روان‌شناسی سلفیت - بخش دوم و پایانی

روان‌شناسی سلفیت – بخش دوم و پایانی

عبدالکبیر صالحی


نوستالژی؛ یاد روزگار شیرین

دین‌شناسیِ سلفیان در «گذشته» غوطه‌ور است و در «میراثِ نقلانی» سلف، شناور. از نظر آنان، «گذشته»‌یی که سلف در آن می‌زیستند با دیگر گذشته‌ها متفاوت است. زیرا که آن «گذشته» هرگز سپری نمی‌شود و حجیتِ سنگین و مرجعیتِ سهم‌گین آن در پهنای «اکنون» و درازنای «آینده»، ثابت و پابرجا می‌ماند. آن «گذشته» در ذهنِ سلفیان، به‌سان یک آرمان‌شهر بازنمایی می‌شود؛ آرمان‌شهری که تحقق دوباره‌ی آن سبب احیای عزت و عظمت و قدرت و فخامتِ از دست‌رفته‌ی مسلمانان می‌گردد.

سلفیان نسبت به آن «گذشته» نگاه حسرت‌بار و نوستالژیک دارند. در نتیجه، آنان از واقعیت‌های جهانِ عینی کناره می‌گیرند و به فانتزی‌ها و خیال‌پردازی‌های جهانِ ذهنی خود پناه می‌برند و از سر دلتنگی و درماندگی، خواهانِ بازگشت به آن روزگارِ شیرین می‌باشند.

تقلید؛ شبیه‌سازیِ روزگار سلف

البته بازگشت به آن روزگار عملاً ممکن نیست. از این‌رو، سلفیان تلاش می‌ورزند تا آن روزگار را شبیه‌سازی کنند. فرایندِ شبیه‌سازی از طریق سازوکار تقلید، انجام می‌پذیرد. در این فرایند، سلفیان معارف، آموزه‌ها، روایات و حکایاتِ سلف را موبه‌مو در زندگی پیاده می‌کنند. آنان حتی در نحوه‌ی پوشاک، فُرمِ سر و صورت و نیز گزینش نام، به الگوهای منسوب به سلف التزام می‌ورزند و در نتیجه، لباس‌های گشاد می‌پوشند، چشم‌ها را سُرمه می‌کشند، سبیل‌ها را می‌تراشند، برای برخوردارشدن از ریش‌های انبوه و پرپشت، سخت می‌کوشند، با موی و محاسنِ حنامالیده، پاچه‌های بالاکشیده و قیافه‌‌های دِموده و ژولیده در انظارِ عمومی ظاهر می‌شوند و از سرِ همذات‌پنداری با سلف، کُنیه‌های «ابوفُلان» و «ابنِ بَهمان» را در پس و پیشِ نام خود می‌افزایند.

خودانکاری و نابالغیِ فکری

تقلید، ناشی از «خودانکاری» و نشانه‌ی «نابالغیِ فکری» است. خودانکاری یکی از درونمایه‌های اصلی نظام آموزشیِ سلفیت را تشکیل می‌دهد. سلفیان به گونه‌یی آموزش می‌بینند که به طور خودخواسته، ظرفیت‌ها و قابلیت‌های بالقوه و بالفعلِ خود را انکار می‌کنند و فهمِ صحیح دین را فراتر از دایره‌ی توانِ ذهنیِ خود می‌پندارند.

زندگی سلفیان محکوم به تکرارِ بی‌پایان آرایِ پیشینیان است. آنان تلاش برای نوفهمیِ دین را از مصادیق بدعت و انحراف می‌شمارند و از این‌رو، دلیریِ اندیشیدن را ندارند و همچون کودکی نوپا و نابالغ، زمامِ ذهن و زندگی خود را به دستِ سلف می‌سپارند و از این لحاظ، در طفولیت پایان‌ناپذیر به‌سر می‌برند.

اختلالِ انطباق و سازگاری

سلف در ظرف تاریخی -فرهنگیِ متفاوتی می‌زیستند و متونِ دینی را با توجه به پرسش‌ها و چالش‌های زمان و زیست‌جهانِ خود به خوانش می‌گرفتند. زمان همواره در حال نوسان و دگردیسی مي‌باشد و در فرايند اين دگردیسی، عادات و مقتضیات جدید و نوپدیدی فراروی انسان می‌گذارد. فرآورده‌های فکری و الگوهای رفتاریِ سلف، متناسب با عادات و مقتضیاتِ روزگار خودشان بوده و با زمان و زیست‌جهانی که ما در آن به‌سر می‌بریم، انطباق و سازگاری ندارند.

تقلید کودکانه و کورکورانه از این فرآورده‌ها و الگوها، سلفیان را در دنیای نوین دچار غربت و انزوایی یأس‌آور می‌سازد و زمینه‌ی گسست و واگرایی آنان از تمامی عرصه‌های زندگیِ جمعی را فراهم می‌آورد. آنان در اثر شبیه‌سازی روزگار سلف، خویشتنِ اجتماعی خود را فراموش می‌کنند و الگوواره‌های سلوکیِ متداول در جامعه را نادیده می‌گیرند و از لحاظ بینش، منش، کنش و حتا شکل و شمایل و پوشش، با جهان و مردمانِ پیرامون خود بیگانه می‌شوند و قابلیت سازگاری و انطباق با سپهر عُقلایی زمانه‌ی خود را از دست می‌دهند و در نتیجه، نمی‌توانند با فرایندهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسیِ محیط خود تعامل منطقی و سازنده برقرار کنند.

خشم و نفرت

بیگانگی و ناسازگاری با جهانِ پیرامون، اسبابِ روان‌گسستگیِ سلفیان را فراهم می‌آورد و آنان را به سمتِ نفرت، بدبینی و بیزاری از اجتماع سوق می‌دهد و میل به رفتارهای روان‌رنجورانه (Psychopath) و جامعه‌ستیزانه (Sociopath) را در آنان تقویت می‌کند. سلفیان از اینکه جهان و جامعه بر وِفق مرادشان نمی‌چرخد و با الگوواره‌های فکری و رفتاریِ سلف سازگار نمی‌افتد، خشمگین می‌شوند. خشم، پرخاشگریِ کلامیِ سلفیان را به دنبال دارد. آنان نسبت به عالم و آدم طعن و لعن می‌فرستند و فحش و دشنام نثار می‌کنند. هیچ‌کس از گزند توهین و تحقیرِ سلفیان در امان نمی‌ماند و ناسزاگوییِ شان دامن تمامِ «اغیار» را می‌گیرد.

سلفیان در توهین و تحقیرِ «اغیار» شیوه‌ی منحصر به فرد دارند. آنان احیاناً از مخالفانِ خود «انسان‌زدایی» می‌کنند و آنها را خر و خنزیر و چهارپا می‌خوانند و با این کار، پرده‌ی عفتِ کلام را بر می‌درند و در ساحتِ ادب و احترام و اخلاقِ انسانی، تعفن می‌گسترند.

گفتارِ هتاکانه و رفتارِ پرخاشگرانه‌ی سلفیان از آموزه‌ی «ولاء و براء» مایه می‌گیرد. این آموزه اساس تفاوت‌گذاری و مرزبندیِ ایدئولوژیکِ «سلفیان» با «غیرسلفیان» را تشکیل می‌دهد. آنان طبق این آموزه بین «خود» و «دیگران» مرز می‌کشند؛ مرزی که صفِ «سنت» را از «بدعت»، «هدایت» را از «ضلالت»، «سعادت» را از «شقاوت»، «معرفت» را از «جهالت»، «نور» را از «ظلمت»، «خیر» را از «شر»، و «حق» را از «باطل» جدا می‌کند و رفتار خصمانه، بیزاری‌جویانه، نفرت‌آلود و خشم‌آگینِ سلفیان نسبت به غیرسلفیان را صبغه‌ی عقیدتی -عبادی می‌بخشد.

آموزه‌ی «ولاء و براء» در دستگاه عقیدتیِ سلفیان جایگاه بارزی دارد. درونمایه‌ی بسیاری از فتاوایی که توسط ابنِ باز، ابن عُثَیمِن،، صالح الفوزان، ابنِ جِبرین و دیگر مفتیانِ نامور سلفی صادر شده‌اند، در محور این آموزه می‌چرخد. اینان در شمار کثیری از فتاوای خود، رهروان و هوادارانِ سلفیت را به مقاطعه با اغیار (غیرسلفیان) فرا می‌خوانند و اظهارِ خشم، نفرت، توهین، تحقیر و تمسخر نسبت به آنان را از وجایب شرعی می‌دانند.

رد پای آموزه‌ی «ولاء و براء» در درس‌گفتارها و خطابه‌های منبر سلفیان نیز مشهود است. آنان در حینِ سخنرانی بسیار ناخویشتن‌دار می‌نمایند و معمولاً سخنانی نیش‌دار و نفرت‌بار به زبان می‎‌آورند و هتاکانه و فحش‌گویانه به ساحتِ «اغیار» می‌تازند و با کلماتی زشت و پلشت، حریم مسجد و منبر را آلوده می‌کنند و چنان با غیظ و غضب سخن می‌گویند که آثار روان‌رنجوری‌شان به همگان هویدا می‌شود.

تکفیر و خشونت

سلفیان به توهین و تحقیر مخالفان اکتفا نمی‌ورزند، بلکه به تکفیر آنان نیز دست می‌یازند. تکفیر یعنی نسخه‌ی تجویز خشونت. کسی که از سوی سلفیان تکفیر می‌شود، امنیت جانی خود را دست می‌دهد و خونش مباح و مالش حلال قلمداد می‌شود.

خشونت در منطق سلفیت امری ناگزیر و اجتناب‌ناپذیر بوده و یگانه راه حفظ دیانت و گسترش حقیقت پنداشته می‌شود. انسان‌ها اگر به «حقیقتِ» مورد نظر سلفیان گردن ننهند، بایستی به خشونت تن دهند.

اِعمالِ خشونت نشانه‌ی کمالِ دیانت است. به باور سلفیان، طعمِ ایمان راستین را کسی می‌چشد که  از زور بازوی خود در راستای زدودن و کوبیدنِ «بِدَعات و مُنکرات»، کار می‌کشد. این باور، آتشِ خشونت‌ورزیِ جنون‌آمیز را در ذهن و ضمیر سلفیان شعله‌ورتر می‌سازد و عطشِ خون‌ریزی روان‌رنجورانه را به کام آنان می‌اندازد. آنان پیوسته انتظار می‌کشند و مترصد فرصت می‌باشند تا تیغ «سنت» را با خون «بدعت» تر سازند و به زعمِ خود، شهد ایمان را به کام جان بریزند.

اگر سلفیانِ هم‌وطنِ ما در حال حاضر به خشونت متوسل نمی‌شوند، به خاطر این است که هنوز قدرت کافی در اختیار ندارند. روزی که اینان قدرت را به دست گیرند، شک نکنید که به‌سان هم‌باورانِ داعشیِ خود به زنان و کودکان و جوانان و کهن‌سالان حمله می‌برند و محفلِ قتلِ عام بر پا می‌دارند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *