ و انتشار کتاب «سیاست افغانستان؛ روایتی از درون» آقای سپنتا، در جریان روزهای هفته‌ی گذشته نسخه‌ی الکترونیکی این کتاب در صفحات اجتماعی از آدرس‌های مختلفی انتشار یافت و تعداد زیادی از مخاطبان کتاب‌خوان یا متظاهر به کتاب‌خوانی، فراخوان دادند که اگر کسی به این کتاب نیاز داشته باشد، ایمیل خود را بفرستد تا آن‌ها کتاب را برای‌شان لطف کنند. تداوم این تجارت عجیب‌وغریب باعث این شد که انتشارات عازم (ناشر این کتاب) طی مکتوبی رسمی از ریاست‌جمهوری درخواست پی‌گیری این قضیه شود و تا به‌نتیجه نرسیدن قضیه، انتشارات مذکور فعالیت‌های خود را متوقف کرد.
شاید مقاله نوشتن در مورد چنین اتفاقی، در میان اتفاقات سنگین و ناگواری که همه‌روزه در کشور رخ می‌دهند، در گام نخست اقدام چندان سنجیده‌یی به‌نظر نرسد. اما باور من این است که این اتفاق خبر از چیز دیگری می‌دهد که پرداختن به آن برای فرهنگیان کشور، از اهمیت به‌سزایی برخوردار است. چرا که گذشته از های‌وهوی پی‌همی که در دنیای سیاست پریشان کشور جریان دارد، یکی از حوزه‌هایی که وضعیت آن بیش از همه رقت‌انگیز و غریب جلوه می‌کند، حوزه‌ی فرهنگ؛ چاپ و نشر کتاب و وضعیت کتاب‌خوانی است. با این‌حال، دو مورد مشخص را در این زمینه باید از هم تفکیک کرد.
یک: نخستین موردی که در حوزه‌ی فرهنگ می‌توان بر آن انگشت گذاشت، دوری و گریز هراسناک مردم از کتاب است. گفتن ندارد که وقتی از «مردم» در این مورد حرف می‌زنیم، منظور همان قشر به‌اصطلاح تحصیل‌کرده و دانش‌آموخته‌ی کشور است. اگر نگاهی به وضعیت کتاب‌خوانی در کشور بیندازیم، احتمالاً اختلاف چندانی نخواهیم داشت در این‌که محجورترین پدیده در میان تحصیل‌کردگان و مدعیان روشنفکری افغانستان، کتاب است. برای همین است که هیچ فکر و اندیشه‌یی نیز در میان ما پا نمی‌گیرد و شگفت‌تر از آن این است که بابت این امر، هیچ ترس و ننگی هم نداریم. به‌سادگی نمی‌توان پذیرفت که مردمی که کتاب نمی‌خوانند، زندگی سعادت‌مندی را از سر بگذرانند. همه‌روزه همه‌پرسی‌ها و گزارش‌هایی در صفحات اجتماعی به‌نشر می‌رسد که موضوع آن‌ها بررسی میزان کتاب‌خوانی در میان مردم در کشورهای غربی است. سال گذشته گزارشی در انگلستان از میزان کتاب‌خوانی مردم عادی در آن کشور خبر داده و از آن‌ها پرسیده بود که «ده کتاب برتری که در این ماه خوانده‌اید چه بوده؟» جالب این‌که اگر ما افغانی‌ها نگاهی به چنین گزارش‌هایی بیندازیم، احتمالاً تنها فکری که از ذهن‌مان می‌گذرد، این خواهد بود که حدس بزنیم پاسخ مردم در برابر آن سؤال چه بوده. نکته‌ی اصلی برای ما اما شاید این باشد که گذشته از این‌که آن مردم چه کتاب‌هایی را در طی یک‌ماه خوانده‌اند و چه کتاب‌هایی را نخوانده‌اند، نفس امکان طرح این سؤال، یعنی خواندن ده کتاب در یک‌ماه، نیازمند وضعیتی است که ما آن را به هیچ‌وجه در اختیار نداریم و نبود همین وضعیت باید مایه‌ی نگرانی باشد. مگر کتاب‌خوان‌ترین و روشنفکرنماترین فرد این جامعه در طول یک‌ماه نه، بلکه یک‌سال، چقدر کتاب می‌خواند؟ بنابراین، شکی نیست که دردناک‌ترین مسأله، این است که ما کتاب نمی‌خوانیم و زمانی‌که با چنین واقعیتی سردچار بودیم، بدیهی است که فکر و اندیشه‌یی هم نداریم. به‌عبارت دیگر: فاجعه این نیست که کتاب به‌شکل غیرقانونی و بدون اجازه‌ی ناشر به‌صورت الکترونیکی مورد دستبرد قرار می‌گیرد، فاجعه‌ی اصلی این است که همان کتاب دزدی‌شده هم خوانده نمی‌شود و مورد فراموشی قرار می‌گیرد.
دوم: در اغلب کشورها، صنعت چاپ و نشر کتاب یکی از قابل اتکاترین صنعت‌ها در بازار اقتصاد خرد به‌شمار می‌رود. در این‌میان، چه دولت‌ها و چه کسانی که در کار چاپ و انتشار کتاب دست دارند، اعم از نویسنده تا مخاطبان دوردست، در کنار این‌که با تلاش و عشق فراوان روند انتشار کتاب‌ها را دنبال کرده و با خرید آن‌ها به خواندن‌شان می‌پردازند، بلکه گوشه‌یی از این تلاش و عشق‌شان را هم متوجه زحمات و سرنوشت کسانی می‌کنند که از ناگزیری‌ها و مال‌شان بر سر چاپ و نشر کتاب مایه می‌گذارند تا مخاطبان آن‌ها بتوانند به لذت و ضرورت‌شان دست یابند. منطق این کار نیز منطق بسیار خواستنی و محکمی است. مسأله تنها راه‌اندازی خرده-صنعت‌های نشر به‌خاطر دست‌یافتن به نان و نوا نیست –که می‌دانیم چنین مأمولی در این مسیر چندان دست‌یافتنی هم نیست-، مسأله این است که کسانی در عین این‌که می‌توانند همانند دیگران راه و کار دیگری را در بازار نان‌آوری و اقتصاد در پیش بگیرند، تمام زندگی‌شان را بر سر این می‌گذارند که در کنار گذران امور شخصی، سهمی هم در اعتلای سطح فرهنگ جامعه داشته باشند و یا دست‌کم واسطه‌یی برای رسیدن تعداد دیگری از آدم‌ها به لذت‌شان شوند. این‌گونه است که هم آن طیف بزرگ‌تری که سودای دانش و دانایی دارند و در برابر نیک و بد فرهنگ جامعه‌یی که در آن زندگی می‌کنند خود را مسوول می‌دانند به خواست‌ها و نیازهای ممکن‌شان نایل می‌شوند و هم با همین کار خود به آن‌هایی که با وقف خود بر سر چاپ و انتشار کتاب دست به نوعی قمار می‌زنند مجال زندگی در جامعه را می‌دهند.
ممکن است چه در جوامع کتاب‌خوان و چه در جوامع کتاب‌گریزی چون افغانستان، یکی از مسأله‌دارترین مباحث در حوزه‌ی فرهنگ، همین بحث کتاب و سرنوشت‌های متفاوتی که کتاب با آن مواجه می‌شود، باشد. موارد زبده‌ی بحث در جامعه‌ی ما اما، فکر می‌کنم همین دو مورد باید باشند: یک، فرهنگ و علاقه‌ی کتاب‌گریزی گسترده و هولناک در میان قشری که ادعای فرهنگ‌مداری دارد و دو، بی‌رحمی و بی‌انصافی هولناک‌تر از آن در میان قشر اندک‌تر متظاهر به کتاب‌خوانی نسبت به سرنوشت کسانی که می‌دانند با چه وضعیت و توانی دست به چاپ و نشر کتاب می‌زنند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *