نیویورک تایمز – اندرو کِرِمر
ترجمه: جلیل پژواک
سه دهه پیش هنگامی که ارتش شوروی از افغانستان عقب نشست، تانکهای زنگزده، لاشههای هلیکوپتر و یک مرد اوکراینی را از خود بهجا گذاشت که اکنون با نام نیکمحمد شناخته میشود.
در پانزدهم فبروری 1989، بوریس گروموف، آخرین جنرال فرماندهی نیروهای شوروی در افغانستان، بهتنهایی از پشت آخرین قطار تانکهای زرهی که در حال عبور از روی پلی به خارج از افغانستان بودند، بهراه افتاده و اعلام کرد که کار روسیه در اینجا –افغانستان- به سر رسیده است. جنرال گروموف به خبرنگار یک تلویزیون گفت: «همین. هیچ سربازی از پیشم جا نمانده.»
در واقع، به گفتهی مرکز فرهنگی روسیه در کابل، 226 سرباز ارتش شوروی در افغانستان جا مانده بودند؛ مردانی که یا زندانی بودند یا از ارتش فرار کرده بودند. آقای نیکمحمد یکی از این 226 سرباز بود و اکنون پس از یک عمر زندگی در افغانستان، میبیند که روسیه ظاهرا دوباره پایش به فتنهی افغانستان کشانده شده است.
در آن زمان روسها سخن از داشتن «سندروم» افغانستان میزدند، مانند ایالات متحده که سندروم ویتنام داشت، هرچند آنها هیچ کاری با این کشور –افغانستان- نداشتند.
محمد که حالا 35 سال زندگیاش در افغانستان را در خانههای گلی مختلف در شمال افغانستان گذرانده، میگوید: «روسیه زمان تلخی داشت.»
هنگامی که ارتش شوروی افغانستان را ترک کرد، آقای محمد که با نام گِنادی تِسِفما متولد شده بود، انتخابی جز ماندن در افغانستان نداشت. او در سال 1983 زمانی که 18 ساله بود، پس از اینکه از پایگاه ارتش فرار کرد، توسط مجاهدین دستگیر شده بود.
در طول سالها او به اسلام روآورد، ازدواج کرد، تشکیل خانواده داد و به یک یادگار زنده از آخرین دور سیاستهای خارجی توسعهطلبانهی روسیه تبدیل شد.
با اینحال، نیکمحمد در مصاحبهاش به زبان روسی، در حالیکه از ما در خانهاش در شهر شمالی افغانستان، کندز، با چای و آبنبات پذیرایی میکرد، گفت که تقریبا از همان لحظهیی که از ارتش فرار کرد، از تصمیمش پشیمان شد.
شمال افغانستان، گسترهیی کوهستانی در امتداد مرز با کشورهای آسیای مرکزی، منطقهی وسیعی است که بر آن حکومت کنترلی ندارد، قانون حکمفرما نیست و خانهی فرماندهان شبهنظامی، قاچاقچیان هروئین و ستیزهجویان مخالف دولت حضور دارند.
نیکمحمد خواب مزارع گلهای آفتابگردان دوران جوانیاش در شرق اوکراین را میدید. از سر نوستالژی، او به همسرش یاد داد که چگونه بورشت (نوعی شوربای روسی) بپزد؛ چیزی که همسرش آن را «شوربای سرخ (رنگ)» میخواند. نیکمحمد سالها دستوپا زد تا «اودیسه»ی طولانیاش را با بازگشتی به خانه پایان دهد.
او میگوید: «من غمگین بودم… خیلی نگران بودم. فکر میکردم هرگز به خانه برنمیگردم.»
اما او دوباره در جایی است که نفوذ روسیه در آن گسترش مییابد. مقامات افغان میگویند که خانهی فعلی وی، کندز، نقطهی کانونی تلاشهای روسیه برای گسترش دوبارهی نفوذش در افغانستان –از جمله دستیافتن به برخی از عناصر طالبان- بوده است.
یوری کروپنوف کارشناس روسی امور افغانستان، در رابطه به منافع جدید روسیه میگوید: «این موقعیت به هیچوجه ربطی به آرزوی بدبختی یا شکست برای امریکا ندارد.» او تلاشهای روسیه را بهعنوان یک واکنش منطقی به نگرانیها میداند، اینکه حتا با ورود نیروهای نظامی تازهنفس در چوکات استراتژی رییسجمهور ترمپ به افغانستان، هیچ مسیر روشنی برای صلح در این کشور وجود ندارد.
او میگوید: «این درک وجود دارد که تنها حمایت از سیاست امریکا منجر به ثبات نمیشود… و این نباید کسی را متعجب کند.»
نشانهها حاکی از آن است که روسیه به پخش اطلاعات غلط در افغانستان دست میزند، امری که بازتابدهندهی تاکتیکهای نفوذییی است که در جنگ اوکراین و دخالت انتخاباتی در ایالات متحده استفاده شد. یکی از تیترهای اخیر نشریهی دریزبان خبرگزاری اسپوتنیک، پورتال خبری دولتی روسیه، چنین خوانده میشود: «نیروهای ایتالیایی بعد از یک جنگ با طالبان، فرار کردند.»
با اینحال، مقامات افغان و امریکایی گفتهاند که مسکو همچنین اقدام به تجهیز مخفیانهی جنگجویان گروه طالبان کرده است که در اطراف شهر کندز فعالاند. جنرال جان نیکلسون، فرمانده نیروهای امریکایی و ناتو در افغانستان، در مصاحبهیی با بیبیسی که روز جمعه منتشر شد، گفته است که «ما میدانیم که روسها دخیلاند.»
جنرال نیکلسون در این مصاحبه –تا به امروز صریحترین اظهار نظر وی در مورد حمایت روسیه از طالبان – گفت که تسلیحات روسی به شمال افغانستان وارد میشود. او اشاره کرد که کمک روسیه –به طالبان- نشانهیی از بازگشت جنگ نیابتی یک ابرقدرت در افغانستان است و گفت که اکنون در شواهد حمایت روسیه از طالبان هیچ ابهامی نیست. او گفت: «ما سلاحهایی داشتهایم که به این مقر آورده شده و توسط رهبران افغان به ما داده شده و گفته شده: “این توسط روسها به طالبان داده شده است”.»
به گفتهی نصرالدین سعدی ولسوال دشت ارچی ولایت کندز، کمک روسیه شامل فراهمکردن زمینهی مراقبتهای پزشکی برای «والی خودخوانده»ی سابق طالبان برای کندز، ملا عبدالسلام، پیش از مرگ وی در حملهی هواپیمای بیسرنشین ایالات متحده در سال گذشته بوده است. این در عصر ملا سلام بود که طالبان دو بار در سال 2015 و 2016، توانستند موقتا کندز را در حملاتی که دولت افغانستان و متحدان امریکایی آن را تکان داد، تصرف کنند.
روسیه گزارشهای مبنی بر تسلیح و تجهیز گروه طالبان از سوی این کشور را رد و ادعا میکند که ارتباطات مسکو با طالبان بهمنظور تقویت دیوار مقاومتی در برابر جنگجویان دولت اسلامی و تشویق این گروه –طالبان- به پیوستن به مذاکرات صلح با دولت است.
امروزه، با توجه به شرح خطوط محلی نبرد توسط شهردار کندز، نجیبالله عمرخیل، نیکمحمد در کمتر از دو مایلی روستاهایی که تحت کنترل جنگجویان طالبان مرتبط با روسیهاند، زندگی میکند.
در شهر کندز، این ایده که روسیه با طالبان در ارتباط است، در نزد عموم پذیرفتهشده است. نیکمحمد میگوید: «مردم میگویند که طالبان توسط روسها حمایت میشوند… من هرگز فکر نمیکردم آنها دوباره برگردند.»
نیکمحمد در داستانی مشابه به داستان سرباز امریکایی، بوی برگدال، که پوستهی نظامی خود را ترک کرده و به دست طالبان افتاد، نیز از پایگاهش فرار کرده بود. او میگوید پس از اینکه یک افسر مست او را لتوکوب کرد، عصبانی شد –و از آنجا فرار کرد.
دولت اوباما بریدمل برگدال را با پنج طالب که از زندان گوانتانامو آزاد شدند، مبادله کرد و او به خانه بازگشت. اما برای نیکمحمد، که اکنون 53 ساله است، معامله و مبادلهیی در کار نبود.
یکی از مجاهدینی که در دستگیری نیکمحمد دست داشت، از طریق تلفون گفت که این سرباز پیشین شوروی با میل خود به جنگ علیه همراهان سابقش پیوسته. این جنگجو که نامش امینالله است گفت: «هنگامی که او –نیکمحمد- مسلمان شد، ما او را پسندیدیم. بنابراین ما تفنگش را به او پس دادیم… او در جهاد مقدس علیه روسیه جنگید.»
در مقابل، نیکمحمد میگوید که او فقط رانندهی کامیون مهمات مجاهدین بوده. در هر صورت، برای نیکمحمد جهت دیدن دوبارهی خانهاش امید اندکی وجود داشت.
نیکمحمد با یادآوری سالهای نخست پس از دستگیریاش توسط مجاهدین، میگوید: «به مادرم نامهیی نوشتم… در آن نامه در مورد خودم نوشتم. گفتم: مادر، این اتفاقی است که برای من افتاده. او در پاسخ به نامهام نوشت: من گریه کردم و گریه کردم.»
یکی از فرماندهان مجاهدین ترتیب ازدواج نیکمحمد با یک دختر 14 ساله، بیبی هوا، را فراهم کرد. این زوج شش فرزند داشتند که دو تن آنها قبلا درگذشتهاند. نیکمحمد و بیبی حوا، هنوز با هماند.
هشت ماه پس از خروج از افغانستان، اتحاد جماهیر شوروی برای فراریهای ارتش عفو عمومی صادر کرد. نیکمحمد میگوید که او هیچ پولی برای انتقال خانوادهی در حال رشدش به اوکراین نداشت و به هرحال، به عفو عمومی اعتماد نکرد.
ویاچسلوف نکراسوف رییس مرکز فرهنگی روسیه در کابل میگوید که مقامات کنسولی روسیه با آقای محمد دیدار کردهاند. آقای نکراسوف میگوید که نیکمحمد دو هزار دالر کمک برای اسکانمجدد را پذیرفته اما، بهرغم تضمین این مسأله که او –در روسیه و اوکراین- تحت تعقیب قانونی قرار نخواهد گرفت، از افغانستان نرفته است.
در سال 2012، آقای محمد به زادگاهش Amrosiivka در شرق اوکراین سفر کرد. آقای محمد میگوید که او در مزارع گل آفتابگردان قدم زده و از اینکه اوضاع برایش اینگونه رقم خورده احساس تأسف کرده است. او افزود: «دلم برای خانهام تنگ شده بود.»
با آنهم او آرزوی انتقال خانوادهاش را داشت، هرچند که همسرش، بیمناک از زندگی در یک کشور بیگانه، با این ایده مخالفت کرد. اما ضربهی نهایی به رؤیای او، هنگامی وارد شد که جداییطلبان تحت حمایت روسیه در سال 2014، زادگاه او را در جریان جنگ شرق اوکراین، تصرف کردند.
اکنون هر بازگشتی او را دوباره عملا در چنگ روسها میاندازد. از سوی دیگر، آخرین نفرات از بستگان –یک برادر و یک برادرزاده- اوکراینی نیکمحمد در جنگ اوکراین کشته شدهاند. او میگوید: «اکنون هیچکسی انتظار مرا نمیکشد.»
در کندز، طالبان هنوز شهر را در محاصرهی خود دارند. تنها راه ورود به کندز، پروازی است که با شیب تندی روی فرودگاه بهخوبی محافظتشده فرود میآید. در شهر، مردان با دستارهایی بر سر، محتاطانه به بیگانهها خیره میشوند. روستاهای تحت کنترل طالبان از پشتبام خانههای شهر، قابل مشاهدهاند.
آقای محمد در مورد درگیریهای مستمر در اطراف شهر میگوید: «این وضعیت برای افغانستان عادی است.»
