دکتر حمیرا قادری و دکتر عمر شریفی
جناب آقای دکتر عمر شریفی! در ابتدای این گفتمان نوشتاری اجازه دهید مراتب قدردانیام را بابت وقتی که برای این مبحث گذاشتهاید، ابراز بدارم.
از آنجایی که با شما آشنایی دیرینه دارم، میدانم که تاریخ این سرزمین را دقیق خواندهاید و البته بخش کوتاهی را هم زیستهاید. شما میدانید که ما صاحب سرزمینی، با تاریخ مملو از جنگ هستیم؛ جنگ بر سر جنسیت، جنگ بر سر تبار، جنگ بر سر قدرت، جنگ بر سر ثروت و جنگ بر سر ایدئولوژی. با این همه جنگیدن، دستآورد ما، قبرستانهایی است که در چهار سمت کشورمان آباد شده است. قبرستانهایی که شمال را به جنوب، جنوب را به شرق و شرق را به غرب وصل کرده است.
من هم دورههای متفاوت سیاسی افغانستان را زیستهام، اندکی از دورهی روسها، دورهی جنگهای داخلی، دورهی طالبان و بعدها دورهی دموکراسی، آزادی بیان و حقوق بشر. بگذارید اعتراف کنم که در هیچ دورهیی، هیاهوی تبارگرایی و قومگرایی به شدت این روزها، عرق شرم را بر جبین افغانستان جاری نکرده است.
پارلمان بعد از سالهای طالبانی، اولین پارلمانی است که هم سنوسالان من و شما تجربهاش را از سر گذراندهاند، اما به نوعی شاید اسفبارترینش هم باشد. سوالی که با آن میخواهم به سر وقت این گفتمان بروم و چگونگی رفتار وکلای مردم را با آن به چالش بکشانم، بحث تقسیمات به شدت قومی درون پارلمان است؛ تقسیماتی که هزاره را از پشتون جدا کرده است و پشتون را از همهی اقوام دیگر. برتریطلبی همانقدر که پشتون ما را درگیر دارد، هزاره، تاجیک و اوزبیک ما را هم از پای انداخته است. با آنکه در پارلمان از تمام اقوام آدمهای تحصیلکرده هم حضور دارند، اما روح جمعی پارلمان، نتوانسته است نگاه فراقومی به مسایل روز افغانستان داشته باشد. اکثریت وزرایی که از طرف همین نمایندهها در تمام این مدت رأی تأیید گرفتهاند، بیشتر کارت سبز قومیت داشتهاند تا کارت سبز کفایت. حتا نمایندههای جوان ما هم در این سمتوسوگیریهای درونپارلمانی وارد شدهاند و مزیدی بر علت گردیدهاند. سوال اینجا است که آیا این رویارویی بیهودهی نمایندگان برای مسائل قومیت و تحقیر و توهین به یکدیگر خواستهی مردم بوده است؟ اگر بله، پس یعنی نانوایی در غرب میخواهد، خیاطی در شرق تحقیر شود و یا دانشجوی ما در شمال راضی به کشتهشدن دانشجوی ما در جنوب هست؟ و اگر خیر، این رفتار ناشایست ویرانگر دلیلش چیست؟ شما به عنوان جوان آگاه با مسایل روز افغانستان، رفتارهای تنشزای قومی این دورهی پارلمانی که بازی با جان و مال مردم بود، چطور ارزیابی میکنید؟
ضمن اینکه هر دو میدانیم تا مدت کوتاه دیگری، گروه کثیری از نمایندهها روزگار وکالتشان به سر میآید و در بسیاری جهات مدیون مردم باقی خواهد ماند.
جواب دکتر عمر شریفی:
داکتر صاحب قادری، هم به عنوان دوست هم به عنوان یکی از شهروندانی که همیشه قلبش برای سرزمینش تپیده است، احساس سرور میکنم که در این گفتمان به پرسش کشیده شدهام. مسلما پرسشهای صادقانه و آسیبشناسانه، عرصهی شناخت رفتارهای متفاوت اجتماعی-سیاسی، افراد مسوول در رأس جامعه را شفافتر میسازد. نقد پارلمان یا هر نهادی که در ارتباط مستقیم به زندگی جمعی ماست، به مفهوم ارجگذاشتن به پروسهی اصلاح گریست.
قومبازی یا با اصطلاح قومبارگی وکلا و تنشهای رو به افزایش سمتوسویی در دولت دلایل زیادی دارد. مواردی چون حضور پوپولیستهای قومی، زورمندان محلی، بیسوادی و یا کمسوادی وکلا و موجودیت سیستم بسیار گستردهی اربابمآبی، میتواند از علتهای عمدهی آن به حساب آید. آنچه که به نظرم قابل پیشبینی بود و حتا قابل درک هم هست، سی سال جنگ مداوم، گسستهای بیشمار اجتماعی، گسترش بیسابقهی شهرنشینی و ارتباطات میان مردم، افزایش طبقهی باسواد و برگشت صدها هزار مهاجر از ایران و پاکستان، شیرازهی سیستم سلسلهمراتب سنتی، قدرت را بدون هیچ جایگزینی سیاسی و اجتماعی فروپاشاند.
مسألهی دوم، تغییر گسترده در ترکیب نفوس جامعهی افغانی است. میلیونها افغان بیرون از کشور، بدون تماس مستقیم با جامعهی مادری، پرورش یافتند. برای بسیاری از ایشان تصور افغانبودن تنها در تبارگرای قومی خلاصه شده است. زیرا همزیستی با دیگر اقوام برایشان اتفاق نیفتاده است، بنا بر این، ارتباط چندانی با جامعهی متنوع قومی افغانستان نداشتهاند. هویت افغانی ایشان هم در محور قومیت (قومپرستی افراطی) یا وطنپرستی رومانتیک در خاک بیگانه شکل گرفته است. آنها نه تنها تصویر واضح و واقعی از جامعهی قبل از جنگ افغانستان ندارند، بلکه حتا از جامعهی دورهی جنگ (مخصوصا جهاد و مقاومت علیه طالبان) هم تصور کاملا قومی و دور از واقعیت در ذهنشان جای گرفته است. افزون بر اینها، مشکلات زندگی در مهاجرت عقدهها و هویتپریشی را به صورت عمیقی در نهادشان شکل داده است. آنچه که حتا در میان نخبههای مهاجران برگشته از ایران، پاکستان و غرب محسوس است.
این مسائل در کنار عدم اجازهی اشتراک در انتخابات و سایر میکانیزمهای کسب قدرت در جامعه، به احزاب سیاسی عملا هر نوع اجماع سیاسی، به جز در محور مسائل قومی را ناممکن ساخته است. هیچ جریان و یا شخصیت سیاسی در نبود احزاب سیاسی منظم، قادر به بسیج مردم به دور برنامهی منسجم و هدف خاصی نیست. برای وکلا و فعالین سیاسی، در نبود ساختارهای منظم حزبی با برنامههای عملی، فقط توصل به گروههای قومی و منطقوی میتواند زمینهی رسیدن به قدرت را به وجود بیاورد. در چنین شرایطی متمسکشدن به پیشینهی قومی و یا آویزانشدن از زبانی که مورد حمایت قوم خاصی است، نه تنها تضمینکنندهی موفقیت برای فعالین سیاسی بوده، بلکه یگانه راه حل برای اشتراک در قدرت دولتی است. البته هرگز نباید از یاد ببریم که ساختار به شدت مرکزگرای حکومت افغانستان دلیل دیگری است بر تنشهای قومی که هر روز در سرزمین ما شبیه گره کور شده است که باز کردن آن محال به نظر میرسد.
اما راهکارهایی چون تغییر در قانون انتخابات، تغییر شکل حکومت از تمرکزگرایی افراطی امروزی، به سیستم غیرمتمرکز، تغییر سیستم رأیدهی و اجازهی اشتراک در انتخابات به احزاب سیاسی میتواند مسألهی قطببندیهای قومی در افغانستان را کاهش دهد و دلیل سعادت جامعه شود.
سپاسگزارم، جناب آقای دکتر!