رضا مِهسا
سی و چهار سال پیش در چنین شبی شهر کابل با نعرههای الله اکبر برخود لرزید و یک قیام گرم و عصیان خودجوش مردمی را به نمایش گذاشت که مردم افغانستان، بهویژه شهروندان شهر کابل با گفتن «نه» مخالفت صریحشان را علیه حضور نظامی و سیاسی شوروی وقت در کشور اعلان کردند. اگر چه این روند با بیرحمی تمام توسط حلقات وابسته به شوروی وقت سرکوب گردید و تعداد زیادی از شهروندان کابل به خاک و خون کشانده شدند، اما با وسعت پیدا کردن این قیام به حوزهی غرب، مخصوصا شهر هرات، ابعاد این فاجعه مسیر حوادث را در کشور چنان مهندسی کرد که تاکنون کشور در باطلاق آن به سر میبرد.
تاریخ سه دههی اخیر کشور در برهههایی از جهاد، جنگهای ذاتالبینی جهادگران، امارت اسلامی، مقاومت، مبارزه با تروریسم، تحقق دموکراسی و بالاخره روند پاسیفیسم و صلحطلبی در حقیقت آبشخورشان قیام سوم حوت مردم کابل است.
این عصیان با موجی از همگرایی مردم افغانستان در کابل، البته فاقد دکترین سیاسی و عاری از مدیریت در بلندمدت شروع شد و مقدمهای برای عصیانهای خودجوش مردمی در سایر نقاط کشور علیه اشغال یا حضور نظامی شوروی در کشور شد که در کوتاهمدت میتوان به رو شدن چهرههای خطرناک به ظاهر طرفدار خلق برای مردم شد و در درازمدت عامل ایجاد همبستگی ملی در تقابل با شوروی و حلقات کمونیستی در میان مردم شد، ولی در نبود عمق راهبرد بیش از سه دهه است که به عنوان یک میراث انقلابی موهوم دست به دست میشود.
اصولا قیامهای خودجوش مردمی از اقبال و فرجام رضایتبخشی برخوردار نیستند، زیرا در مسیر راه دستخوش سو استفادهی بازیگران اصلی بازی جهانی میشوند و در نبود یک مدیریت کاریزماتیک در خم هر کوچه گیر میدهند، چنانچه در این تازگیها سناریوی بهار عربی را مشاهده کردیم که منجر به جهنم عربی در کشورهای خاور میانه شد. اگرچه بهار عربی در کشور تونس به شگوفه نشست، ولی زمستان زودرس آن را در مصر و لیبیا و سوریه به مشاهده نشستیم.
اگر نگاهی اجمالی به دلایل موفقیت و شکست قیامها و انقلابهای مهم جهان بیاندازیم، به نقطهی مشترکی برمیخوریم که هریک از این قیامها بنابر نوع رفتار مردم، وجوه افتراق و اشتراک خاص خودشان را دارند؛ از انقلاب کبیر فرانسه، روسیه، هند، الجزایر، کوبا و ایران گرفته تا انقلاب مردم افغانستان و در این اواخر کشورهای عربی و اینک اوکراین دلایل مختص به خودشان را دارند که این کوتاهه را مجال بسط آنها نیست، اما نقطهی اشتراک همهی این قیامها در «رهبری واحد» است.
قیامهایی که رهبری واحد داشتند، در تمام نقاط جهان به پیروزی دست یافتند و این پیروزی دوام داشته برعکس قیامهایی که رهبری واحد نداشتند یا به پیروزی نرسیدند یا پس از چند سال از اهداف اولیهی انقلاب دور شده و انقلاب مردم را به بیراهه کشانده است.
جدا از قیامهای معروف دنیا، میتوان نحوهی مدیریت جنبشهای مردمی در حماس و عراق را نیز در نظر گرفت. عراقیها با وجود اینکه کشورشان تحت سیطرهی آمریکا بوده، با رهبری آیتالله سیستانی توانستهاند پس از رهایی از دیکتاتوری، حکومتشان را حفظ کنند. اگرچه هنوز هم نتوانستهاند بحران را دور بزنند که عوامل خاص خودش را دارد، اما در عوض جنبش حماس در فلسطین که از حمایت چند میلیونی مردم فلسطین برخوردار است، با توجه به نداشتن رهبری واحد، دچار تصمیمهای اشتباه شده که برای فلسطینیها هزینه در بر داشته است، یا همین قیام یا انقلاب 22 دلو ایران که چند روزی میشود از تجلیل آن گذشته است، در سایهی رهبری واحد و ایجاد خط مشی ولایت فقیه بیش از سه دهه است که بر ایران حکومت میکند و نبض امور را به دست دارد، برخاسته از مدیریت و رهبری واحد بوده که بنیانگذار آن آیتالله خمینی فقید بود.
ولی شوربختانه قیامهای مردمی در کشور ما اگرچه در قدم نخست برخاسته از همگرایی ملی ما بوده، ولی در مسیر راه دچار نوسانات سمتی، حزبی و منطقهای شدهاند و در سایهی عدم رهبری واحد، نتایج مطلوب را نتوانستهاند بار آورند. قیام سوم حوت در سال 1358 هجری شمسی در کابل در شرایطی بهوقوع پیوست که 20 ماه از کودتای 7 ثور و 57 روز از تجاوز ارتش سرخ در افغانستان میگذشت. حاکمیتی که ریشه در 7 ثور داشت، علاوه بر اینکه جو اختناق و وحشت را در جامعه به وجود آورده بود، گردانندگان این حکومت هم در آتش اختلاف میسوختند. چنددستگی در درونشان کاملا مشهود بود؛ نور محمد ترهکی توسط حفیظالله امین به قتل رسید و ببرک کارمل، حفیظالله امین را به سرنوشت ترهکی سردچار ساخت. ترس و وحشت غیرقابل وصفی در آن روزها توسط اینها در کابل و سرتاسر کشور به وجود آمده بود. مردم را غافلگیر کرده بودند. مردمی که در گذشته از امنیت نسبی برخوردار بودند، حالا در یک وضعیت ترس، خفقان و ناامنی به سر میبردند. این وضعیت وحشتناک شرایط را برای قیام و رهانیدن خود از این وضع خفقانآور آماده کرده بود.
ماهیت این قیام کاملا مردمی بود، زیرا جریانهای مخالف سیاسی و ایدیولوژیکی حاکمیت هفت ثور در کشورهای همسایه در حال سازماندهی ساختارهای سیاسی و تنظیمهایشان بودند که این انقلاب در کابل و بعد در هرات شکل گرفت و محافل سیاسی در شکلدهی این انقلاب کاملا کمرنگ بود، که با نعرهی الله اکبر مردمی در شب سوم حوت سال 1358 شروع و با شهادت بیشتر از بیست هزار نفر در کابل و هرات بهشدت سرکوب شد، ولی پتانسیل قوی این قیام توانست حوادث سه دههی آیندهی کشور را نیز رقم بزند، زیرا این انقلاب در مسیر راه از جادهی رهبری واحد بدر شد و دقیقا مسیری را پیمود که قیام یا انقلاب بهار عربی حالا از آن مسیر میگذرد.
مخالفان بلوک شرق به رهبری امریکا پشتوانهی تداوم انقلاب را تأمین کردند و در پشت این تأمین استراتژیهای بلندمدتشان در منطقه را دنبال کردند. جریانهای رادیکال مذهبی از سراسر جهان در جغرافیای وجودی این انقلاب لانه کردند. میراثداران ناخواندهی این انقلاب به جان هم افتادند و… حوادث طوری شکل گرفتند که پس از سه دهه از شروع این قیام هنوز هم با فریاد الله اکبر یک شهروند افغانستانی یا سربریده میشود یا سرو قامتش به خاک میافتد.