فصل بعدی افغانستان

فصل بعدی افغانستان

  • پروجکت سندیکت ـ درووا جیشنکر

تاریخ جئوپولیتیک نیم‌سده‌ی اخیر افغانستان را که در حال حاضر در آستانه‌ی یک گذار دیگر قرار دارد، می‌توان به پنج مرحله تقسیم کرد، اما مشخصه‌های تعیین‌کننده و شکل‌دهنده‌ی مرحله‌ی جدید هنوز معلوم نیست.

در مرحله‌ی اول از سال 1947 تا 1979، پاکستان شروع به پناه‌دادن و آموزش اسلام‌گرایانی کرد که می‌شد از آن‌ها علیه دولت محمد داوود خان استفاده کرد. سپس از سال 1979 تا 1989، پاکستان، ایالات متحده و عربستان سعودی مجاهدین را که در برابر نیروهای شوروی می‌جنگیدند، آموزش دادند، تمویل و مجهز کردند. از سال 1989 تا 1996، افغانستان در حالی وارد مرحله‌ی گذار شده بود‌که جنگ‌سالاران محلی قدرت‌مند شدند، به کابل نزدیک و رییس‌جمهور محمد نجیب‌الله را سرنگون کردند. از سال 1996 تا 2001، افغانستانِ تحت سلطه‌ی طالبان شاهد وحشی‌گری توجیه‌ناپذیر و انزوای دیپلماتیک بود که به جز پاکستان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی، سایر کشورها افغانستانِ طالبان را به رسمیت نشناختند.

مرحله‌ی پنجم در سال 2001 پس از حملات 11 سپتامبر آغاز شد. از آن زمان تا کنون، ایالات متحده درگیر جنگی برای حمایت از دولت چهل‌تکه‌ی افغانستان در برابر طالبانی است که از سوی پاکستان حمایت می‌شود. حالا که افغانستان در مرحله‌ی ششم تاریخ جئوپلیتیکش قرار دارد، دو سوال مطرح می‌شود: این‌که آیا امریکا در جنگ افغانستان باخت؟ و اگر باخت، چرا؟

پاسخ سوال اول هم بلی و است هم نخیر. ایالات متحده موفق به محو طالبان از افغانستان و از میان‌برداشتن کامل امکان تبدیل‌شدن دوباره‌ی این کشور به لانه‌ی تروریست‌ها، نشده است. گفت‌وگوهای جاری صلح با طالبان و کاهش محتمل‌الوقوع حضور نظامی ایالات متحده در این کشور، دال بر این ناکامی است. مردم امریکا از جنگ خسته‌ شده‌اند و رییس‌جمهور دونالد ترمپ مشتاق اعلام پایان طولانی‌ترین درگیری تاریخ ایالات متحده، قبل از انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2020 است.

در عین‌حال، ایالات متحده به تعدادی از اهداف اصلی‌اش دست یافته است. طالبان از کابل بیرون رانده شدند و به رغم گفت‌وگوهای کنونی صلح، بازگشت بی‌چون‌وچرای این گروه به کابل هنوز هم محل تردید است. اسامه بن لادن رهبر القاعده در پاکستان کشته شد، ملا عمر رهبر طالبان در خفا مُرد و جانشین وی، ملا اختر منصور، در سال 2016 در نتیجه‌ی حمله‌ی هواپیمای بدون سرنشین ایالات متحده کشته شد. نسخه‌ای از یک دولت فعال ـ حکومت ملی و ارتش این کشور ـ در افغانستان با تمام نواقص‌اش، اکنون یک واقعیت است و فشارها بر پاکستان برای اصلاح رفتارش ادامه دارد.

اما در کل، اوضاع به چهار دلیل برای ایالات متحده طبق برنامه پیش نرفت. اول‌تر و آشکارتر از همه اینکه، ایالات متحده دچار اشتباهات سیاسی شد که عمدتا زاده‌ی نادانی و غرور بودند. پس از سال 2001، ایالات متحده نسخه‌ای از دولت جمهوری را بدون اینکه به طور کافی جوانب آن را بسنجد، روی افغانستان اعمال کرد. پس از سال 2003، منازعه‌ی عراق که اوایل شدیدتر از منازعه‌ی افغانستان بود، حواس سیاست‌گذاران ایالات متحده را پرت کرد و باعث شد که ایالات متحده منابع و توجه‌اش را از افغانستان به عراق متمرکز کند. علاوه بر این، امریکایی‌ها در سال‌های اولیه ایجاد نیروهای ملی امنیتی افغانستان، آن‌طور که باید به امر سرو سامان دادن دستگاه نظامی این کشور توجه نکردند. افزون بر این، تلاش‌های دموکراسی‌سازی اکثرا به جای اینکه از بالا به پایین باشد، بالا به پایین بود و انتخابات اغلب پیش از اینکه نهادهای سیاسی مناسبی شکل بگیرد، برگزار شد.

دومین مجموعه‌ی اشتباهات امریکایی‌ها، در ماهیت خود [اشتباهات] نظامی بودند. پس از سال 2008، برنامه‌ریزان جنگی ایالات متحده بر این باور بودند که یک رویکرد مبارزه با شورش در افغانستان موثر واقع می‌شود. اما نسخه‌ی «افزایش» نیروهای نظامی که اوایل باعث کاهش خشونت در عراق شد، به دلایلی در افغانستان شکست خورد.

دلیل اول اینکه ایالات متحده قادر نبود مخالفان کلیدی‌اش را در افغانستان با خود همراه کند؛ در حالیکه در عراق توانسته بود شبه‌نظامیان سنی را پس از «بیداری انبار» جذب کند. علاوه بر این، امریکا هیچ‌ راه‌حلی برای لانه‌های تروریستی فعال در آن‌سوی مرز در خاک پاکستان نداشت. نیروهای طالبان قادر بودند از این لانه‌ها حملات مداومی را طر‌ح‌ریزی و راه‌اندازی کنند. ایالات متحده چالش‌های حکومت‌داری را در افغانستان، که نسبت به چالش‌ها در عراق عمیق‌تر بود و توسعه و دولت‌سازی را دشوارتر می‌کرد، دست‌کم گرفت. علاوه بر این، وقتی باراک اوباما رییس‌جمهور وقت ایالات متحده افزایش نیروهای نظامی در افغانستان را اعلام کرد، او این تلاش را با تعیین چارچوب زمانی خروج، تضعیف کرد. اعلام زمان خروج به حدی اشتباه بود که حتی ترمپ به اندازه‌ی کافی هوشیار بود که آن را مرتکب نشود.

از سوی دیگر ایالات متحده نتوانست از اشتباهات گذشته بیاموزد. بررسی‌های جامع ایالات متحده در مورد سیاست‌اش در قبال افغانستان که منجر به توصیه‌های ناخوشایند و یا ناموثر شد، راه را برای بازنگری‌هایی باز کرد که به همان اندازه نتایج ناخوشایند و یا ناموثر در پی داشت. به طور مشخص، روئسای جمهور ایالات متحده، فرماندهان نظامی و دیپلمات‌های امریکایی یکی پی دیگری معتقد بودند که خریدن همکاری تاکتیکی پاکستان از طریق تهدید، کمک و یا پشتیبانی نظامی از این کشور، می‌تواند پایدار از آب درآید. بی‌میلی ایالات متحده به پرداختن به حمایت پاکستان از تروریسم، ناشی از نگرانی‌های ـ واقعی و یا اغراق‌آمیز ـ ایالات متحده درباره برنامه تسلیحات هسته‌ای این کشور بود. در نتیجه، بسیاری‌ از سیاست‌گذاران ایالات متحده سال‌ها خود شان را با این قناعت دادند که کلید صلح افغانستان در اعمال فشار بر هند برای حل اختلاف جامو و کشمیر ـ و از این طریق به نوعی از نگرانی‌های پاکستان کاستن ـ نهفته است.

در نهایت، ایالات متحده قربانی تبلیغاتی شد که خودش ساخته بود. به عنوان مثال، مفهوم افغانستان به عنوان «قبرستان امپراتوری‌های» را در نظر بگیرید که تلاش‌ بریتانیای اواخر قرن نوزدهم برای توضیح شکست‌هایش در جنگ اول افغانستان و ظهور افغانستان به عنوان منطقه‌ی حائل میان امپراتوری‌های بریتانیا و روسیه را بازتاب می‌دهد. دامنه‌ی این تعریف از افغانستان، بعدا در دهه 1980 توسط ایالات متحده، پاکستان و سایر بازیگران گسترش یافت و با حمایت از مجاهدین ضد شوروی شانه‌به‌شانه همراه شد. اما واقعیت این است که افغانستان (یا بخشی از آن) در برهه‌های مختلفی بخشی از امپراتوری‌ کوشانی‌ها، فارس‌ها، مغول‌ها و سیک‌ها بوده و در مرکز امپراتوری غزنوی‌ها و درانی‌ها قرار داشت.

افغانستان با توجه به موقعیت‌اش در آسیا، محل توجه ایران، روسیه، چین، پاکستان و هند باقی خواهد ماند و تا زمانی‌که گروه‌های تروریستی بتوانند در افغانستان و پاکستان آموزش دیده و در سطح بین‌المللی فعالیت کنند، مصلحت ایالات متحده و اروپا نیز توجه به آینده‌ی این کشور خواهد بود. در ارزیابی این آینده، بازخوانی و مرور دقیق گذشته‌ی اخیر این کشور به منظور شکستن چرخه‌ی فرامو‌ش‌کاریِ که افغانستان و شرکایش را در چنین وضعیتی قرار داده، مهم خواهد بود.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *