فرار از فاطمیون؛ آوارگی تا آن سر دنیا

فرار از فاطمیون؛ آوارگی تا آن سر دنیا

زمانی که پانزده سال سن داشت، در یک جنگ رو در رو با نیروهای مخالف بشار اسد، رییس‌جمهور سوریه، در منطقه‌ی «ملیحه» در شهر دمشق، پایتخت سوریه ‌خودش زخمی شد و رفیقش در آغوشش جان داد.

حبیب کریمی(‌مستعار)، نوجوان مهاجر افغان در ایران، هنگامی که اعضای سپاه پاسداران ایران مصروف تبلیغ برای جذب نیرو به لشکر فاطمیون بودند، به گونه‌ی پنهانی و بدون در جریان گذاشتن خانواده‌اش برای شرکت در جنگ سوریه نام‌نویسی کرد.

در روزهایی که حبیب مصروف کار در یکی از کارخانه‌های شهر تهران بود، شماری از جوانان محله‌ی‌شان در برگشت از سوریه به تهران، به دستور سپاه پاسداران ایران، تبلیغات‌شان را برای جذب  نیرو برای لشکر فاطمیون آغاز کردند. آنان به حبیب تعریف کردند که جوانان مهاجر افغانستان در خط نخست جنگ سوریه نمی‌روند، بلکه از حرم «حضرت زینب» خواهر و «حضرت رقیه» دختر امام سوم شیعیان محافظت می‌کنند.

یک میلیون و 9 صد هزار تومان دست‌مزد در ماه و توزیع پاسپورت اقامتی شش ساله و ده ساله  امتیاز برای خانواده‌های مهاجرانی که به سوریه می‌روند، حبیب کریمی را علاقمند شرکت در این جنگ کرد.

روزی او بدون این که خانواده‌اش را در جریان بگذارد، با مسوولان جذب نیرو برای لشکر فاطمیون در یکی از پارک‌های تفریحی شهر تهران دیدار کرد. پس از آن  به مرقد خمینی، رهبر فقید مذهبی ایران رفت و رسمأ عضو یکی از گروه‌هایی شد که عملآ در یک جنگ نیابتی اشتراک داشت.

حبیب با هزاران تن از جوانان مهاجر افغانستان در ایران برای نخسیتن بار در جنگی رفت که از پشت پرده‌ی آن چیزی نمی‌دانست. سپاه پاسداران ایران برخلاف گفته‌های‌شان، او را برای جنگ علیه گروه داعش نه بلکه برای جنگ علیه مخالفان بشار اسد، رییس‌جمهور سوریه، فرستاده بود.

حبیب کریمی چگونه به سوریه رفت؟

اوایل سال 2015 بود که حبیب کریمی اقدام به شرکت در جنگ سوریه کرد. او 15 روز در پایگاه نظامی ایران در شهر ورامین، آموزش‌های نظامی فرا گرفت.

مسوولان جذب نیرو برای لشکر فاطمیون به او گفته بودند، به دلیل زیر سن بودنش، تنها مسوولیت پاک‌کاری حرم حضرت زینب را دارد و از آنجا محافظت می‌کند. «وقتی برای نام‌نویسی رفتم، مسوولان آنجا از وضعیت سوریه خیلی تعریف کردند. به من گفتند که سن تو کم است و به جنگ نمی‌روی و در داخل حرم فقط مسوولیت «جاروب‌کشی» حرم را به عهده داری. دو ماه که آنجا ماندی، برایت گذرنامه داده می‌شود. پس از آن ‌می‌توانی به راحتی به سوریه بروی و به ایران برگردی.»

به قول کریمی، وقتی او سال‌ها پس از «نامهربانی و برخورد نادرست مردم ایران با مهاجران افغان» با رفتار مهربانانه‌ی مسوولان جذب نیرو برخورد کرد، دلش نخواست که این فرصت طلایی را از دست بدهد.

نیروهای سپاه پاسداران ایران خواستار شماره و مشخصات یکی از اعضای خانوده‌ی حبیب می‌شوند تا هنگامی که حبیب کریمی در جنگ کشته و یا زخمی می‌شود، بتوانند به خانواده‌ی او اطلاع دهند. اما این حرف‌ها را مشخصآ به او نمی‌گویند.

حبیب شماره و مشخصات یکی از دوستانش را می‌دهد. دو روز پس از این نام‌نویسی، مسوولان جذب نیروی لشکر فاطمیون به او تماس می‌گیرند و از او می‌خواهند که ساعت 8 صبح در صحن آرامگاه خمینی، حاضر باشد.

حبیب کریمی هنگامی که وارد صحن آرامگاه خمینی می‌شود از دیدن  همزمان 200مهاجر افغان جا می‌خورد. او دقیق نمی‌دانست که مقصد بعدی این نیروها کجاست. اما پس از یک ساعت سخنرانی مقام‌های ایرانی، موترهای مخصوصی آنان را از مرقد خمینی به پایگاه نظامی سپاه پاسداران ایران در شهر ورامین می‌برد. در پایگاه نظامی سپاه پاسداران ایران، هیچ کسی حق نداشته که به خانواده و یا دوستانش در تماس شود.

پانزده روز آموزش نظامی برای نوجوانی که هنوز هیچ نوع ابزار جنگی‌یی را لمس نکرده، کار دشواری بود. او نمی‌دانست که چگونه از سلاح استفاده کند. «در این پانزده روز برای ما آموزش نظامی دادند، این که چگونه از سلاح‌ها استفاده کنیم و چگونه بم دستی بی‌اندازیم. برای ما روش پیاده‌گردی در شب را آموزش می‌دادند.»

در جریان 15 روز آموزش نظامی، کریمی بدترین روزهای زندگی‌اش را تجربه کرده: «‌ساعت ‌5 صبح هر روز ما را از خواب بیدار می‌کردند و به اجبار ما را در صف نماز می‌ایستادند. من نماز بلد نبودم، چون سن قانونی‌ام را تکمیل نکرده بودم. ما در یک سالن خواب بودیم. تعداد ما به‌60 نفر می‌رسید. به دلیل خستگی مفرط، شب‌ها به خواب عمیق می‌رفتیم. وقتی نیروهای سپاه پاسداران می‌آمدند، سلاح‌های مصنوعی می‌انداختند و جیغ می‌زدند. به این رزمایش شب می‌گفتند. ما ‌با ترس و دلهره از خواب بیدار می‌شدیم. خیلی‌ها گریه می‌کردند.»

15 روز تمام خانواده‌ی حبیب کریمی از پسر نوجوانش کاملآ بی‌خبر بود. برای خانواده‌اش هیچ سرنخی که بتواند مرگ و زندگی ‌او را تصدیق کند، وجود نداشت.

هنگامی که هواپیمای حامل 107 نفری لشکر فاطمیون می‌خواست فروگاه امام خمینی را به مقصد دمشق پایتخت سوریه ترک کند، نظامیان ایران به مهاجران افغان اجازه‌ی تماس به خانواده‌های‌شان را می‌دهند. حبیب کریمی اولین کاری که می‌کند به مادرش تلفن می‌زند. در گوش مادر می‌گوید که او به سوریه می‌رود اما جنگ نمی‌کند. مادر حبیب کریمی، با التماس از پسرش می‌خواهد که از این تصمیم منصرف شود اما دیگر خیلی دیر شده بود.

ماجرای زخمی شدن و فرار حبیب کریمی از جنگ سوریه به اروپا

به نقل از حبیب کریمی وقتی آنان به سوریه رسیدند، تنها سه روز برای‌شان فرصت داده شد که رفع خستگی کنند اما پس از سه روز در جمع یک گروه 150 نفری به سنگرهای مقدم جنگ فرستاده شدند. در این هنگام کریمی متوجه شد، نویدهای که از سوی سپاه پاسداران ایران به او داده شده بود همه‌اش «فریب» بوده است.

او می‌گوید که در همان لحظه‌های نخست، درگیری‌یی شدیدی میان لشکر فاطمیون و نیروهای مخالف بشار اسد آغاز شد و در نخستین روز جنگ، 17 نفر از مهاجران افغان کشته شدند. پس از آن لشکر فاطمیون به منطقه‌ی «ملیحه» فرستاده شدند؛ جایی که نیروهای حزب‌الله لبنان با تمام تجهیزات و چند ماه جنگ پیوسته، نتوانسته بودند این منطقه را تصرف کنند. اما نیروهای فاطمیون این منطقه را در سه روز پس گرفتند.

در روز دوم جنگ در ملیحه، پنج عضو لشکر فاطمیون کشته شدند. وقتی تاریکی شب فرا رسید، فرمانده لشکر فاطمیون به محل اقامت بر نگشت و با نیروهای تحت امرش به جنگ علیه مخالفان بشار اسد پرداختند. حبیب کریمی با دوستش محمد قربانی (مستعار) و سه نفر دیگر به دستور فرمانده‌شان در تاریکی شب برای پاک‌سازی یک ساختمان نبمه‌کاره‌ی چهار طبقه رفتند. هنگام ورود به این ساختمان با تیراندازی نیروهای مقابل مواجه شدند و در همان دقایق اول در پای سرور گلوله اصابت می‌کند و محمد قربانی، دوست حبیب هم‌جان می‌دهد. «وقتی محمد در بغلم جان داد، باور نمی‌کردم، دعا می‌کردم که او مثل من زخمی باشد، اما وقتی ما را از آن ساختمان بیرون کردند، او دیگر زنده نبود.»

زخم پای کریمی خیلی عمیق بود. مسوولان لشکر فاطمیون مجبور شدند که او را به ایران برگردانند. کریمی 35 روز در بیمارستانی زیر درمان بود. در همین جریان حبیب کریمی از سپاه پاسداران ایران درخواست پاسپورت می‌کند، اما به او گفته ‌می‌شود که باید یک بار دیگر به سوریه برود تا پاسپورتش آماده شود. هفت ماه از رفتن کریمی به سوریه گذشت اما او موفق نشد که پاسپورت اقامتی برای خود و خانواده‌اش بگیرد.

کریمی می‌گوید دو هفته بعد وقتی در خانه بود از سوی سپاه پاسداران تماسی دریافت می‌کند که دوباره برگردد به سوریه. این بار او این موضوع را با خانواده‌اش در میان می‌گذارد. پدرش برای خارج کردن حبیب از ایران به سرعت اقدام می‌کند. ساعت 11 شب قاچاقبری حبیب را با خودش به مرز ایران و ترکیه می‌برد. بعد از آن او تلاش می‌کند خودش را به سویدن برساند.

چند روز بعد نیروهای سپاه پاسداران به خانه‌ی کریمی می‌رود. وقتی از مادرش در مورد حبیب می‌پرسند، مادر حبیب پا پیش می‌گذارد و می‌گوید که آنان باید جواب بدهند که پسرش در کجاست.

بعد از این ماجرا مادر کریمی نگران می‌شود که مبادا سپاه پاسداران پسران دو قلوی سیزده ساله‌ی ‌او را به جای حبیب به جنگ سوریه ببرد. در نتیجه با قبولی تمام دشواری‌ها هر دو پسر خردسالش را نیز به اروپا می‌فرستد.

لشکر فاطمیون از جمله نیروهای تحت نظر نیروی قدس سپاه پاسداران ایران است که از مهاجران افغان ساکن ایران تشکیل شده و نفرات آن برای جنگ به سوریه اعزام می‌شوند. چندی قبل زهیر مجاهد، مسوول فرهنگی لشکر فاطمیون گفته بود که بیش از دو هزار مهاجر افغان در جنگ سوریه کشته شده‌اند.

هم‌اکنون که چهار سال از این ماجرا می‌گذرد، خانواده‌ی کریمی در ایران زیر تهدید و تعقیب است.

کریمی در تماس تلفنی به روزنامه اطلاعات روز گفت که پدرش در جای خیلی دور از خانواده‌اش کار می‌کند و نمی‌تواند به خانه و خانواده‌اش سر بزند. او می‌گوید که مادر و خواهرش نیز هر دو ماه بعد خانه و مکان زندگی‌شان را تغییر می‌دهند.

حبیب کریمی حالا 19 سال سن دارد و  می‌گوید که حالا در سویدن با یک خانواده‌ی سویدنی زندگی می‌کند. به دلیل ‌تاثیرات منفی جنگ بر روح و روانش، زیر نظر پنج روان‌پزشک درمان می‌شود.

دو برادر دو قلوی کریمی نیز در سویدن هستند اما تاکنون درخواست پناهندگی‌شان پذیرفته نشده است.

حبیب کریمی می‌گوید، به دلیل این که مورد سوءاستفاده مسایل دینی و مذهبی قرار گرفته، از دین و مذهب «متنفر» شده است. او هم اکنون نگران اخراج اجباری است: «اگر مثل دیگر پناهندگان افغانستان اخراج شوم و به جایی برگردم که روزگاری پدرم به سختی آنجا را ترک کرده بود، امنیتم در خطر می‌افتد.»