روش‌های موفقیت در انتخابات – بخش نخست

حسین رهیاب (بلخی)
hrahyab@yahoo.com
اشاره‌
رقابت، ضرورت زندگی اجتماعی است و با گذشت زمان شرایط برای زندگی پیچیده شده و عرصه برای رقابت نیز روز‌به‌روز تنگ‌تر می‌شود. در عرصه‌ی زندگی، مرد کسی است که «ریسک» کرده و وارد رقابت شده و برای رسیدن به اهداف خود مبارزه کند. در زمان ما اگر رقابت نباشد، پیروزی معنایی نخواهد داشت، زیرا دست‌یابی به موفقیت‌های زندگی زمانی معنا دارد که موانع بزرگی برای رسیدن به آن در راه انسان قرار داشته باشند و او بتواند با پشت سر نهادن مشکلات از موانع عبور کرده و به اهداف خود دست یابد.
رسیدن به زندگی هدف‌مند در دنیای جدید، محصول رقابت شدید است. در این شرایط هدف انسان نوع زندگی و آینده‌ی او را مشخص کرده و او را در مقابل رقیبان قرار می‌دهد، و‌گرنه اگر انسان هدف و خواسته‌ای نداشته باشد، رقابت هم در زندگی او بی‌معنا خواهد بود. اما داشتن اهداف بزرگ و تلاش برای موفقیت‌های مهم اجتماعی قدم به قدم حاصل شده و در مرور زمان موجب می‌شود انسان به موقعیت‌های بزرگی دست یابد. البته در راه رسیدن به اهداف بزرگ خطرها، مشکلات و موانع بزرگی نیز وجود دارند که «رقابت» با دیگران یک بخشی از آن را تشکیل می‌دهد. بخش اصلی تحقق اهداف، رقابت با رقیب درونی است و نه بیرونی که نقش مهم‌تری در پیروزی یا شکست انسان دارد.
سلسله مقالات «اصول پیروزی در رقابت‌های انتخاباتی» فقط یک مقاله‌ی انتخاباتی نیست. این مقاله گرچه راه «پیروزی» در رقابت‌های «انتخاباتی» را به خواننده نشان خواهد داد، اما در اصل در شرایط پیچیده‌ی جهان کنونی، «راهبر» شما برای رسیدن به اهداف عالی و موقعیت‌های بزرگ زندگی‌تان خواهد بود.
*****
از زندگی چه می‌خواهیم؟
شاید این سوال کمی عجیب باشد؛ آخر زندگی چه ربطی به رقابت‌های انتخاباتی دارد؟ اما زندگی همان رقابت است و رقابت هم یک بخشی از انتخابات، زیرا حضور در یک انتخابات ‌یا رقابت با آدم‌های مختلف هم نشانه‌ای است از زندگی گذشته و هم تعیین کننده‌ی زندگی آینده. کسی که می‌خواهد وارد رقابت شود، باید بداند که از زندگی چه می‌خواهد. رقابت در سیاست و بازی در میدان‌های سیاسی خطرناک است. کسی که قدر عافیت داند، وارد دنیای سیاست نخواهد شد. برخی از زندگی خواسته‌های کوچکی دارند و این نوع افراد نباید وارد بازی‌های بزرگ شوند که انجام برخی از امور سیاسی «گاو نر می‌خواهد و مرد کهن» و بازی در این میدان‌ها کار کسانی است که سال‌ها در میدان‌های کوچک‌تر تمرین کرده‌اند و مرحله به مرحله به قله‌های بزرگ‌تر صعود کرده‌اند.
عرصه‌ی فعالیت آدم‌ها را نوع خواسته‌ها و اهداف زندگی آن‌ها مشخص می‌کند. برخی زندگی را نفس کشیدن می‌دانند و می‌گویند که چون نفس می‌کشند، پس هستند! اما برخی آن را در مبارزه کردن و برخی در حکومت کردن و برخی در سیاست کردن و‌… این نگاه‌ها به زندگی نوع‌ رفتار ما را مشخص کرده و در آن تأثیر فراوان دارد. همین نگاه است که انسان ممکن است خود را خوش‌بخت یا بدبخت بداند:
«موفقیت و در نتیجه خوش‌بختی، خواسته و تصوری است‌ که یک فرد از زندگی‌اش دارد و می‌خواهد به آن دست پیدا کند. برخی موفقیت را در دست‌یابی به ثروت می‌دانند، برخی آن را در مقام و موقعیت اجتماعی و سیاسی می‌جویند، برخی در خدمت به مردم جست‌وجو می‌کنند، برخی در شهرت، برخی در انجام کارهای بزرگ، برخی در مبارزه و خلاصه هر‌کسی در زندگی خواسته و هدفی دارد و رسیدن به همان خواسته و هدف، نشانه‌ی دست‌یابی به موفقیت و خوش‌بختی می‌باشد. بزرگان تاریخ، موفقیت‌شان را در انجام فعالیت‌هایی می‌دانند که منجر به رسیدن آن‌ها به هدف‌شان شود. ادیسون موفقیت را در کار شبانه‌روزی می‌داند، ماندلا در فعالیت‌های آزادی‌خواهانه، ناپلیون در کشور‌گشایی و گسترش قلمرو سیاسی خود، چارلی چاپلین در شهرت و محبوبیت و… خلاصه هرکسی موفقیت را در هدفی جست‌وجو می‌کند و خوش‌بخت کسی است که در زندگی دارای هدف و خواسته‌ای باشد و بر همان اساس هم حرکت و تلاش کند‌…‌» (حسین رهیاب، سی راز خوش‌بختی، ص 16)
حال بهتر است مشخص شود که از زندگی چه می‌خواهیم؟ آیا به دنبال اهداف سیاسی هستیم که در این صورت باید خود را با زندگی سخت سیاسی، نگرانی‌ها و مشکلات آن آماده کنیم. یا به دنبال ثروت می‌گردیم که راهش ممکن است سیاست هم باشد، اما تجارت و داشتن ایده‌های خلاقانه راه بهتری برای رسیدن به ثروت محسوب می‌شود. ممکن است فقط قصد‌مان زندگی باشد، یعنی رسیدن به لقمه نانی و زندگی در حد متوسط جامعه‌ی شهری که با دست‌یابی به برخی از کارهای دولتی یا فعالیت‌های ساده‌ی تجاری و‌… می‌توان به آن دست یافت. گاهی هم ممکن است هدف ما فعالیت‌های آرمان‌گرایانه‌ای چون تأمین عدالت و سعادت برای بشریت ‌یا برای مردم کشورمان باشد. در این صورت، سخت‌ترین راه زندگی را باید بپیماییم و اگر این هدف توام با مبارزه هم باشد، احتمال کمی وجود دارد که انسان بتواند «راه دشوار آزادی» را به سلامت طی کند. با این وجود، در طول تاریخ مردان و زنان بسیاری به این راه قدم نهاده‌اند. زنانی چون ژاندارک و مردانی چون گاندی و ماندلا از سختی‌های این مسیر ترسیده‌اند، اما برای حرکت در آن هیچ‌گاه تردید نکرده‌اند. به گفته‌ی ماندلا:
«من در سراسر زندگی‌ام‌، خود را وقف این مبارزه‌ی مردم آفریقا کرده‌ام. من علیه حاکمیت سفید‌پوست جنگیده‌ام و بر ضد سلطه‌ی سیاه‌پوست مبارزه کرده‌ام. من همواره آرمان یک جامعه‌ی دموکراتیک و آزاد را که در آن همه‌ی مردم در هم‌آهنگی کامل و با امکانات برابر در کنار هم زندگی کنند، گرامی داشته‌ام. این آرمانی است که امیدوارم به خاطر آن زنده بمانم و به آن دست یابم. اما این آرمانی است که حاضرم‌- در صورتی که ضروری باشد- در راه آن جان دهم‌». (رهیاب، سی راز خوش‌بختی، ص 18)
شاید واقعا مهم نباشد که انسان از زندگی چه می‌خواهد ‌یا شاید گاهی این شرایط زندگی است که انسان را در مسیر زندگی گرفتار می‌کند، اما واقعا خیلی مهم و ارزش‌مند است که انسان رفتار و اعمال خودش را بداند و نسبت به نتایج آن هوشیار و آگاه باشد که همین خود زندگی و آینده‌ی انسان را رقم می‌زند. چه بهتر که انسان خود بازیگر باشد و خودش زندگی خود را بسازد، اما اگر نتوانست زندگی‌ساز باشد، چه خوب است که زندگی‌سوز هم نباشد و بداند که با خود و زندگی خود چه می‌کند. پس جواب این سوال را باید خودمان به خودمان بدهیم که واقعا ما «از زندگی چه می‌خواهیم؟»
ادامه دارد…

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *