با «خداداد‌گان» ستیزه کنید!- بخش پنجم و ششم

با «خداداد‌گان» ستیزه کنید!
بخش پنجم
نصیر مهرین

آیا امیر حبیب‌الله خان شایستگی اطاعت را داشت؟

محبوب‌السلطان، خواهر محمد نادر، نواسه‌ی سردار محمد یوسف خان، یکی از همسران امیر حبیب‌الله خان

در سطرهای پیش سعی و کوشش امیر و مداحان و مبلغان حاکمیت او را دیدیم که در پی‌جلب اطاعت بی‌چون و چرا از مردم بودند‌ و آن اطاعت را با مستمسک قرار دادن دین و مذهب‌ مطالبه می‌نمودند. حالا ببینیم که ویژ‌گی‌های زند‌گی امیر چگونه بودند.
امیر حبیب‌الله خان درسال 1901 به امارت رسید. سرکوب‌های ترساننده‌ی مخالفین و حاکمیت فضای هراس‌آمیز متعاقب آن، چنان بود که برای حاکمیت او دغدغه‌ی جدی بر جای نمانده بود. در واقع از آرامش خاطر بهره‌مند بود. تعدیل اندکی که در ظواهر رفتار حکومتی خویش در پیش گرفت، اسباب خوشی ستم دید‌گان دوره‌ی عبدالرحمان خانی را فراهم نمود.
مقارن نشستن او بر تخت امارت، کشورهای مجاور پله‌های بیش‌تر ترقی و تحول را پیموده بودند. حکومت‌گران و برخی از مردمان وابسته به دربارها به وسایل جدید و عصری‌ دسترسی می‌یافتند. سطح معارف نیز راه رشد می‌پیمود، اما‌ حبیب‌الله خان به اندک تغییرات و اندک اصلاحات بسنده کرد. فرصت‌های خوبی در اختیار او بود که به نو‌آوری‌ها و تحولات بیش‌تر اقدام نماید، ولی بدبختانه بیش‌تر به جشن‌ها و خوش‌گذرانی‌ها‌ روی آورد و مشغول آن‌ها شد که روند رشد جامعه را آسیب بسیار رسانید. و اگر مکتب و مدرسه‌ای با اجازه‌ی او تأسیس شد، پیداست که انتظارش غیر از این نبود‌ که به تعداد مدافعان، بلی گویان و مداحان او افزوده شود، تا کسانی که موجد تحول و اصلاحات باشند. پس راهی که برای او گشوده شده بود، باید پیموده می‌شد‌ و آن غرق شدن در زند‌گی خوش‌گذرانه و تعیش و زن‌بار‌گی و بی‌غم باشی بود. آن زند‌گی شخصی، با حفظ ساختار مطلق‌العنانی و متابعت از بریتانیه، چارچوبی شد برای حیات او.
در نتیجه، کوشش‌های اصلاحی و پیش‌نهادات مظلومانه‌ی تعدادی از عزیزان تحول‌طلب را که به دین اسلام نیز پابندی داشتند، بی‌رحمانه سرکوب نمود. شورش‌هایی را که علیه بیدادگری‌ها و مالیه‌ستانی‌ها ‌یا متأثر از مخالفت با نفوذ بریتانیه به راه افتاده بودند، مورد حمله قرار داد. آن نیاز‌ها بود که خواستگاه رویکرد جدی او را به نگارش جزوه‌ها و رساله‌های مطیع‌سازانه، با تمسک به دین اسلام‌، تداوم بخشید. از همان‌جا نیز است که ما ناگزیر به تمایز علایق چنان امیر به دین اسلام با مسلمانانی هستیم‌ که اصلاحات می‌خواستند و با آوردن کلمه‌ی شهادت بر زبان به امر امیر از دهن توپ پرانده شدند…
امیر حبیب‌الله خان‌ از اساسات دینی بی‌خبر نبود. نمونه‌ای از آگاهی او را که به احتمال بسیار بدون مشوره‌ی دیگران انجام یافت، در نخستین روزهای امارتش، انصراف از زن‌های بیش‌تر، طلاق دادن آن‌ها و بسنده نمودن به چهار زن، می‌توان ملاحظه نمود. با همان آگاهی و با چنان اتخاذ تصمیم در آغاز امارت خویش، دیری نگذشت که چنان زن‌باره شد و صاحب فرزندان بی‌شمار، که حتا آن‌ها را نمی‌شناخت.
امیر که مشغولیت روزمره و سازما‌ن‌دهی در امور باز‌آفرینی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و در کل اصلاحی در جامعه نداشت، پس حواس خویش را وقف امور زن‌بار‌گی و معطوف در چارچوب «حرم» می‌نمود. در این باره از قلم مورخان متیقین می‌خوانیم: «شیخ محمد رضا ایشان را با القابی که به امضای والا حاصل کردند، نام به نام داخل جدول و خدمت هرکدام و رتبه و مقام ایشان را معین نمود و حضرت والا همه را که به یک‌صد و بیست نفر منتهی می‌شدند، چهار جماعه و در هر جماعه یک تن سرجماعه و یک تن نایبه و دو و سه تن نگران و چند تن زیر‌دستان قرار داد…» [1] «در ﻋﺸﺮ‌ﺗ‌‌ﮑﺪه‌ﻫﺎی ﮐﺎﺑﻞ ﺑﻪ ﻋﯿﺶ و ﻧﻮش و ﺷﮑﺎر ﺑﻮدﻧﻪ و آﻫﻮ در ﮐﻨﺎر ﭘﺮی‌روﯾﺎن ﻏﺮق ﻧﺸﺎط ﺑﻮدﻧﺪ و ﺗﺮﺗﯿﺐ اﻟﻘﺎب ﻣﺮدان و زﻧﺎن و ﺳﺮاری درﺑﺎری، ﻣﺎﻧﻨﺪ‌ ﺳﺮاج‌اﻟﻤﻠﺘﻪ واﻟﺪﯾﻦ، ﻋﯿﻦاﻟﺪوﻟﻪ، ﻣﻌﯿﻦ‌اﻟﺴﻠﻄﻨﻪ، ﺳﺮاج‌اﻟﺤﺮم‌، ﻗﻤﺮاﻟﺒﻨﺎت، ﺳﺮاج‌اﻟﺴﺮاری، اﺧﺖ‌اﻟﺴﺮاج و ﻏﯿﺮه اﻟﻘﺎب ﻋﺠﯿﺐ و ﻏﺮﯾﺐ‌ ﻫﻤﺖ ﻣﯽ‌ﮔﻤﺎﺷﺘﻨﺪ». [2] گویی امیر اطلاع داشت که تیمورشاه سدوزایی، از شاهان پیشینه‌ در علاقه‌، نام نهادن‌ها و انتخاب زنان‌ و ایجاد نظم میان آن‌ها بسیار فعال بود.
نمی‌گویم که زن‌دوست بود، زیرا میان زن‌دوستی و زن‌بار‌گی و در‌بند کشیدن زنان بی‌شمار باید تفاوت بسیار باشد. فرمان می‌داد‌ و اشخاصی را تعیین می‌کرد که بروند و فلان دختر را در ساعت معین بیاورند و در کجای ارگ بنشانند. این نمونه را که در نبشته‌ی «مفهومِ فقط در حاکمیت امیر عبدالرحمان خان و پسرش» آورده بودم، به اقتضای نیاز موضوع باز می‌آورم که آن را دگر‌باره ببینیم؛ توجیهات محیلانه و استفاده‌های هوس‌بازانه‌ی او را بیش‌تر بیابیم، تا به پیشینه‌ی بی‌احترامی به زن‌ از طرف شاهان و امیران‌ توجه دقیق‌تر نماییم:

متن فرمان مورخ سه‌شنبه، 20 ماه محرم‌الحرام 1320
هوالله
«عالیجاه اخوی مقام سردار عبدالقدوس خان ایشک آقاسی را واضح باد. از آن‌جا که محبت من درباره‌ی کل اهل اسلام، خصوصاً با اهالی افغانستان، علی‌الخصوص درباره‌ی اقوام خود من می‌باشد، لهذا خواستم که با اولاده‌‌ی عموی مرحوم، سردار سلطان محمد خان هم خویشی کنم، تا همان‌طوری که قوم و استخوان شریک هستیم، خون شریک هم شویم. بنابر‌آن، می‌خواهم که دختر اخوی سردار محمد یوسف خان، پسر عموی سردار یحیی خان را جهت خود به نکاح شرعی بگیرم. اگرچه خود شما کاکای آن‌ها می‌شوید، اما از طرف دامادخیل که من باشم، می‌باشید. فردا یوم سه‌شنبه، 20 ماه محرم‌الحرام 1320 با اسامی ذیل به عمل هفت و ‌یا هشت بجه به‌جای عموی سردار یحیی خان رفته، دختر اخوی سردار محمد یوسف خان، نواسه‌ی سردار یحیی خان، مسمات محبوب‌السلطان را جهت من که یکی از بندگان شرم‌سار احسان حضرت‌ الله، امیر حبیب‌الله هستم، خواستگاری کنید و به قرار رواج عالم، جهت من مسمات مذکوره را بگیرید و به عمل ده بجه با اسامی مذکوره حاضر حضور من شوید. در برج شمالی انشا‌الله تعالی.
اسم اسامی که با خود شما جهت خواستگاری می‌روند:
اول، خود شما، عموی سردار محمد عظیم خان، سردار عبدالله خان توخی، میرزا محمد حسین خان، برگد کوتوالی، سردار نورعلی خان، چهار نفر ملاهای دربار، ناظر محمد صفرخان، سید احمد پادشاه کنری، علی محمد خان، پسر سردار ولی محمد خان مرحوم.
اسامی فوق را امشب خبر بدهید‌ که فردا شش بجه به جای شما حاضر شوند، هفت بجه به اتفاق خود شما به جای عموی سردار یحیی خان جهت خواستگاری بروند. انشا‌الله تعالی، فقط. دست‌خط.
امیر حبیب‌الله، تحریر شب سه‌شنبه، 20 ماه محرم‌الحرام 1320، همین نوشته‌ی مرا هم جهت اسامی فوق نشان دهید». [3] امیر حبیب‌الله خان که «… به صفت یک زمام‌دار مطلق‌العنان در رأس اداره‌ی کشور قرار داشت، مملکت را به عمال بی‌مسئولیت دولت واگذاشته‌ و خود در دریای بی‌کرانه‌ی عشرت و اناث فرورفته بود و حتا خلاف مقررات مذهبی، بیش‌تر از صد زن غیرشرعی از مردم حر و آزاد افغانستان در حرم‌سرای خود جمع کرده و ده‌ها اولاد غیر‌قانونی به وجود آورده بود». [4] ملا‌های مستخدم چه می‌گفتند؟
«ملاهای مستخدم، به اصطلاح دست‌به‌دامان» حیله‌ی شرعی «زدند و گفتند: تملک زنان از «دارالحرب» غیرمعدود و آزاد است‌ و چون امیر عبدالرحمان، پدر شاه موجود (‌امیر حبیب‌الله خان)‌ یک‌وقتی در نورستان جهاد کرده بود، آن ولایت مسلمان شده، منزلت دارالحرب را دارد‌ و شاه می‌تواند از آنان هر قدری بخواهد، زن بگیرد‌». [5] و با استفاده از آن ملاها و قدرت خویش، «حکمرانی مطلق خود را برمردم افغانستان ادامه می‌دادند و سراج‌الملة والدین (؟) ذات خود را منبع روشنی‌های دینی و دنیوی قرار داده بود. در حالی که اکثر اوقات گران‌بهایش به تزیین دربار و آرایش و پیرایش خواتین زیبا‌روی حرم می‌گذشت و اگر از آن‌جا بیرون می‌آمد، به شکار و دیگ‌چه‌پزانی و ترتیب فرش، ظرف و اسباب تعیش می‌پرداخت…» [6] با این همه، موقف نفرت‌زای آنانی را در نظر آوریم که برای زن‌بار‌گی امیر، لباس شرعی می‌بریدند، می‌دوختند و بر اندام او می‌نمودند. وعاظ السلاطین اعمال او را چنین تبیین و توجیه می‌نمودند که پدرش جهاد کرده است‌ و چنین تبلیغ دقیقا استفاده‌ی سو از مسلمان نمودن مردم نورستان و فریب مردم از اندیشیدن به رسوایی‌های امیر بود.
امیر عبدالرحمان فرمان داده بود که برای مردم تازه مسلمان شده‌ی نورستان رساله‌ی «آمدن‌نامــه» تهیه نمایند. فرمان عملی شده و در روی رساله نوشتند، «برای تعلیم مردم جدید‌السلام کافرستان». [7] اما‌ محتوی این رساله که در واقع برخی از اساسات زبان فارسی را به‌گونه‌ی پیچیده و مغلق دارد، نشاید طرف علاقه و استفاده‌ی مردم قرار گرفته باشد، زیرا با توجه به دست‌اندازی‌های غاصبانه به جان و مال مردم‌، آن‌ها این کردار امیر و به احتمال بسیار، وابستگان دستگاه او را در نظر داشته‌اند.
در ادامه‌ی بهره‌جویی‌ها از «فتح کافرستان» که در زمان امیر عبدالرحمان آغاز شده بود، امیر حبیب‌الله «یک روز تعطیلی جدیدی به نام روز وحدت ملی بنیان نهاد. این روز تعطیل که سالانه با‌شکوه و تشریفات خاصی جشن گرفته می‌شد، هم از نظر مذهبی و هم از نظر سیاسی‌ حایز اهمیت بود و هم این‌که این روز، افتخار وحدت افغان‌ها و سلطنت افغانی که از طرف خدا منصوب شده بود، تلقی می‌شد.
در زمان تاج‌گذاری امیر، به یک چنین خصوصیت مذهبی‌–‌سیاسی توجه شده بود. در طی این جشن، خان‌–‌ملاها (‌سردسته‌ی شخصیت‌های مذهبی‌) پارچه‌ی ململی سفید‌رنگی را در سر امیر می‌پیچاند و یک جلد کلام‌الله مجید، معجزه‌ا‌ی از پیغمبر اسلام حضرت محمد (‌ص)‌ و یک بیرق از مقبره‌ی یکی از قدیس‌های افغانی را به او هدیه می‌کرد. هدف از این اعمال، مهم جلوه دادن وظایف مذهبی امیر و الهی نشان دادن منشای قدرتش بود. هم‌چنین یک مراسم دست‌بوسی جدید و مفصل به منظور نشان دادن تقدس دستگاه سلطنتی برگزار می‌شد…» [8] پس از آن همه وعظ و تبلیغ کتبی و شفاهی، در اختیار داشتن همه‌ی بنیادهای سیاسی و مذهبی، تردیدی برجای نمی‌ماندست که اذهان بخشی از مردم جامعه را در انقیاد خویش در‌آورند. که چنان بود‌ و امیر به‌رغم مشغولیت‌های نادرست و ناسالم، عیاشی، بی‌مسئولیتی، اطاعت از استعمار، جایگاهی را به دست می‌آورد که هر سخن و دستور و فرمان او بایست اطاعت می‌شد. این بود که در پیشانی رساله‌های تبلیغی او می‌نوشتند که «حسب‌الفرمان واجب‌الاذعان اعلی‌حضرت سرکار عظمت‌مدار، قواعد سراج الملة فی‌الطریق الشریعه»…
اما ببینیم که مردم چه گفته‌اند:
«این جشن (جشن لقب‌گذاری امیر حبیب‌الله در سال دوم سلطنت او 1281 ‌ش‌– 1902‌م)، که جشن اتفاق ملت نامیده شد و در ثور همان‌سال در ده خدادادِ کابل به مناسبت اعطای لقب «سراج‌الملت والدین» به امیر حبیب‌الله برگزار گردید، مصادف با سالی بود که بعد در زمستان گذشته‌ی آن قطره‌ای باران و دانه‌‌ای برف هم نباریده و در نتیجه، قیمت‌ها بیست برابر بالا رفته و مردم سال مذکور را پنج‌پاوی نام نهادند، زیرا در چنین سالی که آرد، تلخان، توت، کشمش و غیره خوراکه‌باب فی روپیه پنج پاو به فروش می‌رسید، بسیاری مردم از گرسنگی تلف شدند و مردم به‌جای نان، چُکری خشک می‌خوردند. امیر شهر را آذین بست و در ده خداداد، جشن لقب‌گذاری خود را برگزارکرد، اما مردم در روز جشن در حضور امیر آن‌چه خوراکه را که در دکان‌ها و تبنگ‌ها بود، به یغما بردند‌ و مردم هزاره‌ی شیخ علی این وقایع را در ترانه‌ای انعکاس داده و در هرجا به شکل خبر، با دنبوره می‌خواندند که متأسفانه صرف یک بیت آن به ما رسیده است. آن یک بیت این است:
عجب ملکی بود این ملک اوغان
شـکم‌ها گـُـشــنه و بازار چراغان». [9] در تداوم بهره‌جویی‌ها از دین و مذهب و استفاده از روحانیون متنفذ، مزارع سیدی را از مالیه معاف می‌نمود [10] و در سفر هند، در حالی‌‌که انگلیس‌ها او را بیش‌تر می‌فریفتند‌ و برایش مدال و القاب فریب‌کارانه می‌دادند، به اماکن مقدس اسلامی روی می‌آورد و انعام می‌داد.
دو سخن دیگر نیز پیرامون زند‌گی فاقد اطاعت از او بیاوریم:
1- امیر به تقلید ظاهری از آن‌چه در پادشاه‌نامه‌ی شهاب‌الدین شاه جهان مغول خوانده بود، خود را به نقره وزن نمود. شاه جهان خود را سال دو بار با طلا و نقره وزن می‌کرد و هر اندازه که وزن آن بود، طلا ‌یا نقره به فقرا و یتیمان می‌داد، اما‌ امیر حبیب‌الله خان‌ در سی و هفت سالگی‌اش خود را به نقره وزن کرد. «نـُـه سیر و یک چارک کابل در وزن و هفت و هزار و یک‌صد و نود و چهار در شمار آمد. به مصاحبان خاص و غیره اشخاص آن را عطا فرموده، در دیگر سنوات ترک کرد». [11] 2- پیش از آن‌که به سوی لغمان به شکارگاه برود، «مراسم جشن زنانه را در قصر استور به پای برد» و هنگامی که در شکارگاه کله‌گوش لغمان به قتل رسید، کلید‌های صندوق‌چه‌ی شاهی را به بند ساعت «ظل‌اللهی»‌ و تفنگ‌چه‌ای هم خاص در زیر سرش بود. [12] استفاده‌های سوء امیر حبیب‌الله خان از دین و مذهب بسیار‌ند. مطابق روال کارِ فشرده‌نویسی، اندکی را آوردیم. اکنون او نیست و ما کارنامه‌ها و ادعا‌های او و تبلیغاتی را که در برگ‌های تاریخ ثبت شده‌اند، باز می‌نگریم، نشان می‌دهند که امیر استفاده‌جو و عیاش، سزاوار اطاعت نبود. ساختاری پی‌افگنده بود‌ که تعداد اندکی‌ از مزایای میسر زمان بهره‌مند بودند، اما‌ بقیه‌ی مردم در آتش بیداد می‌سوختند. بی‌عدالتی و مظالم در جامعه با تمام پس‌مانی‌ها به درازا می‌کشید‌ و چنان ساختارها و رفتارها، مصیبتی سترگ برای آن دور زمان و تأثیرات دیرپای و آسیب‌زا برای زمانه‌های پسان‌تر شد.
وقتی آرایش‌گران چهره‌ی دروغین آن امیر را در نظر می‌آوریم‌ و رفتار نادرست و غلط ایشان را مورد سرزنش قرار می‌دهیم، مخالفان رفتار امیر‌، علاقه‌مندان تحولات و آنانی را نیز به یاد می‌آوریم که سرها و سینه‌های نازنین خویش را طعمه‌ی توپ استبداد نمودند، اما‌ پذیرش شرعیت و طریقت کاذب امیر را مورد تأیید قرار ندادند. در واپسین لحظات حیات خویش نیز او را محکوم کردند. امروز تاریخ آن‌ها را احترام می‌گذارد و استفاده‌های سوء امیر و وعاظ دروغین را به محاکمه می‌کشاند‌ و در گوش نسلی این واقعیت را می‌آویزد که آن نمونه از سوء استفاده‌ی «خدا‌داده‌گی» و اثرات منفی را نیز باید در نظر داشت.

بخش ششم و پایانی
گزینه‌ی یک بحث از زمانه‌ی حاکمیت امان‌الله خان
امان‌الله خان ضد‌اسلام نبود

دریافتِ رفتارها و واکنش‌های زمانه‌ی سلطنت امان‌الله خان در رابطه با دین و مذهب، در حالی‌که مانند گذشته‌ها‌ بیان‌گر طرز تلقی خداداد‌گی دولت است، دو چهره‌ی متفاوت با پیشینیان را نیز معرفی می‌کند:
1- شاه دارنده‌ی همه‌ی رفتارهای سنتی پیشینه در برخورد با دین و مذهب و ملاها نبود. اصلاحاتی را مطرح نمود که حوزه‌ی کارکرد پیشینه و سنتی ملاها را محدود می‌کرد.
2- دیری نگذشت که ملاهای بزرگ و بسیاری از واعظان و مداحان سلطنت او، حکم تکفیر او را دادند که گویا فرد «ضد‌اسلام» است، با وجود آگاهی از مسلمان بودن شاه. از آن‌جایی که تبارز استفاده‌ی سوء از دین و مذهب را در گروه دومی و به‌گونه‌‌ای علیه حاکمیت وقت می‌یابیم، بحث و تحقیق موضوع نیز دریافت این تفاوت را مطالبه می‌نماید.
‌پیش از گشایش این موضوع، شایسته‌ی یادآوری است که تأمل پیرامون طرح‌های اصلاحی، ایجاد تغییر در ملاها، فقط نیم‌گوشه‌ای از کارکردهای آن نظام در دست می‌دهد. در حالی‌که داشتن تصویر جامع از آن نظام و کلیت کارکردهای ده‌ساله‌اش، مستلزم دیدن همه‌ی موارد و جوانب برنامه‌های او است. دیدن پیوند و چگونگی تأثیر متقابل اجزای اصلاحی به فهم موضوعات آن زمانه راه درست‌تر خواهد برد. سوگ‌مندانه، برخی از نگرش‌های تبارز یافته‌ از همان آغاز با ایجاد محدودیت‌های تعصب‌آمیز، خود را از دریافت حقایق و نیازهای تحقیقی باز می‌دارند. دیدن با چنان نگرشی که او را «ضد‌اسلام» نامیده‌اند‌، یا دیدن جمیع برنامه‌ها و کاکردهای او از دید قومی، نگرش‌های مانع شونده‌ای‌اند که کار دریافت اثرات برنامه‌ها و واکنش‌‌ها را با دشواری مواجه می‌کنند‌ و درخور شناسایی‌اند. بهره‌گیری از نگرش جامع، مانع آن نمی‌شود که امان‌الله خان را انسان دارنده‌ی گونه‌ای از تمایلات و احساسات دینی، مذهبی‌ و قومی در نظر بیاوریم. هم‌چنان که لازم است به استبداد رای او که به نظر نگارنده، سبب بسا آسیب‌ها شد، یا به طرح‌های فاقد عقلانیت او، توجه نشود.
منظور ما این‌جا نشان دادن جفای آنانی در حق شاه است که او را «ضد‌اسلام» نامیدند.
رویکرد امان‌الله خان مسلمان به کسب استقلال و اصلاحات‌، ارائه‌‌ و طرح پاره‌ا‌ی اصلاحات و تغییراتی را شامل شد. وضع قانون جزا، مسئله‌ی تردید نکاح دختر صغیر، فراگیری درس از سوی زنان و دختران، عطف به پرورش و نظارت شاید هزاران ملا که در چارچوب نیازهای اصلاحی و هماهنگ با آن سمت‌وسو می‌یافتند… از آن جمله‌اند…
و این طرح در حالی بود که پیوند دولت و دین منقطع نشد. این واقعیت چنان برهنه است‌ و در قانون اساسی آن دوره وضاحت دارد که لزومی به مکث بیش‌تر پیراموآن را نمی‌بینیم. کار جنجال‌برانگیز امان‌الله خان این بود که برای «خداداد‌گان» مفت‌خوار و همه‌کاره‌، محدودیت‌هایی وضع نمود و آن‌ها را به سوی فراگیری اندک آموزش، جدا از پرورش‌های قبلی فراخواند…
شاه مسلمان بود، اما‌ نه چنان مسلمانی که پدر و پدرکلانش بودند. شاه اصلاحات خویش را مطابق اساسات اسلامی می‌نامید. او قرائتی از دین داشت، نه قرائتی که پدر و پدر‌کلانش داشتند. ضرورت تأسیس مکاتب بیش‌تر را دریافته بود‌ و هم‌زمان با آن، زمینه‌ی نماز خواندن شاگردان ‌حتا با نماز جماعت فراهم بود.
در این زمینه مرحوم محمد ابراهیم عفیفی می‌نویسد‌ که در مکتب حبیبیه که وی در آن درس می‌خواند، متعلمین نماز جماعت می‌خواندند. عبدالعلی خان مستغنی که سمت معلمی داشت، پیش‌نماز بود و خطبه می‌خواند، اما ضد‌اصلاحات امانی نیز بود. [1] بسا خطبه‌ها را شخص شاه می‌خواند. [2] در خلال بازگشت از مسافرت اروپایی در هرجایی که محفل و مجلسی از محصلین دایر می‌شد، سخنرانی می‌نمود. سخنرانی‌هایش نشان می‌دهند که تکیه بر دین اسلام داشت و در پرتو آن قرائت خویش از دین‌، به ضرورت اصلاحات اشاره می‌نمود. [3] هنگامی‌که در ایتالیا به سر می‌برد، برای به سفر عربستان رفت تا فریضه‌ی حج را به‌جای آورد. [4] اما‌ ملاهای بزرگ بدون آن‌که به همان موارد اختلاف خویش با شاه انگشت نگه‌دارند، گفتند، قصد مبارزه با اسلام را دارد. یک نمونه را بنگریم:
«حضرت محمد هارون المجددی می‌نویسد که «امان‌الله خان نیت مبارزه با اسلام را داشت تا نقش کمال اتاترک را در افغانستان بازی نماید. امان‌الله خان جوان بی‌تجربه بود و فکر می‌کرد که پیشرفت اروپا به سبب جدایی دین از دولت است». [5] در حالی‌که همین برداشت آشکار می‌نماید که محمد ‌هارون مجددی از اتاترک، افکار، پیشینه و برنامه‌های او معلوماتی نداشت، هم‌چنان با چنان تجاهل، مرتکب معرفی غلط امان‌الله خان در زمینه‌ی «جدایی دین از دولت» نیز شده است، زیرا جلوه‌ای از چنان نیت و فکر نزد امان‌الله خان موجود نبود.
شاه در خلال صحبت‌ها نشان می‌داد که اطلاعات نسبی اسلامی دارد‌ و در زمینه‌ی برخورد با مذهب شیعه و پیروان آن رویکرد احترام‌آمیز داشت. [6] رعایت همه‌ی امور گمانی برجای نمی‌گذارد‌ که بپذیریم‌ مسلمان مخلص بود، نه مصلحت‌گرا و از روی زمانه و هم‌رنگ جماعت شدن، همان رفتاری که در کشور ما مثال بی‌شماردارد… و در همان وقت نیز درست بود که «در نظر او تربیه و تعلیم ملاهای اطراف قدم اول و مهم به شمار می‌رفت. در عین حال، تصمیم داشت‌ تا از قدرت ملاها در تعلیم اطفال و صلاحیت‌شان در امور قضایی بکاهد، زیرا اصلاح آن امور، از ایجابات هم‌قدم ساختن افغانستان با دنیای خارج بود». [7] امان‌الله خان اندیشیده بود‌ که ملاها را از راه آموزش خویش متحول بار آورد. غافل از این‌که برخی از آن‌ها عناصر دنیای متحول و مدرن را نمی‌پذیرند. بافت و ساختار جامعه‌ی قبیله‌ای به آن‌ها موقع بیش‌تر مخالفت‌آمیز می‌داد. دیرینگی عادات ملاها‌، خالی بودن میدان برای تشبث آن‌ها در بسا از امور دینی، عدلی، قضایی‌، صحی و آموزشی‌ که در طی سده‌های متوالی با آن خوی گرفته بودند، در پرتو اوضاع جدید رنگ می‌باخت…

ملا عبدالله که پیش از ایجاد و رهبری شورش قاضی خوست بود

اگر سوء اداره، حضور روبه‌تزاید مفاسد و آرزوهای غیرعقلانی مانند تبدیل لباس، تغییر روز جمعه‌، اختلافات درونی مأمورین، افزایش مالیه که نارضایتی بیش‌تر را فراهم می‌آورد، نیز در نظر گرفته شوند، نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود که شاه سر ضدیت با دین اسلام داشت. می‌توان گفت که ملاها از چنین اسباب نارضایتی، بهره‌برداری‌های سوء خود را انجام دادند… [8] همان عناصری که بر سر شاه پس از قتل پدرش «سراج‌الملة والدین» لنگی نهاده بودند، به او جفا ورزیدند‌ و واعظان و مداحانی مانند برهان‌الدین کشککی که در مسلمان بودن شاه بیش از همه می‌نوشت و پی‌هم شکر خدای به‌جای آورد که «از مراحم ایزدی و الطاف ربانی خویش در سرزمین افغانستان… وجود مسعود اعلی‌حضرت امان‌الله خان را» مرحمت نموده است، دیری نگذشت که از سوی دیگر سعی نمود‌ شخصیت شاه را فرود آورد. نوشتن کتاب «نادر افغان» که پسان‌تر از آن بیاوریم، یکی از مظاهر خفت‌بار کارکردهای قلمی وعاظ السلاطین در جوامعی مانند افغانستان است.

‌توضیحات و رویکردها
1- ملافیض محمد کاتب، سراج‌التواریخ، تاریخ افغانستان، جلد چهارم‌، بخش سوم، ص 612، انتشارات امیری، کابل، 1390 خورشیدی.
2- عبدالحی حبیبی، آزاد اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن، (15 ﺟﺪی 6 /1329، ﺟﻨﻮری 1952).
ﺳﺎل اول، ﺷﻤﺎره‌ی 3/ ص 8ـ‌6، نقل از اندیشه‌ی نو، شماره‌ی 29/ سال 1384، دلو، اکبر عشیق، به پاس بیستمین سال‌گرد وفات پوهاند علامه عبدالحی حبیبی.
بحث بیشتر موضوع را در کتاب «قدرت و القاب»، زیر عنوان القاب زنان‌ دیده‌ام. این کتاب در شرف انتشار قرار دارد.
3- اسدالله سراج، رویداد‌های مهم زند‌گی اعلی‌حضرت محمد نادرشاه شهید، ص 5، ناشر: مطبعه‌ی احمد کابل، 1388 خورشیدی.
4- م.غ. غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، جلد دوم، ص 25، چاپ اول 1999، ویرجینیا، امریکا.
5- منبع بالا
6- عبدالحی حبیبی، جنبش مشروطیت در افغانستان، ص 77، چاپ پشاور، 1364.
7- گل احمد خان محمد‌زایی، آمدن‌نامه، 1316 ه. ق، در مطبع (‌مطبعه‌ی‌) دارالسلطنه‌ی کابل.
8- وارتان گریگوریان، ظهور افغانستان نوین، ص 228، مترجم: علی عالمی کرمانی، 1388، ناشر محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی، تهران، ایران.
9- دکتر اسدالله شعور، مفاهمه‌ی شفاهی و سیر تاریخی آن در افغانستان، ص 184، 1367، مطبعه‌ی تحصیلات عالی، کابل، افغانستان، اتحادیه‌ی ژورنالیستان ج. ا.
10- سراج‌التواریخ، ج 4، بخش 3، ص 193.
11- سراج‌التواریخ‌، جلد چهارم، بخش سوم، ص 325.
12- اثر بالا، ص 624.

رویکردها و توضیحات (بخش ششم)
1- محمد ابراهیم عفیفی، «ناگزیر نویسنده شدم»، کاپی متن قلمی نزد نویسنده‌ی این سطرها
2- رویداد لویه جرگه‌ی دارالسلطنه‌ی کابل‌، 1303، ترتیب و تنظیم برهان‌الدین کشککی، به قلم غلام محمد کاتب، مطبعه‌ی سنگی وزارت جلیلیه‌ی حربیه، 1303.
3- به‌گونه‌ی نمونه به این اثر مراجعه شود: برگ سبز تازه از تاریخ معاصر کشور، گزارش سفر اعلی‌حضرت امان‌الله خان به اروپا و مقایسه‌ی شاه امان‌الله با حکم‌فرمایان خلفش، ترجمه‌ای از زبان اردو توسط سید عزیزالله مرموز، لندن، 2009، به‌ویژه در هند، بخش سپاس‌نامه‌ها، هنگام، ص 85.
4- فضل غنی مجددی، افغانستان در عهد اعلی‌حضرت امان‌الله خان (‌1919-1929).
5- منبع بالا، ص 221.
6- به بحث مربوط به نظام‌نامه‌ی اساسی، رویداد لویه جرگه‌ی 1303، به‌ویژه ص 151 به این موضع شاه در برابر ملاهایی که با تعصب از مذهب حنفی جانب‌داری نموده، حقوق حقه‌ی پیروان مذهب شیعه را نادیده می‌گرفتند، مراجعه شود‌: «اگر ما در دستور اساسی خویش لفظ سنت والجماعة را تحریر کنیم، آیا این‌قدر شیعه را که به دولت ما می‌باشند، چه خواهیم گفت و بدان‌ها کدام شیوه و معامله‌ی برادرانه را مرعی و معمول خواهیم داشت. ضرور یک نفاق بین خود ما تولید خواهد شد…»
7- لیون پولاداد (Leon Poullad) اصلاحات و انقلاب 1929، ص 127، ترجمه‌ی داکتر باقی یوسف‌زی، پشاور 1389.
8- بسیاری از مورخین کشور ما و مولفین خارجی، نمونه‌ی بارز سوء اداره و استفاده‌های سوء ملاها در خوست‌‌ را در حکمرانی امرالدین خان و شورش ملا عبدالله نشان داده‌اند. کتاب تذکرالانقلاب شادروان فیض محمد کاتب هزاره که در سال اخیر روی انتشار دید، طی دو صفحه به جزئیات موضوع می‌پردازد. از خلال همین اثر، توجه یافتم که ملا عبدالله یک ملای عادی نبود، بلکه به عنوان قاضی رشوت‌خور در کنار امرالدین خان در خوست‌ ایفای وظیفه می‌نمود. مراجعه شود به‌ تذکرالانقلاب، تألیف ملا فیض محمد کاتب هزاره، مقدمه، تعلیق، ویراستاری، نمونه‌‌خوانی و تطبیق دکتر حفیظ‌الله شریعتی (‌سحر)، انتشارات میچید (‌وابسته به بنیاد هزاره‌شناسی‌)، 1392 خورشیدی.

دیدگاه‌های شما
  1. اقای مهرین در بخش ششم در قسمت سخنان حضرت محمد هارون المجددی دچار اشتباه شده است. ایشان درست گفته اند علامه اقبال لاهوری نیز به همین عقیده بوده است و این باورش را در یکی از نامه هایش به یکی از اعضای سفارت ایران در هندوستان – که با هم مکاتبه داشته اند و این مکاتبات چاپ شده است- بیان کرده است. به قول اقبال رح اروپائیان حتا فکر می‌کردند امان‌الله در صدد از بین بردن اسلام است لذا او را کمک کردند . ( نقل به موضوع)

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *