حقیقتِ جنگ شوروی در افغانستان؛ ترمپ در باغ نیست

حقیقتِ جنگ شوروی در افغانستان؛ ترمپ در باغ نیست

آتلانتیک ـ گرگوری فیفر

چهل سال پیش هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی با ارسال نیروهای نظامی به افغانستان جهان را شوکه کرد، تعدادی از ناظران غربی خیال کردند که این کار بیشتر از سر تصادف و اشتباه بوده تا یک تصمیم آگاهانه برای حمله به افغانستان. رهبران اتحاد جماهیر شوروی، مشتاق به دامن‌زدن به یک کودتای سریع برای تقویت دولت متزلزل [دوست] کمونیست در افغانستان و جلوگیری از پرشدن خلا جئوپولیتیک توسط ایالات متحده، معتقد بودند که اقدامات و عمل آن‌ها سنجیده و دقیق است. آن‌ها نتوانستند متوجه شوند که فرستادن نیروی نظامی که از نظر خود شوروی صرفا یک اقدام احتیاطی بود، در داخل افغانستان به عنوان طرف‌داری از یک جانب در میانه‌ی یک جنگ داخلی نوپا و از سوی دیگران، به عنوان غصب یک سرزمین [و اشغال یک کشور] از سوی یک ابرقدرت ظالم، دیده می‌شود.

با این‌حال، توهمات مارکسیستی‌گونه‌ی کرملین در مقایسه با ماجراجویی‌ها و لفاظی‌های عجیب و غریب ترمپ در روز چهارشنبه‌ی هفته‌ی گذشته، کوچک به نظر می‌رسد. توصیف اشتباه او از جنگ شوروی در افغانستان، بویی از حقیقت نبرده بود چه برسد به منطق. منظور ترمپ از این لفاظی تهی از معنی و منطق، توجیه سیاستش در قبال افغانستان بود؛ سیاستی که دستاوردهای نزدیک به دو دهه‌‌‌ی تلاش به رهبری غرب را با نادیده‌گرفتن درس‌های کارزار شوروی و کارزار ناتو در افغانستان، به خطر می‌اندازد.

ترمپ در سخنرانی‌ تلویزیونی‌اش در کاخ سفید پس از نشست کابینه، اعلام کرد که «روسیه اتحاد جماهیر شوروی بود.» (در واقع روسیه تنها بزرگ‌ترین جمهوری، 15 جمهوری اتحاد جماهیر شوروی بود.) ترمپ افزود: «افغانستان، اتحاد جماهیر شوروی را به روسیه مبدل کرد، زیرا جنگ افغانستان شوروی‌ها را ورشکسته کرد.»

ترمپ پیش از اینکه تبدیل به اولین رهبر غربی شود که بر تهاجم شوروی صحه می‌گذارد، گفت: «دلیل حضور شوروی در افغانستان این بود که تروریست‌ها قصد نفوذ به آن کشور را داشتند.» و سپس مهر تایید بر تهاجم شوروی در افغانستان: «روس‌ها حق داشتند تا به افغانستان حمله کنند و در آن‌جا حضور داشته باشند. مشکل این بود که [جنگ افغانستان] جنگ سختی بود و [روس‌ها] به معنای واقعی کلمه ورشکسته شدند و شوروی دوباره روسیه شد. می‌دانید، بسیاری از کشورهایی که درباره‌ی آن می‌خوانید، به خاطر افغانستان دیگر بخشی از روسیه نیستند.»

در واقع تروریسم هیچ ربطی به تهاجم مسکو نداشت. (شاید ترمپ منطق حمله‌ی شوروی به افغانستان را با تهاجم شوروی در چچن اشتباه گرفته باشد.) جنگ افغانستان بیش از هرچیزی ناشی از نارضایتی [مردم] از رییس‌جمهور وقت این کشور، یعنی حفیظ‌الله امین بود. با اینکه امین از پشتیبانی حزب کمونیست تحت حمایت شوروی برخوردار بود، اما او با به قتل رساندن سلف‌ و رقیب کمونیست‌اش، نورمحمد تره‌کی، کرملین را خشمگین کرده بود. مسکو به خاطر موجی از شورش‌ها در دور و اطراف افغانستان که دولت وقت این کشور را تهدید می‌کرد، امین، ظلم و بی‌رحمی‌های وی را مقصر می‌دانست. استدلال کرملین با حذف امین از قدرت بر این بود که یک کودتا رژیم کمونیستی را که همسایه جنوبی شوروی [یعنی افغانستان] را در حوزه‌ی نفوذ مسکو نگه می‌دارد، نجات خواهد داد.

بنابراین در ماه دسامبر سال 1979، یک آشپز که مامور مخفی KGB بود و در یکی از کاخ‌های ریاست‌جمهوری افغانستان کار می‌کرد، غذایی را که برای امین آماده کرده بود، سمی کرد. اما وقتی که سم را درون گیلاس نوشیدنی مورد علاقه رییس‌جمهور، یعنی کوکاکولا، حل کرد، حباب‌های آن باعث شد که نوشیدنی بی‌ضرر شود. دو هفته بار دیگر تلاش شد که حفیظ‌الله امین مسموم شود. اما این تلاش به خاطر داکترانی که از سفارت شوروی در کابل برای احیای امین فرستاده شده بودند، ناکام ماند. سفارت شوروی از برنامه‌های KGB مطلع نبود. تا آن زمان، سربازان ارتش سرخ به افغانستان حمله کرده بودند و امین اندکی بعد، هنگامی که نیروهای ویژه‌ی شوروی به قصر وی حمله کردند، کشته شده بود.

تلاش‌های خام و نافرجام آشپز کاخ و ماموران KGB، در صورتی که نتایج آن این‌قدر فجیح و تراژیک نمی‌بود، خنده‌آور بودند. تهاجم غیرمنتظره‌ی کرملین به افغانستان، به یک کارزار سنگین و طاقت‌فرسا در برابر شورشیان محلی تبدیل شد و به خاطر بی‌نظمی نظامی ملال‌انگیز شوروی، سوق و اداره معیوب و جیره‌بندی نادرست، که سربازان را مجبور کرد به مزارع و فروشگاه‌های محلی حمله کنند و بدتر از آن، مردم افغانستان را علیه مسکو قرار داد، وخیم‌تر شد.

با این‌حال، جنگ شوروی در افغانستان با وجود اشتباهات جدی در برنامه‌ریزی و اجرا، شکست مطلق نبود. مسکو در این جنگ دست بالا را داشت، تا اینکه در سال 1986، واشنگتن برای مجاهدین موشک‌های زمین به هوای Stinger را فراهم کرد. کار اتحاد جماهیر شوروی زمانی اشکال پیدا کرد که در سال 1985 میخائیل گورباچف به قدرت رسید. او از قبل، پیش از اینکه موشک‌های استینگر ورق جنگ را به نفع مجاهدین برگرداند، قول داده بود که نیروهای شوروی را از افغانستان خارج کند. با این وجود، ارتش سرخ چهار سال دیگر نیز در افغانستان باقی ماند؛ حضوری که ثمره‌ی آن تلفات نظامی و غیرنظامی شدید و کمک به افزایش تعداد روزافزون شبه‌نظامیان افراطی بود. سهم ایالات متحده نیز در این خصوص قابل چشم‌پوشی نیست. تمویل و تجهیز گروه‌های مجاهدین که جنگ‌جویان خارجی را جذب می‌کردند، به شدت و عمق درگیری و بحران افزود.

اما کژاندیشی تاثیرگذار در میان دروغ‌های روز چهارشنبه ترمپ، همانا این بود که جنگ در افغانستان موجب فروپاشی شوروی شد. در حقیقت، پایان کمونیسم را فساد یک اقتصاد دستوری که به خاطر کاهش قیمت نفت و در نهایت هرج و مرج برخواسته از تصمیم گورباچف برای سست‌کردن کنترل کرملین، از پا درآمده بود، کلید زد. نقش جنگ افغانستان در این فروپاشی، نمادین بود؛ ارائه‌ی تصویری در داخل و خارج افغانستان از اینکه یک امپراتوری ناتوان در مقابله با تعدادی از چریک‌های به هم‌ریخته و کثیف در بخش دورافتاده‌ی مرز جنوبی‌اش، شکست می‌خورد.

روس‌ها در دهه‌های پس از خروج شوروی از افغانستان در ماه فبروری سال 1989 ـ 30 سال پیش ـ به آرامی شکست را پذیرفتند. وقتی من در سال 2009 برای کتابی در مورد جنگ شوروی مصروف تحقیق بودم، متوجه شدم برای بسیاری از جان‌بازان جنگ شوروی زمان کافی گذشته است که قادر باشند به صورت انتقادی در مورد آنچه که به نظر آن‌ها یک فاجعه بوده است، فکر کنند. از جمله‌ی این کهنه‌سربازان، والری کوریلوف ـ افسر نیروهای ویژه که در حمله‌یی که منجر به کشته‌شدن امین در سال 1979 شد، شرکت کرده بود ـ به من گفت از اینکه طالبان و القاعده در دهه‌ی 1990 در افغانستان ظهور و رشد کردند، متعجب نشده است. او گفت: «چرا باید افغان‌ها در ارزش‌های ما شریک شوند و به ما احترام کنند؟ اصلا ما داریم در مورد چه ارزش‌هایی صحبت می‌کنیم؟ ما به کشور آن‌ها حمله کردیم، آن‌ها را کشتیم و مورد تاراج قرار دادیم، بعد به سادگی بار و بندیل‌مان را بستیم و [افغانستان] را ترک کردیم.»

حوالی 2008 هنگامی که ولادیمر پوتین رییس‌جمهور روسیه رویارویی‌اش را با غرب به صورت جدی آغاز کرد و جنگ شوروی در افغانستان، از منشور نوستالژی شوروی و رقابت جدید با ایالات متحده دیده شد، چنین دیدگاه‌ها نیز شروع به تغییر کردند. کهنه‌سربازان با دریافت راهنمایی از سوی کرملین، شروع کردند به متهم‌کردن سازمان سیا برای تهیه گلوله‌هایی که جان هم‌سنگران‌شان را گرفته بود.

سایه‌ی ناکامی در افغانستان هنوز از سر ماجراجویی‌های خارجی پوتین برطرف نشده است. هدف اصلی کرملین از دخالت در منازعه‌ی اکراین و همچنین سوریه، سدکردن راه واشنگتن و متحدانش است تا تعهد به کدام نتیجه‌ی نهایی پرهزینه: مسأله در این‌جا، با خطر حداقلی برای روسیه و توانایی خروج و اعلام پیروزی در هر لحظه که روس‌ها بخواهد، تاکتیک است نه استراتژی. همین امر دارد در افغانستان نیز اتفاق می‌افتد؛ روسیه دارد در پوشش میانجی گفت‌وگوهای صلح بین گروه طالبان و دولت افغانستان، طالبان را تقویت می‌کند، زیرا هدف اصلی پوتین ناکام‌کردن ناتو و ایالات متحده از طریق تشدید بی‌ثباتی است نه کمک به حل مسأله‌ی افغانستان از طریق مذاکره و ابزارهای سیاسی.

این کار برای مسکو خطرناک است. گذشته از تهدید امنیتی که از سوی شبه‌نظامیان افراطی متوجه‌ی کناره‌ی جنوبی روسیه و همسایگان مسکو در آسیای مرکزی است، بیشتر هروئینی که اعتیاد و همه‌گیری ناشی از مواد مخدر را در روسیه تقویت و تشدید می‌کند، از مزارع خشخاش مناطق تحت کنترل طالبان در افغانستان می‌آید. اما هدف نهایی پوتین هرگز پیشبرد منافع کشورش نبوده است؛ تمرکز پوتین مستحکم‌کردن قدرت خودش از طریق ظاهرشدن در قامت اعاده‌کننده‌ی عظمت روسیه می‌باشد.

هدف ایالات متحده در افغانستان باید برعکس هدف مسکو باشد. این امر مستلزم تعهد به ملت‌سازی طولانی‌مدت در کشوری است که واشنگتن در دهه‌ی 1980 به نابودی آن کمک کرد. با اینکه ایالات متحده و ناتو عملیات‌های رزمی‌شان را در سال 2014 به صورت رسمی پایان دادند، اما سربازان امریکایی و متحدان امریکا هنوز در افغانستان برای سر پا نگهداشتن این کشور حضور دارند، با راه‌اندازی حملات هوایی دولت اسلامی و طالبان را هدف قرار می‌دهند و سربازان ارتش افغانستان را آموزش می‌دهند.

ماموریت در افغانستان به پایان نرسیده و کارهای بیشتری باید انجام شود. اما در عوض، ترمپ دستور خروج حدود 7 هزار سرباز ـ نیمی از 14 هزار سرباز امریکایی که فعلا در افغانستان مستقر هستند ـ را صادر کرده است. در میان افراد بسیاری که این اقدام را مورد انتقاد قرار داده‌اند، جنرال استنلی مک‌کریستال، جنرال بازنشسته‌ی امریکا ـ منتقد پر سر و صدای رییس‌جمهور سابق باراک اوباما ـ اعمال ترمپ را «غیراخلاقی» خوانده و گفته است که این اقدامات بزرگ‌ترین اهرم فشار را که ایالات متحده از آن در افغانستان برخوردار می‌باشد، در معرض خطر قرار داده است.

پیشنهاد ترمپ برای منافع سیاسی کوتاه‌مدت از طریق برآورده‌کردن یک وعده‌ی انتخاباتی، به بازشدن دست روسیه، تقویت طالبان و دولت اسلامی و قراردادن مردم غیرنظامی افغانستان در معرض خطر بزرگ‌تر کمک و امنیت بین‌المللی را بیشتر از پیش تهدید می‌کند. دخالت شوروی‌ها در جنگ داخلی افغانستان ـ جنگی که شوروی‌ها چهار دهه پیش هرگز از آن سر در نیاوردند ـ شاید کورکورانه و اشتباه بوده است. اما با وجود گمراهی آن‌ها در سال 1979، توجیهات درهم و برهم رییس‌جمهور فعلی امریکا در واقع کمک می‌کند که آن‌ها [روس‌ها] نسبتا معقول به نظر برسند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *