جنگ برای صلح در افغانستان

جنگ برای صلح در افغانستان

آتلانتیک کنسول – فاطمه امان


این‌ روزها پیام واشنگتن به نظر می‌رسد این است که قطع ارتباط میان طالبان و پاکستان همان راه‌حل معجزه‌‌آسا برای صلح در افغانستان است. با این‌حال، ساده‌لوحانه است که طالبان را به عنوان یگانه گروه شورشی در افغانستان و پاکستان را به عنوان تنها بازیگر خارجی مرتبط با منازعه در این کشور، در نظر گرفت. با اینکه طالبان ممکن است یک گروه شورشی فعال در افغانستان با بیش‌ترین هوادار و عضو باشد اما گروه‌های دیگری نیز در افغانستان فعالیت دارند که ممکن است تحت نفوذ پاکستان قرار نداشته باشند. صلح پایدار در افغانستان تنها زمانی ممکن است که این صلح شامل توافقی بین دولت افغانستان و طالبان و رسیدگی به چالش‌های برخواسته از گروه‌های شورشی دیگر باشد.

تصمیم مایک پمپئو وزیر امور خارجه‌ی امریکا مبنی بر تعیین زلمی خلیلزاد به عنوان نماینده‌اش در افغانستان به هدف میانجی‌گری بین طالبان و کابل، ممکن است در یکجاکردن دولت رییس‌جمهور غنی و دست‌کم برخی از جناح‌های طالبان کمک کند. خلیلزاد در گذشته مسیر خوبی را در میان گروه‌های قومی متعدد افغانستان طی کرده و در ایجاد اولین دولت پساطالبان در کابل و سازماندهی اولین انتخابات پساطالبان در افغانستان به طور مؤثر کمک کرده است.

اما وضعیت فعلی در افغانستان بسیار متفاوت‌تر از سال‌های 2000 است. امروزه طالبان کنترل بسیاری از مناطق کشور را به دست آورده‌اند. کابل با اینکه از چنگ شورشیان دور مانده، اما اختلافات شدید در درون نظام سیاسی کشور، پایتخت را درهم شکسته است.

هم طالبان و هم دولت افغانسان بیش‌تر وقت و انرژی خود را با پس‌وپیش‌کردن برای دست‌یابی به موقعیت مناسب [موضع قدرت] در مذاکرات صرف کرده‌اند تا تلاش برای مذاکره. هرزمانی که یکی از طرفین موضع خود را تقویت کرده است، ایده‌ی مذاکرات را به نفع جنگ و درگیری بیش‌تر رد کرده است. اما اکنون طالبان و کابل تنها با یک‌دیگر در حال جنگ نیستند. هر دو طرف باید تهدیدی که از سوی شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی متوجه‌ آن‌هاست را در نظر بگیرند.

چندین سال است که کارشناسان هشدار می‌دهند که دولت اسلامی می‌تواند در داخل افغانستان سربازگیری کند. خراسان نام تاریخی برای منطقه‌یی است که افغانستان کنونی و همچنین بسیاری از مناطق آسیای مرکزی و بخش‌هایی از ایران و پاکستان امروزی را در بر می‌گیرد. موجودیت شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی زمانی روشن شد که در سال 2015 دولت اسلامی حافظ سعید خان، یکی از فرماندهان ارشد تحریک طالبان پاکستان و رییس پیشین طالبان پاکستانی در ناحیه اورکزی منطقه‌ی خیبرپختونخواه پاکستان را به عنوان رهبرش انتخاب کرد.

در ابتدا طالبان موجودیت دولت اسلامی در افغانستان را رد کردند و آن را «بهانه‌ی» ایالات متحده و سازمان سیا برای ادامه‌ی اشغال افغانستان خواندند. در سال 2016 ذبیح‌الله مجاهد سخنگوی طالبان این ایده را که شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی می‌تواند تهدیدی برای افغانستان باشد، رد کرد و گفت که «دولت اسلامی نه در افغانستان مورد استقبال قرار گرفته و نه هم تفکرات دولت اسلامی مورد پذیرش ملت ما است.» با این‌حال، موفقیت‌های شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی و بی‌رحمی این گروه همه را به شمول طالبان غافل‌گیر کرده است. بسیاری‌ها از جمله گروه طالبان اقدامات این گروه را محکوم کرده‌اند.

طالبان از لحاظ نظم و ساختار نباید یک سازمان کلاسیک در نظر گرفته شوند. امروزه، طالبان یک گروه چندجناحی است که برخی از جناح‌های آن حتی با یک‌دیگر در مخالفت قرار دارند. در کشوری با ساختاری شدیدا قوی قبیله‌یی همچون افغانستان، دشوار است که تفاوت‌ها را آن‌هم زمانی که پای خون در میان باشد، برطرف کرد. اما به همین تناسب، امکان این که از روابط قبیله‌یی برای کمک به رسیدن به یک توافق استفاده کرد، وجود دارد.

قضیه‌ی گلبدین حکمتیار یک نمونه‌ی کلاسیک است. حکمتیار، جنگ‌سالار سابق و نخست وزیر پیشین افغانستان قبل از ظهور طالبان، پس از آنکه در سال 1996 طالبان به قدرت رسیدند، به ایران فرار کرد. سپس او درست چند هفته پیش از اینکه طالبان در سال 2001 از قدرت کنار زده شوند، حمایت خود را از این گروه اعلام کرد. به دنبال آن حکمتیار در سال 2002 از ایران اخراج شد و عهد کرد که با دولت تازه‌تشکیل افغانستان بجنگد. متعاقبا، حکمتیار همکاری با طالبان را آغاز کرد، سپس از آن‌ها جدا شد و در یک مورد حتی از پیروانش خواست تا از درگیری شاخه‌‌ی خراسان دولت اسلامی با طالبان، حمایت کنند. با این‌حال، پس از چندین و چند بار تغییر موضع، حکمتیار بالاخره در سال 2017 با دولت افغانستان مصالحه کرد.

تا کنون، شاید به دلیل تفاوت‌های زبانی یا فرهنگی، عملیات‌‌های شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی در افغانستان نسبت به فعالیت دولت اسلامی در عراق و سوریه بی‌سروصداتر بوده است. رهبران شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی به عنوان مثال بر احیای خلافت اسلامی تأکید نکرده‌اند و به رغم کشمکش اخیر این گروه در عراق و سوریه، هیچ حرکت آشکاری از سوی این گروه برای تغییر فرماندهی مرکزی‌اش به افغانستان دیده نشده است. به نظر می‌رسد که هدف شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی آغاز یک جنگ مذهبی در افغانستان است و بمب‌گذاری‌های هدفمند و هدف قرارگرفتن تجمعات و مساجد شیعه از سوی این گروه، بیانگر این امر است.

طالبان عموما برخلاف شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی، مشخصا شیعه‌ها و سایر اقلیت‌های مذهبی را هدف قرار نمی‌دهند. با این‌حال، این بدان معنا نیست که احساسات طالبان نسبت به این گروه‌ها مثبت است. در طول دوره‌ی حکومت طالبان در دهه 1990، هزاره‌های شیعه بی‌رحمی و تبعیض گسترده‌یی را تجربه کردند. موارد فراوانی از خشونت شدید طالبان وجود دارد که یکی از آن‌ها قتل‌عام هزاران نفر از مردان و پسران هزاره در سال 1998 است که طالبان آن را به عنوان انتقام خون هزاران جنگ‌جوی طالبان در سال 1997 در جریان درگیری بر سر شهر مزار شریف مرتکب شدند.

یکی از بزرگ‌ترین چالش‌ها در مبارزه با شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی این است که هنوز در مورد عملیات، قدرت و ساختار فرماندهی این گروه اطلاعات اندکی موجود است. بخشی از این چالش به دلیل گرایش سایر بازیگران در افغانستان است که عمدا در مورد حضور شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی در کشور مبالغه می‌کنند، یا این گروه را دست کم می‌گیرند تا اهداف سیاسی خودشان را برآورده کنند. با اینکه شناسایی حامیان خارجی اصلی طالبان نسبتا کار آسانی بوده، اما ردیابی حمایت‌ها از شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی دشوارتر واقع شده است. پی‌بردن به انگیزه‌های این گروه دشوار است زیرا به نظر می‌رسد اعضا و هواداران آن از راه‌های گوناگون با انگیزه‌های مالی، ایدئولوژی این گروه و حتی حس انتقام، جذب این گروه شده‌اند. عملیات‌های شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی لزوما از یک فرماندهی مرکزی تعیین و تفویض نمی‌شود بلکه به نظر می‌رسد اکثر عملیات‌های این گروه خودبخودی است؛ امری که باعث ایجاد چالش‌های اضافی می‌شود تا جایی که در مواردی حتی بر توانایی این گروه نیز تأثیر منفی می‌گذارد.

 خشونت و بی‌رحمی عملیات‌های شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی که از خشونت و بی‌رحمی طالبان فراتر رفته، پیچیدگی دیگری را به ارمغان آورده است. اثربخشی و مرگ‌باربودن حملات شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی باعث شده که شهروندان افغان تا حدی اعتمادشان را به توانایی دولت در محافظت از آن‌ها، از دست بدهند. خطر اینجاست که اگر شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی با استفاده از توزیع نقدی‌ و ریخت‌وپاش مالی‌اش غیرقابل شکست ظاهر شود، می‌تواند روحیه‌ی نیروهای امنیتی افغانستان را بشکند و حلقه‌ی برگشت‌ناپذیری از خشونت را ایجاد کند.

با این‌همه، وضعیت افغانستان یک جنبه‌ی مثبت در خود دارد. آن اینکه برخلاف عراق یا سوریه، گرایش‌های جدایی‌طلبانه‌یی در افغانستان وجود نداشته است. با تمام تنوع قومی و مذهبی در این کشور، افغان‌ها از هر پس‌زمینه‌یی خودشان را به عنوان شهروندان افغانستان معرفی می‌کنند و هرگز به پس‌زمینه‌ی قومی یا مذهبی شان اشاره‌یی ندارند. تا حال اکثر افغان‌ها خشونت و بی‌رحمی شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی را رد کرده‌اند. این واقعیت اگر با قطع منابع شاخه‌ی خراسان دولت اسلامی و دست‌یابی به توافقاتی با طالبان یک‌جا شود، می‌تواند آخرین امید برای آوردن آرامش در افغانستان باشد.