صابر جعفری ـ تحلیلگر مسایل افغانستان
نویسندهی نامدار و پژوهشگر پرکار تاریخ معاصر افغانستان بصیراحمد دولتآبادی بعد از 12 سال مبارزه با بیماری سرطان در 8 نوامبر 2018 در شهر تورنتوی کانادا چشم از جهان پوشید.
او در سال 1336 شمسی ـ 1957 میلادی ـ در خانوادهیی فقیر و سنتی در قریهی قرهغلجهی ولسوالی دولتآباد ولایت بلخ افغانستان به دنیا آمد و با مشقت فراوان تا مقطع فوق دیپلم (بکلوریا) در تخنیکم مزارشریف در رشتهی معدن درس خواند. مواجهه با تبعیضهای نهادینه شده در جامعهی آن روز افغانستان، بصیراحمد را متاثر از جریانات جهادی پس از کودتای 7 ثور 1357 ساخت و او را به دامان اسلام گرایی سیاسی و تشکیلات سازمان نصر افغانستان به رهبری عبدالعلی مزاری کشاند. به خاطر جثهی نحیف و لاغرش، جنگجویی و کارهای چریکی از او برنمیآمد. شاید به همین خاطر بود که مطابق خاطراتش روزی در یکی از پایگاههای محلی سازمان نصر، شهید مزاری او را مأمور میکند تا بار کاغذ و کتابهایی که به پایگاه رسیده بود را به دوش گرفته و از مرکب پیاده کند. از آن به بعد به عبارت خودش، کسی که قرار بود روزگاری مهندس معدن شود، همیشه زیر بار کاغذ و قلم و کتاب ماند.
در سال 1360 همراه با گروهی دیگر از جوانان و نوجوانان به ابتکار و پیشنهاد مزاری به ایران مهاجرت کرد تا آموزشهای فشردهی فرهنگی و نویسندگی ببیند. در نتیجه به زودی دست به قلم برد و در سال 1362 با تاسیس مجلهی حبلالله در تهران به طور رسمی وارد عرصهی مدیریت فرهنگی و نویسندگی گردید و بعد از آن هم مجلاتی چون هفتهنامهی وحدت و فصلنامهی سراج (ارگان نشراتی کانون نویسندگان افغانستان) را مدیریت کرد و نوشتههای فراوانی منتشر کرد و در بسیاری نشریات دیگر مهاجرین افغانستانی در ایران، امریکا و کانادا نیز مقالاتی را منتشر کرد. در مجموع مطابق آماری که خود بصیراحمد در کتاب «راوی رنج» (یادنامهی مراسم نکوداشت از بصیراحمد دولتآبادی در تورنتوی کانادا، منتشر شده در 2014) ارائه داده است، بیش از 350 مقاله در نشریات مختلف نوشته و منتشر کرده است. در کنار مقالات و نوشتههای مرتبط با موضوعات روز، عمدهی تحقیقات بصیراحمد بر روی تاریخ معاصر افغانستان متمرکز شد که حاصل آن کتابهای ذیل است:
- شناسنامهی افغانستان، چاپ اول سال 1371 و ویرایش جدید آن منتشر شده در سال 1382
- شناسنامهی احزاب و جریانات سیاسی افغانستان، چاپ اول سال 1371
- طرح صلح و تفاهم ملی در افغانستان / 1375
- از ابدالی تا ربانی / 1377
- هزارهها، پناهگزینی و کتمان هویت / 1382
- هزارهها از قتل عام تا احیای هویت / 1385
- مزاری ماندگارترین تلاش در تاریخ هزارهها / 1391
- در مزار پس از مزاری / 1397
- خدمات فرهنگی بابه مزاری / 1392
همچنین در تالیف کتابهای ذیل نیز به طور مشترک با نویسندگان دیگر همکاری داشت:
- کتاب وقایع افغانستان به نام بدل سراج التواریخ، جلد 3 بخش اول / 1372
- هویت سیاسی شیعیان افغانستان / 1373
- شهید عبدالخالق هزاره / 1373
- زندگینامهی بابه مزاری / 1374
- شورای ائتلاف اسلامی افغانستان / 1378
بصیراحمد دولتآبادی در تصحیح و آمادهسازی برخی از آثار مهم تاریخ معاصر افغانستان همچون «افغانستان در مسیر تاریخ»، اثر غلاممحمد غبار، افغانستان در پنج قرن اخیر، اثر صدیق فرهنگ، عین الوقایع، اثر محمدیوسف ریاضی هروی و سراجالتواریخ جلد سوم، اثر ملا فیضمحمد کاتب هزاره نقش داشت. در کنار این آثار چاپ شده، کتابها و آثار منتشر ناشدهی زیادی نیز از ایشان وجود دارد که نیازمند تدوین نهایی و انتشار است.
البته بصیراحمد دولتآبادی تحصیلات آکادمیک، منظم و ساختار یافته دربارهی موضوعات پژوهشی خود نداشت و به عبارتی بیشتر یک نویسنده و پژوهشگر خودساخته و تجربی بود. به همین علت آثار تحقیقاتی وی از نظر قواعد آکادمیک قابل نقد هستند.
همانطور که از عناوین کتابها و مقالات آن مرحوم میتوان نتیجه گرفت، او در موضوعات بسیار متنوعی قلم زد اما محور تلاشهای تحقیقاتی او را، افشای حقایق کتمان شدهی تاریخ معاصر افغانستان مخصوصا ترکیب جمعیتی افغانستان تشکیل میدهد. به عبارتی دیگر او تلاش داشت تا روایت دستگاههای رسمی حکومتی از تاریخ و جامعهی افغانستان را نقد کرده و به چالش بکشد و در کنار آن، تاریخ و واقعیات جامعهی افغانستان را نه از دیدگاه دستگاههای رسمی حکومتی، بلکه از دیدگاه مردمانی که موضوع اصلی تاریخ هستند، روایت کند. خود دولتآبادی به این سبک از تاریخنویسی خود «تاریخنویسی دامنهیی» در مقابل «تاریخنویسی قلهیی» نام میدهد. به عنوان مثال او در کتاب «شناسنامهی افغانستان» و مقالات متعدد مرتبط در فصلنامهی سراج نشان داد که ادعای حکومتهای مختلف افغانستان مبنی بر اکثریت بودن قوم پشتون / افغان در افغانستان ادعایی بدون مبنا هست و هیچ قومی در افغانستان اکثریت ندارد. سازمان ملل متحد نیز در سالهای اول پس از سقوط طالبان طی اعلامیهیی، نتیجهگیری مشابهی را دربارهی ترکیب جمعیتی اقوام افغانستان اعلان کرد. جالب آنکه تا هنوز حکومتهای گوناگون افغانستان از انجام یک سرشماری عمومی نفوس افغانستان سر باز زدهاند.
کتاب «شناسنامهی افغانستان» در سال 2008 به دلیل محتوای مغایر با مواضع رسمی حکومت افغانستان، در گمرک هلمند از سوی وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان ضبط شد و به آب رودخانهی هلمند انداخته شد تا در یکی از تمثیلیترین حوادث، تاریخ افغانستان علاوه بر سابقهی کتابسوزی، سابقهی کتابشویی نیز پیدا کند. البته خوشبختانه دورانی که کتاب و یا نوشتهیی، این چنین سانسور شده و از بین برود، گذشته است و این کتاب خوانندگان و مخاطبان خود را در داخل و خارج افغانستان یافته است.
یکی دیگر از انتقاداتی که تقریبا به همهی فعالان سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تاریخ معاصر افغانستان، از جمله بصیراحمد دولتآبادی وارد میشود، قومگرایی و جانبداری از یک نژاد خاص در افغانستان است. البته عمومیت و شایع بودن چنین انتقادی قبل از هر چیزی، نشان دهندهی تشتت و منازعات شدید قومی و نژادی در بطن و ساختار جامعهی موزاییکی افغانستان معاصر است. بنابراین خیلی جای تعجبی نیست که چهرههای نامدار تاریخ معاصر افغانستان نیز بیشتر در حیطهی قوم و نژادی که به آن متعلق هستند، فعالیت کرده باشند؛ چرا که در درجهی اول مثلا برای یک نویسندهی هزاره امکان وارد شدن در میان اقشار سایر اقوام افغانستان وجود ندارد و امکان گفتوگو و اعتماد متقابل بین اقوام مختلف بسیار محدود است، در مرحلهی بعد باید نتایج و محتوای فعالیتها و آثار هر چهرهیی بررسی گردد تا مشخص شود به چه میزان در تشدید یا کاهش این منازعات قومی موثر بودهاند.
به تعبیر خود بصیراحمد دولتآبادی، نمود بحران و مسایل افغانستان معاصر، پدیدهی «انکار و نفی» است. در بسیاری از مسایل جامعه و حکومت افغانستان معضلات، چالشها و تبعیضهای ساختار یافته در آن و حتا هویت و حقوق قشرهای مختلف نژادی و مذهبی جامعه را انکار و نفی کردهاند و از این راه به دامنهی بحران در طول زمان افزودهاند. در چنین وضعیتی، اولین واکنش طبیعی اقشار انکار و نفی شده این است تا هویت و وجود خود را و در نتیجه وجود چنین بحران نفی و انکاری را تثبیت نمایند و انکارکنندگان را به «قبول» هویت خود وا دارند؛ سپس در مرحلهی بعد در سایهی به رسمیت شناختن وجود مسأله و «سیاست قبول«، امکان جستوجوی یک راه حل فراگیر به وجود بیاید. از این زاویهی دید، اکثر آثار و پژوهشهای بصیراحمد دولتآبادی گرچند با محوریت موضوع مردم هزاره هستند، اما در نگاه کلان خود، موضوع مردم هزاره را در تعامل با کل جامعهی افغانستان و معضل کلان تاریخ معاصر افغانستان میبیند و در بسیاری از مواقع نیز نگاهی فراقومی به آثار و تبعات بحران افغانستان بر تمامی اقوام میاندازد.
دیگر ابعاد شخصیتی بصیراحمد دولتآبادی
علاوه بر پرکاری و خودساخته بودن بصیراحمد دولتآبادی، ویژگیهای ذیل نیز در کارنامه و زندگی شخصی او مشهود و برجسته است:
قناعت و مناعت نفس: دولتآبادی هیچگاه حاضر نشد تا علیرغم فقر و احتیاج شدید، دست از قلم و نوشتن بردارد و یا باب طبع جریانات سیاسی روز بنویسد. به همین خاطر تلاشهای فرهنگی او از سوی همکاران سیاسی همسوی خودش و میراثداران تشکیلات حزب وحدت اسلامی در دوران پس از عبدالعلی مزاری با بیاعتنایی کامل روبهرو شد. علیرغم پیگیریهای مکرر، او حتا امکان این را نیافت تا اسناد تاریخی دست اول مربوط به خود حزب وحدت اسلامی و سازمان نصر را تدوین نماید. گرچند مخاطبان عام نوشتههایش مخصوصا از قوم هزاره به نوشتهها و صداقتش ارج مینهادند و حتا مجالس نکوداشتی با حضور خودش در سال 2014 در شهر تورنتو و در ماه میسال 2018 در دالاس تگزاس و مریلند امریکا برگزار شد.
یادداشتنویسی روزانه: ویژگی برجستهی دیگر مرحوم دولتآبادی این بود که از سالهای آغازین نویسندگیاش، یادداشتهای شخصی و تحلیلی روزانه از اتفاقات و رویدادها برمیداشت که به خاطر ارتباطش با حلقههای تاثیرگذار سیاسی و فرهنگی، این نوشتهها ارزش خاصی دارد. این یادداشتها تقریبا به صورت منظم، حوادث بیش از 30 سال اخیر را در برمیگیرند. امید میرود این یادداشتها و همچنین بسیاری از آثار دیگر منتشر نشدهی او، روزی با همت بازماندگانش تدوین و منتشر گردد.
شیفتگی به عبدالعلی مزاری: ویژگی دیگر او شیدایی خاصش نسبت به عبدالعلی مزاری و تا حدودی سید اسماعیل بلخی بود. البته این شیفتگیاش به معنای نداشتن انتقاد و عاری از خطا دانستن مزاری نبود، بلکه مطابق خاطراتش انتقادات خاصی به مزاری مخصوصا دربارهی ائتلاف حزب وحدت اسلامی (در دوران جنگهای سه سالهی غرب کابل بعد از سقوط دولت نجیب) با حزب اسلامی گلبدین حکمتیار داشت، اما با این حال مزاری را به خاطر دیدگاه استراتژیک و فراقومیاش به حل معضل منازعات قومی، همواره «ماندگارترین تلاش هزارهها برای احیای هویت» میدانست. همچنین او منصفانه تلاش میکرد تا چهرهیی واقعی از مزاری ترسیم کند. به عنوان مثال در حالی که بسیاری تلاش دارند تا وجههی اسلامگرایی و تحصیلات حوزوی مزاری را یا پررنگ نمایند و یا انکار نمایند، او در زندگینامهیی که از عبدالعلی مزاری تدوین کرد و یا سایر نوشتههایش، روند و چرایی حرکت تدریجی عبدالعلی مزاری از یک اسلامگرای رادیکال فرامرزی، به فعال سیاسی و اجتماعی حقوق مردم هزاره در افغانستان را توضیح میدهد.
سرخوردگی از اسلام سیاسی و فعالیتهای سیاسی: از ویژگیهای دیگر مرحوم دولتآبادی به گریزان شدنش از اسلام سیاسی میتوان اشاره کرد. او که در قالب سازمان نصر، الگوی سیاسی همچون جمهوری اسلامی ایران را برای افغانستان در سر میپروراند، با تجربه و دیدن تناقضات اسلام سیاسی در زمان مهاجرت در ایران، به زودی دست از اسلام سیاسی و همچنین فعالیتهای سیاسی شست و حتا بعدها از بسیاری از کسانی که با آنها منازعات قلمی و تشکیلاتی بر سر موضوعات سیاسی داشت (از جمله کریم میثاق، نویسنده و وزیر اقتصاد دولت کمونیستی) عذرخواهی کرد. همچنین به همین دلیل خیلی زود، امکانات و تلاشهای فرهنگیاش در ایران با محدودیت مواجه شد و در نهایت او را ناچار ساخت تا در سال 2006 راهی دیار مهاجرت و پناهندگی در کانادا گردد. متاسفانه اندکی پس از ورود به کانادا بیماری سرطان ایشان آشکار شد و علاوه بر دیگر سختیهای زندگی، دست و پنجه نرم کردن با این بیماری مهلک نیز انرژی تمرکز بر روی کارهای پژوهشی و فرهنگی را از او گرفت.
تلاش برای نهادسازی فرهنگی: مرحوم دولتآبادی خیلی زود به اهمیت کار نهادی در حوزهی فرهنگ پی برد و در سال 1372 همراه با جمعی دیگر از نویسندگان مهاجر افغانستانی ساکن ایران، مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان را به وجود آورد. این مرکز توانست مرز مشخصی بین فعالیتهای سیاسی مقطعی اعضای خود و فعالیتهای دوامدار فرهنگی و پژوهشی آنها ترسیم کند و از این بابت با تاسیس فصلنامهی تحقیقاتی سراج و فصلنامهی ادبی دُر دری و همچنین انتشار بسیاری از کتابهای مهم تحقیقاتی پیرامون فرهنگ، ادبیات و تاریخ افغانستان تاثیرات ماندگاری در حوزهی فرهنگ باقی گذارد و نویسندگان و پژوهشگران زیادی را پرورش داد.
بصیراحمد در زمانی که اکثریت قاطع چهرهها و جریانات موثر در افغانستان به دنبال راه حل سیاسی یا نظامی بودند، معتقد بود که ریشهی مسایل و مشکلات افغانستان در وهلهی اول، فرهنگ است و بنابراین راه حل آن نیز باید جنبهی فرهنگی داشته باشد.
با توجه به پرکاری و حجم بسیار زیاد مواد خام تحقیقاتی برجای مانده از دولتآبادی انتظار میرود با همت خانوادهی مرحوم دولتآبادی (همسر و 4 فرزندش در کانادا) و سایر نویسندگان و فعالین فرهنگی، تا مدتهای طولانی شاهد انتشار کتابها و آثار متنوع و جدید از بصیراحمد دولتآبادی باشیم.