منبع: SBS
نویسنده: لیزا شوستر، دانشگاه سیتی لندن
مانند فکاهی آغاز شد. نعمتالله که درست یک سال پیش از دنمارک اخراج شد، در آخر، پسر کاکایش را در کابل یافت. پسر کاکای او که در اجتماعش مشهور است، از نعمتالله خواست وی را در دیدارهایش با بزرگان و مقامها همراهی کند. پسر کاکای نعمتالله به عنوان شوخی روز اول آپریل، به یک نامزد شورای ولایتی گفت که نعمتالله 30 رای را با خود دارد. یک ساعت بعد، تیلفون نعمتالله زنگ خورد؛ نامزد شورای ولایتی بود که از او خواست به دفترش بیاید. او نعمتالله را به نزدیکترین قصابی برد و سه کیلو بهترین گوشت گوسفند را خرید و به عنوان «تحفه» به نعمتالله داد.
چند روز پیشتر، وقتی که من با یکی از فرماندهان نیروهای امنیتی افغانستان نشسته بودم، تیلفونش زنگ خورد. بعد از یک مکالمهی مختصر، او نگران و گیج معلوم میشد. سپس، لبخند کمرنگی بر صورتش نقش بست. نگاهی به من انداخت و پوزخندی زد: «شام امروز، طعام خوبی نوش جان خواهم کرد. مصرف آن را یکی از نامزدان میپردازد. من دقیقا نفهمیدم او از من چه میخواست. اما… شاید از من میخواهد که افرادم را بگویم به او رای دهند».
سیاستورزی سنتی در افغانستان اینگونه است و بدون شک، رایهای زیادی این بار، از این طریق به دست آمدهاند. اما نکتهی جالب در دو مورد بالا، این است که آنان «تحفه» را پذیرفتهاند، اما هیچیک به آنان رای ندادهاند. این نسل جوانتر میخواهند از رهبرانشان پول بکشند، اما رایشان را نمیفروشند. از نگاه سِنی، هردوی آنان در اواخر دههی بیست سالگیشان قرار دارند و با وجود تفاوتهایشان، هردوی آنان از انجام چنین تجارتی احساس خفت میکنند.
حقی که به سختی به دست آمده
این فرمانده پایینرتبه در نیروهای امنیتی افغانستان، پشتونتبار است و در خطوط مقدم جنگ فرماندهی میکند. نیروهای آیساف که با او کار کردهاند، از او راضی اند و افراد تحت امرش به او احترام دارند. او در بیرون از افغانستان آموزش دیده و به افغانستان برگشته است. او نه تنها به برگزاری انتخابات باور دارد، بلکه خود و افراد زیر امرش در ساختن افغانستان باثبات و صلحآمیز کمک میکنند.
او میگوید که در هنکام خوردن نان شب با هرچه آن نامزد گفت، سر موافقت جنباند. اما به افرادش گفت که هر وقت رای دادند، به هرکس که دلشان خواست، رای بدهند. او میگوید: «چرا ما باید زندگی خود را به خاطر این کار به خطر اندازیم، فقط با فروختن رای خود به یک بشقاب قابلی پلو؟»
نارضایتی و شک به کارکرد درست حکومت در افغانستان
نعمتالله یک هزاره است و با سه جوان دیگر که از کشورهای اسکاندیناوی اخراج شدهاند، در یک اتاق زندگی میکند. مانند آنها، نعمتالله کار و درآمد ندارد. آنان با کار روزمزدی و با پولی که وابستگانشان از خارج میفرستند، روزگار بهسر میبرند. بنابراین، او از آوردن سه کیلو گوشت گوسفند به اتاق خوشحال بود. آنان این گوشت را پختند و تا ناوقت شب در بارهی نامزدان فکاهی گفتند.
اتاق نعمتالله در پهلوی مرکز ثبت نام رایدهندگان در کارته سه قرار دارد. او میگوید که هر روز شاهد صف طولانی مردم برای گرفتن کارت رایدهی است. نعمتالله میگوید که او یک مرد پیر را ده روز پیدرپی دید که هر روز میآمد و در صف میایستاد تا کارت رایدهی بگیرد.
در روز دهم، نعمتالله از او پرسید که او از کدام قسمت کابل به اینجا برای گرفتن کارت رایدهی میآید. او به نعمتالله گفت که هر روز از آخر دشت برچی میآید و هر روز 20 افغانی کرایهی موتر میپردازد. نعمتالله به او گفت که به جای ضایع کردن 200 افغانی برای گرفتن کارت رایدهی، بهتر بود آن را برای خانهاش مصرف میکرد.
پیر مرد اما، در پاسخ گفت که رای دادن حق و مسئولیت اوست. نعمتالله که از این پاسخ پیرمرد شگفتزده شده بود، گفت: «تو فکر میکنی که اگر عبدالله یا زلمی رسول، یا اشرف غنی برندهی انتخابات شود، میگذارند تو از پیش دفتر آنها گذر کنی؟ تو را حتا نخواهند گذاشت که وارد هیچیک از وزارتخانههای حکومت آنان شوی. آنها تو را با خشونت بیرون خواهند کرد. هیچیک از آنان به فکر هزارهها نیستند».
من به نعمتالله گفتم که هریک آنان معاون هزاره دارند. اما نعمتالله خوشنود نبود. او در پاسخ گفت: «حبیبه سرابی خوب است، اما ضعیف. او نمیتواند از حقوق ما دفاع کند. محقق و سرور دانش آدمهای خوبی نیستند و هیچکاری برای ما نکردهاند».
حبیبه سرابی والی بامیان بود و یگانه زنی است که معاون یکی از نامزدان پیشتاز ریاست جمهوری در انتخابات امسال افغانستان است. خلیلی و محقق از رهبران دوران جنگ اند و با توجه به بیثباتی جاری در افغانستان، اکثر هزارهها، بهویژه آنانیکه جنگ داخلی و جنگ با طالبان را پشت سر گذاشتهاند، به دنبال یک رهبر «قوی» و با تجربه از خود در حکومت اند. آنان آمادهاند که به استقبال رهبری بروند که بعد از خروج نیروهای خارجی از افغانستان، قادر به حفاظت از هزارهها باشد.
اما تمام هزارهها چنین احساس نمیکنند. برخلاف هزارههای شهری، نعمتالله از هیچفرصت تحصیلی و شغلی که برای این گروه قومی در ده سال گذشته فراهم بوده، نصیبی نبرده است. او با عمق وجود تبعیضی را که هزارهها در جریان سالها از آن رنج کشیدهاند، حس میکند. بنابراین، او به رسم اعتراض به تبعیض، به هیچکسی رای نداده است. او آگاهتر و دردمندتر از آن است که به مرد سادهلوحی رای بدهد که 3 کیلو گوشت را به او داده بود تا برایش 30 رای آماده کند. نعمتالله بار دیگر در جستوجوی راهی برای بیرون شدن از افغانستان است.