پوهاند دوکتور حبیب پنجشیری
یافتههای کمیسیون آموزشی، علمی و فرهنگی یونسکو در سازمان ملل متحد مرتبط به محیط زیست و توسعه، دانشمندان و نخبگان علمی را متوجه ساخت که زمان آن فرا رسیده است تا آنچه برای محیط زیست و توسعه به دست آوردهاند آن را برای چیستی فرهنگ و توسعه به کار برند که مسایل مربوط به فرهنگ و توسعه نه بسیار جدی، دستکم جا افتاده نیز تلقی میشدند.
در جهان مملو از نوید و فرصتهای تازه و در عین زمان آکنده از شک، تردید و امید، در فضای یونسکو (سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد) آغاز به کار نمود که مردم جهان به گونهیی بیسابقه همه به سوی چوکاتها و ظرفیتهای مشارکتی مینگریستند ولی برای بیشترشان توازن قوای جهانی نامتعادلتر ظاهر میگشت بنا بر آن جهان را به عنوان آدرس و تکیهگاه مطمیین در راستای حراست فرهنگی برگزیدند که نظامهای ارزشی و پیوندهای همبستگی آن در حال فروپاشی بود.
فاصله میان ثروت و فقر گسترش یافت و سیمای آرام خرسندی مردم به وسیلهی بلای حذف اجتماعی و اقتصادی برچیده شد. صلح و امنیت جهانی به مخاطره روبهرو گردیده و به رشد اقتصادی و هماهنگی اجتماعی هر دو آسیب وارد آمد و فرهنگها که برای سعادت بشری حیاتی بودند در معرض تهدیدات قرار گرفتند.
ریشهی صلح و دموکراسی در اخلاق و ارزشهای مردم پیوند داشت و کثرتگرایی، احترام به فرهنگها و نیل به تعهد را مطرح مینمود. فرهنگ، درونمایهی توسعهی پایدار و عامل تعیینکننده بود، زیرا دیدگاهها و شیوههای زندگانی حاکم بر نحوهی ادارهی تمامی منابع تجدیدناپذیرمان تصور میگردید.
مفهوم شکفتهگی فرهنگ و توسعه به اندازهیی گسترده و چند بُعدی است که سنجش و توصیف آن، انسان را دُچار دشواری میسازد که پیچیدگی آن را به معرفی گیرد. فرهنگ به تمامی تفکر، تخیل و رفتار ما شکل میبخشد و منبع پویایی، دگرگونی، آفرینش، آزادی، بیداری، فرصتها و نوآوری هاست.
ممکن است همهچیز اتفاق بیافتد، ولی یک چیز ممکن نیست؛ ممکن نیست که انسانهای بزرگ و عاقل که سرهای پُرشور دارند و برای فرهنگ و آدمیت میرزمند از همهجا و از همهی اعصار روی زمین برچیده شوند. فرهنگ برای گروهها و جوامع، منبع انرژی، الهام، توانمندی و نیز دانش و پذیرش تنوع خوانده شده است.
از آنجاییکه فرهنگ محیط پیرامون ما را فرا گرفته است، باید نگذاریم فرهنگ به درگیریهایی بیانجامد، بلکه به همزیستی ثمربخش و هماهنگ منجر گردد. در کشورهای پیشرفته و یا توسعهیافتهی شرقی مشاهده شده که مردم شاهد توسعهیی موفقیتآمیز بودهاند نه تنها فاصله میان فقر و ثروت را زدودند در ضمن احترام و رعایت به ارزشهای سنتی و تلفیق آن با مدرنترین منابع اقتصادی، علمی و تکنالوژیکی به عالیترین سطحی از زندگی دست یافتند که ملل جهان صنعتی نیز با آن مقایسه نمیشود. در حوزهی ممالک صنعتی یک نوع سرخوردگی و محرومیت در کمیت بیکاران حوزهی فرهنگی و هویت فرهنگی مشاهده میشود.
تنها ارزشهای اقتصادی در برنامهها، محکی برای کرامت و سعادت انسانی نمیباشد. معیارهای جدید برنامههای توسعه در طیف وسیعی از توانایی، آزادیهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تا فرصتهای فردی برای سلامت بیشتر، تحصیل، تولید، ابتکار و برخورداری از حقوق بشر قابل محاسبه است.
تحقق بنای صلح و تحکیم ارزشهای دموکراتیک مجزا از حقوق اجتماعی و فرهنگی نمیباشد. غفلت از توسعهی انسانی یکی از علل اصلی جنگها و درگیریهای مسلحانه داخلی پنداشته میشود. اوضاعی که به استبداد و نقض گستردهی حقوق بشری در داخل کشورها میانجامد دیر یا زود به جستوجوی دشمن در خارج از کشور نیز کشیده میشود و پیشروی کشورهای سرکوبگر به خارج از قلمروش، نگرانی عظیم میباشد.
توسعهی فرهنگی یکی از مولفههای مهم در امر توسعه تلقی میگردد. همچنان تمامی روابطی که مسلم فرض میشوند باید در معرض بازاندیشی و بازسازی عمیقی قرار داده شوند که این امر مستلزم تخیل، بینش و نوآوری پنداشته میشود.
آزادی فرهنگی یکی از ستونهای بنیادین دول معاصر جهان خوانده میشود. حکومتها ملزم هستند که اصل احترام به ارزشهای فرهنگی را رعایت کند و نباید نخبگان سیاسی با زور و اِعمال فشار رو به تزاید قادر به تحمیل ارزشهای فرهنگی گردند.
فعالیتهای اقتصادی ممکن است جنبههای گوناگون فرهنگی را تضعیف یا برعکس تقویت کند. در فرهنگ رو به زوال یا سرکوبگر و بیدادپیشه، توسعهی اقتصادی محکوم به شکست است. اهداف راهبردی توسعه، رفاه مادی، معنوی و اجتماعی همهیی افراد بشر است.
مجموعهیی از اصول اخلاق جهانی، فرهنگهای مختلف را پیوند میدهد. در دنیای معاصر، 10 هزار جامعهی مختلف در قلمرو محدود دوصد دولت موجود است. حفظ و تقویت حقوق بشری در جمع وظایف اساسی گروهها و اقلیتها میباشد. فراگیری و جهانگستری مبنای اخلاق جهانیست. آموزههای جهانی و فراگیر بودن آن معنای آن را دارد که تضمین شرایط اولیهی زندگی مناسب برای همگان باید اولین نگرانی بشر در جامعهی معاصر بینالمللی باشد.
تنوع قومی مستلزم برخوردهای سیاسی مختلفی میباشد که قوانین اساسی، نظامهای انتخاباتی آزاد، بیانیههای حقوقی و سیاستهای اقتصادی یا فرهنگی، آن گونه نیازمندیها را بازگو میکند که تسلط یک گروه قومی به تنهایی هم نمیتواند ثبات درازمدت جوامع را تضمین نماید.
فرهنگهای گوناگون، منزوی و ایستا نیستند بلکه باهم رابطهی همسو دارند و ظرفیت تحول در آنها به مشاهده میرسد. حقوق و نیازهای زنان و وابستگی متقابل مردان، زنان و اطفال از عوامل مهم در تعریف نقش و جایگاه آنان نهفته است. باید به حقوق و وظایف زنان، کودکان و جوانان توجه مبذول گردد چون جندر؛ مفهومی برای مجموعهیی از نقشها و مسوولیتهایی است که اجتماع آن را تعیین مینماید. این نقشها و مسوولیتها قابل تغییر و در جوامع، بسیار حتمی و ضروری میباشد.
هرگاه در محیطی که فرهنگها به آن وابسته است، ضعیف گردد فرهنگها نمیتوانند به عمر شان تداوم بخشند و از وسایلی که مرتبط به موضوع بهرهبرداری میشود ارزشهای فرهنگی الهام بخش آن میباشد. چون اکثریت جمعیت جهان در روستاها بود و باش دارند نه در شهرهای کوچک و بزرگ با توجه به آن، فناوری و فرهنگ، نتایج تحول اینگونه مناسبات است. در آن شیوه زندگی اجتماعی جلوههایی فردگرایی کمتری مشاهده میگردد.
با آن که در راه زدودن فقر، تلاشهای فراوان انجام گرفته است ولی هنوزهم توسعه مراحل آن را نپیموده است و در برخی از مناطق جهان کما فیالسابق از شدت لازم برخوردار میباشد که ضرورت طرح و تدوین مجدد سیاستهای فرهنگی و نیاز به کسب و هدایت آگاهیهای جدید در پیوند میان فرهنگ و توسعه را حتمی میگرداند و این گونه سیاستها را تشویق میکند که نه تنها تمرکز به ارتقای ظرفیتهای هنری نماید بلکه فعالیتهای چند فرهنگی را محراق توجه قرار داده که این خود معنای کمک مالی را به مصرف مطرح نکرده بلکه معنای دقیق واژه به منزلهی حکم، سرمایهگذاری را در امر توسعهی انسانی افاده میدهد.
فرهنگ و توسعه به این مباحث توانایی و کارایی منابع بشری را نوید میدهد:
- تقویت و تعمیق مباحث و تحلیل مناسبات فرهنگ و توسعه.
- شناسایی حقوق فرهنگی و ضرورت هماهنگسازی این حقوق با مسوولیتهای لازم.
- مساعدت به توسعه و ارتقای ظرفیت بشری به مقصود کاهش درگیریها و ستیزههایی مسلحانهی داخلی.
- توجه ژرف به رسانهها برای احترام و رعایت اصول حقوق بشری و وجایب فردی و جمعی.
- تشویق مشارکت همگانی زنان، مردان، کودکان، نوجوانان و جوانان.
- تحسین مشارکتهای جمعی در تمام سطوح از سطح محلی، منطقهیی و حکومتی تا سطوح بینالمللی و جهانی.
از منظر مردمشناختی پیوند میان فرهنگ و اقتصاد بیمعناست؛ زیرا اقتصاد بخشی از فرهنگ مردم است. باتوجه به آن فرهنگ جنبهیی از توسعه یا ابزاری برای توسعه و به مفهوم بومی کلمه به معنای پیشرفت مادی است یا اینکه فرهنگ، هدف و مقصود توسعه و به معنای رونق و شکوفایی همهجانبه زندگی بشری در تمام اشکال آن میباشد.
از توسعه برداشت دوگانه میشود به این تعبیر که فرهنگ و توسعه به دو افادهی متغییر بدل شده است. براساس برداشت اول، توسعه برایندی از رشد اقتصادی، افزایش سریع و متداوم تولید و درآمد سرانه و براساس دیدگاه دوم، توسعه فرایند افزایش آزادی واقعی افرادی است که از مواهب هر فعالیتی بهرهمند میشوند. به یاد داشته باشید که پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی را به فرهنگ پیوند ندهید.
نقش فرهنگ در این دو برداشت از توسعه متفاوت است. در ارزیابیهای که به رشد اقتصادی تأکید میورزند فرهنگ از نقش اساسی و مهم برخوردار نمیباشد و صرفاً جنبهی ابزاری دارد. هنگامیکه نگرشها و نهادهای فرهنگی مانع راه رشد میگردند باید به اسرع وقت از میان برداشته شوند. در چنین حالتی فرهنگ وسیلهیی در خدمت یک هدف به حساب میآید که حفظ، ارتقا و پیشرفت اقتصادی را تضمین مینماید.
معنای دیگر توسعه را نویسندگان، ژرفاندیشی درباره مهمترین مفاهیم چالش فکری در آینده میدانند. حینی که توسعه به عنوان ابزاری برای رشد اقتصادی از ارزش والاتر برخوردار میشود بدون شک و تردید به واکنش افراد و گروههای روبهرو میگردد که با رشد نامحدود مخالفند و به حد معمول مواد لازم و کافی اکتفا مینمایند و به ایشان این سوال مطرح میشود که باید برای رشد اقتصادی به مثابهی هدفی در خور ارزش به آن اعتراف کرد و به ابزارها از جمله به فرهنگ فقط به وسیلهیی برای تحقق آن هدف نگریست.
تنزل فرهنگ بر نقش آن صرفاً موقعی که ابزاری میشود بازتاب دهندهی برتری معیار نمیتواند باشد ولی حاشیهی فرهنگی را افاده داده میتواند. به گونهی مثال: آموزش و پرورش رشد اقتصادی را تشریح میکند و از این لحاظ دارای ارزش ابزاری میباشد اما در عین زمان دارای ارزش ذاتی نیز است و از مؤلفههای اساسی توسعهی فرهنگی است. فرهنگ، عامل فرعی شده نمیتواند و به نقش آن نیز نباید کم بها داده شود.
در عین زمان که به نقش ابزاری فرهنگ اذعان میگردد تمام جنبههای فرهنگی در ارزیابی توسعه به همین نقش ابزاری محدود نمیشود. فرهنگ نقش دیگری نیز دارد و به خودی خود، هدف مطلوب بوده و به زندگی معنا میبخشد.
نشانهها و علایم، اینگونه ارتقای رشد اقتصادی را در پیوند با حفظ محیط زیست، حراست از ارزشهای خانوادگی و دفاع از نهادهای جامعه مدنی خلاصه مینمایند که دارای اثرگذاری مثبت و منفی بوده که در نیل به اهداف ما مساعدت میرسانند. فرهنگ به صورت جامع، پایه و اساس اجتماعی محسوب شده و درک بُعد فرهنگی توسعه را میشگافد و هر دو رُخ سکه را به معرفی میگیرد و نقش فرهنگی را به گونهیی شایسته آن بیان مینماید.
در حوزه یا قلمرو فرهنگ و توسعه، عامل بشری فکتور اصلی به شمار میآید. مردم متحرک، پویا، زنده و با انگیزه بهترین گزینهها برای بهرهبرداری میباشند. این گروهها، ذرات مستقل نبوده، آنها باهم کار میکنند و به شیوهی گسترده در حین تولید باهم در رقابت و مسابقهاند و ارتباط متقابل برقرار میسازند. فرهنگ، ارتباطشان را تأمین و رشد فرهنگی را ممکن مینماید. فرهنگ مناسبات افراد را با طبیعت و محیط مادی آنان را با جهان هستی تعریف مینماید.
باتوجه به آن توسعه و اقتصاد، ابزارهای برای پیشرفت مادی نیستند بلکه استراتیژی توسعه منجر به شکوفایی همهجانبهی انسان در تمام ابعاد آن، مورد ارزیابی و ارزشیابی قرارداده میشود. از سوی دیگر تحلیل مناسبات میان فرهنگ و توسعه در حکم مطالعهی چگونگی تأثیرگذاری روشهای با هم زیستن، انسانی خواهد بود.
فرهنگ هیچ ملتی راکد و تغییرناپذیر نیست و فرهنگ در خود، تغییر را رشد داده و بر فرهنگهای دیگر نیز تأثیرگذار میباشد. این گونه تأثیرپذیری میتواند همراه با رضایت و یا تحمیل زور تحقق یابد. بنا بر آن هر فرهنگی انعکاسی از تاریخ، آداب، سنن، رسوم، باورها، جنبشها و پیکارهای اجتماعی بوده و میزان تناسب قوای سیاسی موجود را در داخل و بیرون از مرزهای هر فرهنگی در عین زمان، متحرک و متحول میسازد.
به فرهنگ به عنوان سرچشمهی پیشرفت و خلاقیت باید نگاه گردد. نقش آن راهگشاه، سازنده و خلاق باشد و در فرایند توصیف چند فرهنگی آن، کثرتگرایی را از یاد نبریم و بهرهگیری از آن در هر کشوری حتمی است. حکومتها موقعی جایگاه خود را مییابند که به ارزشهای فرهنگی، چارچوب معیین نکنند ولی قادر خواهند بود که بر تأثیرات مثبت و منفی ارزشهای فرهنگی و فرایند توسعه در تحولات، نظارت نمایند که بیانگر اشکال همزیستی مسالمتآمیز انسانی به شمار آیند و هر کسی ظرفیت فراگیری درسها و اطلاعات ارزشمندی از آن را داشته باشد.
در اینجا صرف باورها مطرح نمیگردد بلکه پای مسألهی اقتدار نیز به میان میآید که تسلط برتری فرهنگی غالباً بر پایهی طرد گروههای غیربومی، مبتنی میباشد و منشأ اجتماعی دارد و بر استدلال علمی استوار نیست و نأشی از تمایزهای مبتنی بر نژاد، قومیت یا ملیت هیچگونه بنیاد زیست باهمی را بر نمیتابد.
در جهان امروزی که مملو از پاکسازی قومی، تعصب دینی و پیشداوریهای نژادی میباشد و جایگزین کردن احترام در بدل کینهتوزی برای مسوولان سیاسی، کار دشوار است. نخبگان سیاسی در صورتی که به آزادی فرهنگی باورمند گردند در آن صورت مقامات سهگانهی نظام موفق میشوند که اصول برابری حقوق مدنی و آزادی فرهنگی شهروندان را عملی کنند. ویژگی آزادی فرهنگی عمدتاً به آزادیهای فردی بر میگردد. آزادی اندیشه و بیان، آزادی سفر و سیاحت، آزادی نگارش و امثال آن.
آزادی فردی نوعی از آزادی جمعی است که به گروهها اجازه میدهد در پیگیری سبک زندگی مطلوب بپردازند. آزادی فرهنگی به تعبیر درست، شرط شکوفایی آزادی فردی است. همچنان آزادی فرهنگی، ضامن آزادی در عرصههای دیگر میباشد و در پیاده شدن آن محدودیت واقع میگردد. در نهایت آزادی فرهنگی، حمایت از شیوههای گوناگون هستی اجتماعی و جز اساسی فرهنگ تفسیر شده است.
در توسعهی انسانی به طور همزمان هدف نهایی و کارگذار اصلی همان نیروی بشری خوانده میشود و وابستگی متقابلشان افزایش مییابد و این گونه همگرایی به مناسبات تجاری، سرمایهگذاری خارجی، گردش پول و مهاجرتها بر میگردد. همچنان ارتباطات و فناوری مرتبط به موضوع عامل کاهش فاصلهها پنداشته میشود. آن توسعه فرهنگی از همان جاذبهی برخوردار است که فرایند اقتصادی جهانی به آن متکی باشد.
نیروهای بشری در همهی جهان یکسان هستند و در استفاده از پدیدههای معاصر شبیه همدیگر میباشند. با توجه به آن دارای عادات مصرفی واحد، برخوردهای واحد در مسایل جنسیتی، طلاق، سقط، جنایات، مصرف مواد مخدر، بدرفتاری با زنان و تجاوز به آنان و کلاهبرداری، فساد و نیز مرزها را عبور مینماید و باهم شباهت دارند.
فرهنگ در انحصار هیچ یکی از ممالک پیشرفته صنعتی بستگی ندارد یعنی مطابق به میل آن، ممالک عمل نکرده و از انحصار آنها خارج است. ارزشهای فرهنگی در همهی جهان مورد پسند و پذیرش عامه قرار میگیرند و طرف استقبال گرم و پرشور روبهرو میشوند و با قدرت تمام در فرهنگهای دیگر رسُوخ میکنند. فرهنگهای تودهیی و عامپسند باید به کوچکترین مخرج مشترک اقلیتهای ملی توجه مبذول بدارد که با منافع اکثریت در تعارض و تقابل نباشند و آنرا نفی نکنند.
در حدود امکانات بکوشیم به تمام انواع صداها امکان دهیم تا روی طول امواج در فضا شنیده شوند که عرصهی مشارکت جهانی را دارا باشند. همانگونه که گردش پول، سرمایهگذاری خارجی و مبادلهی کالاهای بازرگانی محدود به زونها و حوزههاست، جهانیشدن فرهنگ نیز ناهمگون است و تازه مراحل آغازین خود را میپیماید. سیاسیون در دنیای پس از جنگ سرد، بر هویتهای بومی (اصیل) تأکید میورزیدند؛ زیرا ارزشهای سنتی، هویتساز و تداومبخش هستند و به زندگی آنان مستقیماً معنا بخشیده است.
مدرنیته برشی از تکامل دانش بشری است که بر اصول خرد؛ پایهگذاری شده است. مدرنیزم؛ واردآوردن تغییر در آنچه کهنه است را به تصویر میکشد و گستردگی آن در تجارب و فلسفه نهفته است. سنت یا مدرنیته، هیچ یک ایستا نیستند و از تغییر باز نمیمانند. در سنت و نوگرایی، هر دو آداب سنتی و مدرنیزم به وضاحت مشاهده میشود. در سنت و نوگرایی، سرشت سرکوبگرانه چون خود بیگانگی، ناهنجاری، طرد و از دسترفتن هویت و روحیهی جمعی را با خود به همراه دارد.
با آن که تلاشهای فراوان در مسیر توسعه انجام گرفته است با آنهم فقر گسترده در جهان موجود میباشد و گراف میزان فقر، افزایش مطلق را وانمود میکند و بیش از 1 میلیارد افراد تهیدست از دستیابی به جهانیشدن فرهنگی محروم هستند.
فرهنگ حامل اندیشهها، رنجها، آرزوها و تلاشهای انسانهایست که به آنان حیات بخشیده است و در حکم آن است که این فرهنگها سخت، تحقیر و محدود شدهاند در صورتی که جوهر ذاتیشان گرفته شود به آنها جز اسکلیت چیزی دیگری باقی نخواهد ماند. بنا بر آن مفهوم تمدن جهانی مستلزم و دربرگیرندهی همزیستی فرهنگهاست که بیشترین تنوع ممکن را عرضه میدارد.
تمدن جهانی چیزی نخواهد بود مگر همگرایی فرهنگ هاییکه هر یک، اصالت خود را قادر به حفظ باشد. از اینکه افراد در فرهنگهای متنوع، بار این همه دشواریهای فرهنگی را به دوش میکشند و این اقشار تهیدست سنگینی آن را احساس مینمایند با توجه به آن رشد اقتصادی، خود به عامل و مانع توسعهی انسانی و فرهنگی مبدل میشود و در گذار از ساختارهای اجتماعی و اقتصادی از یک مناسبات به ساختارهای دیگر، زنان و کودکان بیش از همه آسیبپذیرند و وقتاً فوقتاً این گروهها با سرنوشتی هولناکی روبهرو میگردند. فرهنگ نخبگان که اغلب به فرهنگ جهانی نظر دوختهاند به دفع و طرد فقرا و ضعفا، گرایش جدیشان را آشکار میسازند.
به هر صورت حرفها دربارهی چیستی فرهنگ و توسعه فراوان است که ذکر همه، سخن را به درازا میکشاند؛ لذا نوشتهیی را که مرور کردید مکثی بود روی شکفتگی فرهنگ و توسعه در کرهی خاکی ما که خدمت شما خوانندگان گرامی پیشکش شد.