تماسی از دوستم در افغانستان

منبع: نیویورک تایمز
نویسنده: قیس اکبر
برگردان: حکیم پژوه
دوستم (داوود)‌ تقریبا هرماه یک‌بار وقتی اندک پول اضافی در اختیارش قرار می‌گیرد، از کابل به من زنگ می‌زند. او پیوسته یک سوال دارد: «آمریکا بعد از سال 2014 در افغانستان چه می‌کند؟»‌ او فکر می‌کند به دلیل این‌که در ایالات متحده‌ی آمریکا زندگی می‌کنم، باید بیش‌تر بدانم.
هفته‌ی گذشته یک روز صبح داوود در حالی که خیلی هیجان‌زده بود، به من زنگ زد. داوود شنیده بود که رییس جمهور اوباما بعد از ماه‌ها برای اولین بار با رییس جمهور کرزی گفت‌وگو کرده است. آقای اوباما برای رییس جمهور کرزی واضح ساخته بود که اگر موافقت‌نامه‌ی دوجانبه‌ی امنیتی را که ایالات متحده‌ی آمریکا می‌خواهد، به امضا نرسد، وی منتظر خواهد ماند تا رییس جمهور آینده‌ی افغانستان آن را به امضا برساند.
به گفته‌ی داوود، مردم در سرتاسر کابل امیدوار بودند. اما بعد از خود‌داری آقای کرزی از امضای این موافقت‌نامه و مطرح شدن برنامه‌های آمریکایی‌ها مبنی بر کاهش تعداد نیروهای این کشور در افغانستان یا خروج کامل نیروهای امریکایی از افغانستان (گزینه‌ی صفر)، عصبانیت مردم دوباره اوج گرفت.
‌داوود قبلا در یک پروژه‌ی مربوط به حکومت ایالات متحده‌ی آمریکا در کابل‌ رانندگی می‌کرد و معاش خوبی دریافت می‌کرد. اما او بیش‌تر از یک‌سال قبل و در مراحل اولیه‌ی کاهش تعداد نظامی‌های آمریکایی در افغانستان، شغل خود را از دست داد. اکنون او راننده‌ی یک تاکسی است و شرایط زندگی برای او دشوارتر شده است.
او در حالی که در مورد خط تیلفون خراب اظهار تأسف می‌کرد، گفت: «تعداد اندکی از مردم اکنون توانایی مالی پرداخت اجاره‌ی تاکسی را دارند و مهم‌تر از همه، قیمت تمام کالاها رو‌به‌افزایش است».
وی در ادامه توضیح می‌دهد: «از زمانی که آقای کرزی از امضای موافقت‌نامه‌ی دوجانبه‌ی امنیتی خود‌داری کرده است، وقتی هرجایی می‌روم و قیمت سبزیجات یا ماست برای غذای شب را می‌پرسم، قیمت‌های آن‌ها دو برابر شده است». وقتی از دکان‌داری می‌پرسم، چرا؟ می‌گوید: «تو نمی‌دانی که بعد از سال 2014 قرار است در افغانستان چه اتفاقی رخ دهد؟»‌ او تلاش می‌کند ‌مبلغی را به دست آورد‌ و در صورت نیاز، با آن راه فرار را در پیش بگیرد. داوود ادامه می‌دهد، به «دکان‌ دیگری می‌روم و این دکان‌دار قیمت‌ها را بلندتر می‌گوید. وقتی می‌روم ‌سنگ‌تراشی یا کارگری با روزمزد را استخدام کنم، به من می‌گوید، گفته باشم که حالا 1500 افغانی می‌گیرم. وقتی می‌پرسم که چرا مثل همیشه 800 افغانی نمی گیری؟ به من می‌گوید: «کرزی از امضای موافقت‌نامه‌ی دوجانبه‌ی امنیتی خود‌داری کرده است. باید مبلغی را پس‌انداز کنم و در صورت خروج نیروهای آمریکایی، فرزندم را به کشورهای دیگر بفرستم. در غیر این صورت، او کشته خواهد شد، درست مثل پسر بزرگ‌ترم که در دوران جنگ‌های داخلی گذشته کشته شد».
می‌دانستم که داوود از چه سخن می‌گوید. چند تن از دوستانم خانواده‌های‌شان را از کابل به جاهای امنی در هند و دوبی انتقال داده‌اند، تا درصورت خروج ناگهانی آمریکایی‌ها از افغانستان، آن‌ها در امان باشند. آن‌ها شاهد بودند که بعد از خروج آمریکایی‌ها از عراق، از آن زمان تا کنون در آن‌جا چه اتفاق می‌افتد. دوستان دیگرم که فعالیت‌های موفق اقتصادی دارند، در افغانستان مانده‌اند، اما پول‌های‌شان را از بانک‌های افغانستان به بانک‌های کشورهای دیگر انتقال داده‌اند.
آن‌هایی که گزینه‌ی ترک افغانستان را در اختیار ندارند، ماه‌ها‌ست که نگرانند. آن‌ها اخبار را از نزدیک دنبال می‌کنند. آن‌ها مانند من نگرانند که اگر آمریکایی‌ها افغانستان را ترک کنند، این کشور در جنگ داخلی دیگر غرق خواهد شد، آن‌چنان که این کشور بعد از ترک شوروی‌ها در سال 1989 در جنگ داخلی فرو رفت، اما اگر این‌بار این اتفاق بیافتد، عواقب آن به‌مراتب از جنگ داخلی قبلی بدتر خواهد بود.
این‌بار تنها جناح‌های مجاهدین با هم نخواهند جنگید، بلکه طالبان، جنگ‌سالاران، مافیای مواد مخدر و گروه‌هایی در پاکستان، مانند شبکه‌ی حقانی که هر روزه بمب‌گذارهای انتحاری‌اش را به افغانستان می‌فرستد، نیز در این جنگ شامل خواهند بود. این‌بار این‌ها مسلح‌تر‌‌ند و نظر به گذشته از نظر مالی نیز در سطح بلندتری قراردارند.
داوود که با خنده‌های بلندش معروف است، گفت: «قیس جان، از رییس جمهور اوباما به خاطر این‌که مراقب افغان‌های مانند من است، تشکر کن. حالا می‌روم به دکان‌دارها و سنگ‌تراش می‌گویم که نیم پولم را پس بدهند. به آن‌ها خواهم گفت که همه‌چیز خوب خواهد شد».
داوود ادامه داد: «تو مرا می‌شناسی. فرقی نمی‌کند که در افغانستان چه اتفاقی می‌افتد، من هیچ‌گاه پول رفتن به کشورهای دیگر را نخواهم داشت. اما اگر دکان‌دارها و سنگ‌تراش این پول را به من پس بدهند، می‌توانم کباب بره بخورم». داوود سخاوت‌مندانه گفت: «کاش تو هم این‌جا می‌بودی و این کباب بره را با هم نوش جان می‌کردیم، اما نگران نباش، برای تو هم خواهم خورد». با بلندتر شدن صدای خنده‌های داوود، تیلفونش قطع می‌شود.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *