اسکرول اِن ـ انیس رحمان
مسیری را که «غزل» پیموده، برخلاف سایر انواع قالبهای ادبی است که سابقهی ورود به عرصهی فراتر از محدودهی فضایی خودش را داشتهاند. سیر مختصر به گذرگاههای این قالب شعری و مسیرهای متنوع آن، از یک سو بینظیر بودن و از سوی دیگر جذابیت جهانی آن را آشکار میکند. وقتی غزل از شبهقارهی عرب پا فراتر نهاد، فضای مهماننوازی را در اسپانیای قرون وسطی پیدا کرد که در آن غزل هم به زبان عرب و هم به زبان عبری نوشته شد. در مثال دیگر، ما غزلی را داریم که به زبانهای آفریقای غربی مانند هوسا و فولفلد رسیده است.
با اینکه این غزلها مشخصههای خودشان را توسعه دادند، اما از سوی دیگر، با حفظ وزن و قالب سنتی عربی، رابطهی خود را با مدل عربی غزل نیز حفظ کردند. تنها زمانی که غزل در اواسط قرن هشتم به فارس رسید، شروع به توسعهی قالبهای فارسی کرد، اما در همانحال هم، از قید الگوهای رسمی غزلهای عربی به طور کامل رها نشد. بعدها، زمانی که غزل فارسی ویژگیها و نشانههای سبکی خود را در تجدید مطلع ـ اولین شعر غزل ـ توسعه داد و الگویی از ردیف را به عنوان آخرین واحد بیان در خط دوم هر شعر به تکامل رساند، خصوصیات خاص خودش را به دست آورد. غزل فارسی طول غزل را نیز از هفت به 15 شعر تعریف کرد و راه را برای شاعران باز کرد تا بتوانند از امضای خود در مقطع، آخرین بیت قطعه، استفاده کنند.
عبدالله جعفر رودکی، اولین غزلسرای معروف فارسی، به ترتیب از سوی سایر شاعران بزرگ مانند سنایی غزنوی، فریدالدین عطار در قرن 12، سعدی شیرازی و جلالالدین رومی در قرن 13 و حافظ شیرازی در قرن 14 مورد پیروی قرار گرفت. غزل فارسی پس از توسعهی قالبهای کلاسیک در قرنهای بعدی، بیشتر به پختگی رسید، اما دو ویژگی متمایز آن، همواره آن را برجسته کرده است: تمایل و دغدغهی عرفانی حاد آن و نگرانیهای فلسفی شدید آن. غزل نوشتهشده به فارسی ـ زبان ادبی غالب آسیای میانه و هند ـ تاثیر قابلتوجهی داشته است و در توسعهی غزل به عنوان فرم اصلی بیان شاعرانه در شرق، کاملا مهم ثابت شده است.
علیشیر نوایی از افغانستان، که بنیانگذار ادبیات ازبیکی دانسته میشود، غزل را به عادتهای زبانی جدید نزدیکتر کرد و در اواسط قرن 15، آن را به زبان چغتایی منقرضشدهی ترکیه معرفی کرد. سپس در آغاز قرن 16، فضولی غزل را از لحاظ لحن و فحوا به ترکی آذربایجانی آورد.
خارج از عربستان، جایی که غزل از آن سرچشمه گرفت و فارس که در آن غزل به پختگی رسید، این هند بود که در آن غزل مهماننوازترین مقصدش را یافت. با اینکه پیشینهی غزل در هند گاهی اوقات به آثار امیر خسرو در قرن 13 ربط داده شده است، اما پیدایش غزل اردو به درستی به عهد محمدقلی قطب شاه در نیمهی دوم قرن 16 و ولی دکنی در قرن 17 ربط داده شده است.
با نگاهی به گذشته، ممکن است به وضوح متوجه شویم که غزل دورههای متعدد توسعه در قالب، محتوا و زبان را از زمان اولین شگوفهدهی آن در دکن و شاخ و پر کشیدن بعدی آن در جهات گوناگون هند، پشت سر گذاشته است. با اینکه مراکز ادبی برجسته مانند دکن، دهلی و لکهنو، شرایط رقایتی را برای توسعهی غزل ایجاد کردند، اما چندین مرکز دیگر در طول و عرض این کشور، از ویژگیهای سبکی خودشان در مورد غزل حمایت کردند. همهی این مراکز ادبی در ساخت یک سنت بزرگتر و جامعتر غزلسرایی که تا کنون به رشد خود ادامه داده است، کمک کردهاند.
مهمترین ویژگی غزل در هند که بسیار برجسته مینماید، این است که شاعران با وابستگیهای زبانی، منطقهای و مذهبی مختلف، دست در دست هم دادند تا مرزهای موضوعی و سبکی غزل را گسترش دهند و به آن مقاومت منحصر به فردی را بخشند که در طی تمامی مراحل تاریخی و ادبی، با غزل باقی مانده است.
وقتی در قرن نوزهم، آلمان فریفتهی مشرق زمین شد، غزل با ترجمهی آثار فارسی به غرب رسید. فردریش اشلگل، شرقشناسی که زبان سانسکریت را مطالعه میکرد، تصمیم گرفت که آزمایشهای جسورانهی خود را در این قالب انجام دهد. فون گوته، معاصر وی، از مدلهای فارسی تقلید کرد، غزلهایی را ترجمه و تحت تاثیر غزل شرق، مجموعهی غزلیات خودش یعنی «دیوان غربی ـ شرقی» را نوشت و منتشر کرد. فردریش روکرت یکیدیگر از شرقشناسان همان خطه است که غزل نوشت و منتشر کرد. آگوست غراففن پلاتن، استاد 12 زبان، نمونهی دیگر از کسی است که غزل را تمرین کرد، به شکل فارسی وزن و قافیه آن در طول قافیه و ردیف خود وفادار باقی ماند و مجموعهی غزل و نئو غزلش را منتشر کرد.
در عصر مدرن، فدریکا گارسیا لورکا، شاعر اسپانیایی، غزلهای خودش را که به نام gecelos یاد میشوند، نوشت و آنها را در مجموعهی اشعارش (دیوان del Tamarit) که باز هم علاقهی همیشگی او را به فرهنگ عرب اندلس بازتاب میدهد، گنجاند. جذابیت غزل مسیرهای دیگری را مانند زبانهای فرانسوی، ایتالیایی و انگلیسی، نیز پیمود.
در عصر مدرن، غزل بیشتر مقبولیت خود را در جهان انگلیسیزبان یافت. آدریان ریچ، جان هولاندر و رابرت بلی در امریکا، جیم هریسون، جان تامپسون، فلیس وب و داگلاس باربور در کانادا و جودیت رایت در استرالیا، فقط چند شاعر از جمله شاعرانی اند که غزل را به فضاهای ادبی جدید معرفی کردند.
آدریان ریچ در سال 1969 با کسب معرفت با غالب و ترجمهی اشعار وی، شیفتهی غزل شد. او بعدتر به صورت مستقل غزلهای خودش را نوشت و هفده تای آنها را در جزوهای به نام «تقدیر از غالب» منتشر کرد و سپس، 9 تای دیگر آن را به عنوان «غزلهای آبی» در مجموعهی «قصد تغییر» منتشر کرد. او نوشت: «غزلهای من شخصی و عمومی هستند، امریکایی و قرن بیستمی؛ اما آنها مدیون حضور غالب در ذهن من اند: شاعری که خودآموخته و عمیقا آموخته بود؛ کسی که مال و منالی نداشت و کتابهایش را قرض میگرفت و در عصر سقوط سیاسی و فرهنگی، مینوشت.»
جان تامپسون در غزلهایش در مجموعه Still Jack، به آزادی که غزل ارائه میدهد ارزش قائل میشود، اما این آزادی و غزل را با اشعار سورئالیست و یا آزاد که حس نظم را برهم میزنند، اشتباه نمیگیرد. به جای آن، او آنها را به عنوان «اشعار سرچشمهگرفته از دقت که پیشرفت کنترلشدهیی دارند» و هیچ طرح عمدی را بر خواننده تحمیل نمیکنند، ارزش گذاشت. او در غزل راهی برای آزمایش محدودیتهای تخیل، که در صورت عدم محافظت ممکن است مسیر عقل و منطق را از دست بدهد، پیدا کرد.
با اینحال دگرگونی دیگر در غزلسرایی ممکن است در مجموعهی «آب یکشنبه» و «آب و نور» فلیس وب دیده شود. او مفهوم «ضد غزل» را تکامل داد و در آنها فضایی برای «خاص، محلی، دیالکتیکی و خصوصیبودن» یافت. او این قالب را جنسیتزدایی کرد و آن را با استفاده از ارزشزدایی شخصیتهای زنانه، که غزل آن را از زمان پیدایشاش به طور سنتی ارزشگذاری میکرد، و آن را به یک روش واژگونه متوسل کرد. موضع رادیکالتر از این در مورد غزل، از سوی داگلاس باربور در غزلهایش که در مجموعهی « Visible Visions and Breathtakes» گنجانده شده است، اتخاذ شد. او تصمیم گرفت محدودیتهای صدا و قالب را با تلفیق نفس به مثابهی حالت بیان محک بزند و آن را به شعر اجرایی نزدیکتر کند.
باربور با این حالت کاملا جدیدی از درک، روی دیگری را بر پیکر غزل سریعالظهور امریکای شمالی افزود. او گفت: «در واقع، وقتی به غزل فکر کردم یک صدای بسیار خاص، به عنوان مثال صدای خود تنفس و تخیل مرا فرا گرفت. در اینجا هم پای قالب در میان بود و هم پای نفس. آنوقت بود چیزی را که من غزلهای نفس میخوانم، ظاهر شد.»
جودیت رایت، شاعر برجستهی استرالیایی که کارش را به عنوان یک سنتگرا آغاز کرد، وقتی که این قالب را در بخشی از « Shadow of Fire» تجربه کرد، در اواخر دوران حرفهایاش کاملا غزلگرا شد. او در جداییاش از غزل سنتی، تسلسل موضوعی را در دوبیتیهایش حفظ کرد و قطعاتش را یک عنوان داد. او همانند تمامی شاعران دیگر، تجربیاتی مختلفی، مانند؛ تجربهی جنگ، تولد، رشد، انقراض، زندگی معاصر و اجتنابناپذیری سرنوشت انسان را در دوبیتیهایش به اجرا درآورد. شاید متوجه شوید که همهی شاعرانی که در بالا ذکر شدند و بسیاری از شاعران دیگر که قالب غزل را تمرین کردند، با احترام بالا و کنجکاوی شدید با غزل برخورد میکردند.
با اینحال، من میخواهم اینگونه اظهار کنم که غزل در زبان انگلیسی، چهره و قالب قطعی خود را با آغا شهید علی به دست آورد. او کسی بود که غزلهای خودش را نوشت و مهمتر از آن، شرطی را برای شاعران در نوشتن غزل ایجاد کرد؛ اینکه الزامات رسمی غزل رعایت شود. او از اینکه شاعران با غزل به عنوان قالبی رفتار میکردند که درآن میشود شعر آزاد نوشت، مایوس بود. از نظر او، این رفتار با غزل با شرایطی که بر مبنای آن یک نفر بخواهد غزل واقعی بنویسد، در تناقض بود. قطعاتی از شاعران غزلسرای انگلیسیزبان، همچون داین آکرمن، جان هولاندر، دبلیو. اس مروین، ویلیام متیوس، پاول مولدون، ماکسین کومین، کیکی داروالا، در «اختلافات مسحورکننده: غزلهای واقعی به زبان انگلیسی» است، اما اثر آغا شهید علی، نشان میدهد که غزل پس از مداخلهی علی، چهقدر راه را برای برآوردهکردن خواستههای سخت این قالب، پیموده است.