فروپاشی – بخش چهارم

جارد دایموند
مترجم: غفار صفا

درظرف شش هفته به‌طور تقریبی ۸۰۰۰۰۰ توتسی، سه بر چهارم حصه‌ی جمعیت باقی‌مانده‌ی آن‌ها در روندا، یا به‌عبارت دیگر ۱۱ درصد کل جمعیت آن کشور به قتل رسیدند. ارتشی به‌رهبری توتسی‌ها به‌نام «جبهه‌ی وطن‌پرست روندا»)RPF) در ظرف یک روز پس از آغاز نسل‌کشی عملیات نظامی را علیه دولت آغاز کرد. فقط با رسیدن این ارتش به سراسر روندا که در ۱۸ جولای ۱۹۹۴ اعلام پیروزی کرد، این نسل‌کشی پایان یافت. به‌طور کل ارتش جبهه‌ی وطن‌پرست رواندا، روش مجازات را در پیش گرفت اما از شهروندان عادی نخواست تا به کشتار دست بزنند. این ارتش به یک سلسله اعدام‌های انتقام‌جویانه به پیمانه‌ی محدودی نه به سطح نسل‌کشی دست یازید (شماره‌ی افرادی که مجازات شدند بین بیست‌وپنج تا شصت هزار نفر تخمین شده است). جبهه‌ی وطن‌پرست رواندا ( RPF) دولت جدیدی تشکیل داد؛ بر مصالحه و وحدت ملی تاکید و مردم رواندا را تشویق کرد تا خود را یک شهروند رواندایی بدانند تا توتسی یا هوتو. یک‌صد و سی‌وپنج هزار رواندایی به اتهام نسل‌کشی زندانی و از این میان فقط چند تن‌شان مجرم شناخته شدند. پس از پیروزیRPF حدود ۲میلیون نفر (عمدتاٌ هوتو) به کشورهای همسایه (مانند کانگو و تانزانیا) فرار کردند. در حالی‌که ۷۵۰۰۰۰ توتسی که پیش از این به این کشورها فرار کرده بودند دوباره برگشتند.
تصویری که روایت‌های معمول از نسل‌کشی‌ها در رواندا و بروندی به‌دست می‌دهد عبارت است از پیامد نفرت قومی تحریک‌شده به‌واسطه‌ی شماری از سیاست‌مداران استفاده‌جو جهت ماندن در حاکمیت. روایتی که در کتاب، یک تن را هم زنده نگذارید تا روایت کند: نسل‌کشی در روندا، از انتشارات سازمان دیدبان حقوق بشر، چنین خلاصه گردیده: «این نسل‌کشی یک انفجارغیرقابل کنترل خشم مردمی برانگیخته شده به‌واسطه‌ی نفرت قبیلوی دیرینه نبود … این نسل‌کشی پیامد گزینش حساب‌شده‌ی شماری از نخبگان مدرن برای تحریک نفرت قومی و ترس به‌خاطر ماندن در قدرت بود». این گروه کوچکِ دارای امتیازات، ابتدا برای سرکوب اپوزیسیون در حال گسترش، اکثریت را علیه اقلیت بسیج نمودند. بعد که با پیروزی‌های جبهه‌ی وطن‌پرست رواندا در میدان‌های نبرد و پشت میز مذاکره روبه‌رو شدند این شرکای قدرت، استراتژی خط‌کشی‌های قومی را به نسل‌کشی تبدیل کردند. آنان باور داشتند که کمپاین نابودی، همبستگی هوتو را تحت رهبری آنان تامین و کمک‌شان خواهد کرد تا در جنگ برنده شوند…». شواهد به‌گونه‌یی صحت این دیدگاه را تایید می‌کند و این‌که به‌طور وسیعی جهت توضیح تراژدی روندا صادق است.
اما شواهدی هم وجود دارند که روایت متفاوتی از این رویداد به‌دست می‌دهد. در رواندا یک گروه اتنیکی دیگر نیز وجود دارد به‌نام توا یا پیگمس که یک فیصد جمعیت آن کشور را تشکیل می‌دهند؛ افرادی که درپایین‌ترین سطح ساختار اجتماعی و اهرم قدرت قرار داشتند و برای هیچ گروهی خطر محسوب نمی‌شدند. گذشته از آن اکثریت‌شان در کشتارهای جمعی سال ۱۹۹۴ به قتل رسیدند. انفجار سال ۱۹۹۴ تنها به جنگ هوتو علیه توتسی خلاصه نمی‌شود، در واقعیت مناسبات جناح‌های رقیب در این کشور بسیار پیچیده بود: سه گروه رقیب وجود داشت که عمدتاً یا صرفاً از هوتو تشکیل شده بودند. یکی از آن‌ها ممکن است همان گروهی باشد که باعث کشه شدن رییس‌جمهور هوتو شده؛ هوتوها در ترکیب ارتش تحت رهبری توتسی‌های فراری (RPF) نیز وجود داشتند؛ برخلاف تصور غالب، تمایز میان هوتو و توتسی آن‌قدر روشن و آشکار نیست. هردو گروه به زبان واحدی صحبت می‌کنند؛ هردو به یک کلیسا و مکتب و بار می‌رفتند؛ در یک روستا تحت امر یک رییس زندگی می‌کردند؛ در اداره‌ی واحدی کار می‌کردند؛ هوتوها و توتسی‌ها باهم ازدواج کرده‌اند و (پیش از توزیع کارت شناسایی توسط بلژیکی‌ها) گاهی تغییر هویت قومی نیز می‌دادند. در حالی‌که توتسی‌ها و هوتوها به‌طور متوسط از همدیگر متفاوت معلوم می‌شوند، ممکن نیست بسیاری از آن‌ها را از روی صورت ظاهری‌شان به دو گروه قومی تقسیم کرد. یک بر چهارم حصه‌ی جمعیت رواندا دارای پدرکلان‌ها و مادرکلان‌های مشترک هوتو و توتسی هستند. (در واقع، پرسش‌هایی وجود دارد و آن اینکه آیا داشتن ریشه‌های متفاوت در سنت و فرهنگ هوتو و توتسی درست است یا اینکه دوگروپ صرفاً در داخل رواندا و بروندی از لحاظ اقتصادی و اجتماعی متفاوت‌اند و این تفاوت‌ها در خارج از بین رفته). این نوع تعامل باعث بروز ده‌ها هزار تراژدی انفرادی هنگام قتل‌عام سال ۱۹۹۴ شد، هنگامی که هوتو سعی کرد تا همسر، خویشاوند، همکار و آمر توتسی خود را حمایت کند و یا سعی کرد تا کسی را که دوست دارد زندگی‌اش را با پول بخرد. این دو گروه در روندا از لحاظ اجتماعی چنان به‌هم تنیده و آمیخته بودند که در جریان کشتار سال ۱۹۹۴، داکتر مجبور شد مریض خود را بکشد و برعکس آن، آموزگار شاگرد و شاگرد آموزگار را،‌ و همسایه‌ها و همکاران ادارات همدیگر را. برخی از توتسی‌ها به‌دلیل حمایت از یک توتسی دیگر توسط هوتو کشته شدند. نمی‌توان از این پرسش اجتناب کرد که: چگونه در آن شرایط شمار زیادی از رواندایی‌ها توانستند به‌راحتی توسط رهبران افراطی به کشتن یکدیگر آن‌هم به وحشیانه‌ترین نحو آن، بسیج شوند؟
مخصوصاً تعجب‌آور است که اگر کسی باور داشته باشد که در این نسل‌کشی جز نفرت قومی تحریک‌شده بین هوتو و توتسی توسط رهبران سیاسی چیز دیگری وجود ندارد. در رویدادهای شمال‌شرق رواندا، در اجتماعی که عملاً همه‌ی‌شان هوتو اند و تنها یک توتسی وجود دارد، کشتار دسته‌جمعی هوتو به‌واسطه هوتو تحقق یافت. ولی تناسب شماره‌ی کشته‌شدگان در این‌جا حداقل پنج درصد تخیمن زده شده که تاحدی پایین‌تر از مجموع (۱۱) درصد رواندا است. هنوز این پرسش باقی می‌ماند که چرا یک اجتماع هوتو باید حداقل پنج درصد اعضای خود را در غیاب انگیزه‌ی قومی نابود کند. در هر نقطه‌یی از رواندا وقتی نسل‌کشی ۱۹۹۴ رخ داد و توتسی‌ها به‌طور وسیعی نابود شدند، هوتوها شروع کردند به حمله بر یکدیگر.
این حقایق نشان می‌دهد که چرا ما بایستی افزون بر نفرت قومی، ‌سایر عوامل و انگیزه‌های دخیل را جست‌وجو کنیم.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *