خلیل‌زاد و ماجراهایش؛ چرا حق با محب است؟

خلیل‌زاد و ماجراهایش؛ چرا حق با محب است؟

  • واشنگتن اگزمینر ـ مایکل روبین

چینی دیپلماتیک ایالات متحده و افغانستان روز پنج‌شنبه با اظهارات حمدالله محب، مشاور امنیت ملی رییس‌جمهور اشرف غنی شکست. محب در حضور جمعی در واشنگتن گفت: «با توجه به سابقه‌ی شخصی خلیل‌زاد، او جاه‌طلبی‌هایی در افغانستان در سر دارد. او دو بار، در سال 2004 و 2009 می‌خواست وارد کارزار انتخابات ریاست‌جمهوری شود. برداشت‌ها در افغانستان [این است] که شاید همه‌ی این گفت‌وگوها برای ایجاد یک دولت موقت است که در آن او [خلیل‌زاد] می‌خواهد فرمان‌فرمای کل شود. ما فقط از این جهت این را می‌گوییم که برداشت‌ها همین است.»

در پی این اظهارات، محب به وزارت امور خارجه ایالات متحده احضار شد و مورد سرزنش دیوید هیل، معاون امور سیاسی وزارت خارجه امریکا قرار گرفت. حمدالله محب با این‌که همسر امریکایی دارد، شاید دیگر نتواند ویزای ایالات متحده را بگیرد. دیپلمات‌های امریکایی از این اقدام وزارت امور خارجه دفاع کردند و گفتند که حمله‌ی «مغرضانه» محب جایگاهی در دیپلماسی ندارد.

شاید زبان محب به اندازه‌ی کافی از لحاظ دیپلماتیک شیرین نباشد، اما حق با او بود.

زلمی خلیل‌زاد که زاده‌ی افغانستان است، از سابقه‌ی طولانی و اغلب تأسف‌بار در امور افغانستان برخوردار است. به‌عنوان مثال، پیش از حمله‌ی تروریستی یازدهم سپتامبر، خلیل‌زاد در بوستون به‌عنوان مشاور با گروهی که توسط UNOCAL استخدام شده بود، کار می‌کرد. شرکت UNOCAL در آن زمان سعی داشت خط لوله‌ای را بسازد که از افغانستان تحت کنترل طالبان عبور می‌کرد. در آن زمان، خلیل‌زاد برای عادی‌سازی روابط ایالات متحده با طالبان کار می‌کرد و زمینه را برای یک مقام ارشد طالبان فراهم کرد تا به ایالات متحده بیاید و با مقامات دولت کلینتون و رهبران تجاری دیدار کند.

پس از آن، خلیل‌زاد به‌عنوان مقام ارشد شورای امنیت ملی، به دولت بوش پیوست. پس از حملات یازدهم سپتامبر، کاخ سفید به دنبال تخصص خلیل‌زاد برآمد. نه‌تنها از این جهت که خلیل‌زاد شناخت خوبی از افغانستان داشت، بلکه دولت بوش در برابر تبلیغات دشمن مبنی بر اینکه بوش «علیه اسلام» جنگ برپا کرده و «اسلام‌هراس» است، خلیل‌زاد را که حالا یک مقام ارشد مسلمان و امریکایی‌ دولت‌اش بود، پیش کشید.

مشکل این بود که خلیل‌زاد در کنار کار رسمی‌اش، شاید آجندای شخصی نیز در سر داشته است.

هنگامی که بحث در مورد دولت آینده‌ برای اولین‌بار میان افغان‌ها سرگرفت، بسیاری‌ها فکر می‌کردند که ظاهر شاه پادشاه سابق افغانستان که در کودتای سال 1973 سرنگون شده بود، بار دیگر به صحنه بر خواهد گشت. ظاهر شاه یک دولت‌مرد با سابقه و با شخصیتِ وحدت‌بخش بود که از عصر طلایی افغانستان نمایندگی می‌کرد.

گزارش بی‌بی‌سی از آن زمان می‌گوید: یک شهروند افغانستان می‌گوید: «بلی، ما از او استقبال می‌کنیم. زمانی که او حاکم و پادشاه ما بود، ما گرسنه بودیم اما در صلح و آرامش زندگی می‌کردیم.» مرد دیگری گفت: «تمام گروه‌های قومی افغانستان، چه تاجیک، چه پشتون، چه ازبیک و چه هزاره، از ظاهر شاه حمایت می‌کنند. تمام رهبران دیگر و جناح‌های مسلح نتوانستند صلح و ثبات بیاورند، اما او می‌تواند.» پیداکردن یک افغان که بازگشت شاه سابق را نخواهد، واقعاً مشکل است. اکثر مردم افغانستان هنوزهم او را پادشاه، اعلی‌حضرت و در میان برخی از پشتون‌ها، حتا بابا می‌خوانند.

این بدان معنا نیست که افغان‌ها در کل خواهان بازگشت به سلطنت بودند بلکه اکثر آن‌ها تصور می‌کردند که ظاهر شاه می‌تواند شورای مصالحه و یا کنوانسیون قانون اساسی را برگزار و رهبری کند. اما خلیل‌زاد پیش‌قدم شد و دست کرزی را (که خلیل‌زاد فکر می‌کرد او را تحت کنترل دارد) در برابر ظاهر شاه (که از نظر خلیل‌زاد یک رقیب بود) بلند کرد. اما در نهایت، کرزی به‌عنوان نظریه‌پرداز توطئه و غلام پول نقاب از رخ کشید. گفته می‌شود برادر کرزی که از حفاظت و حمایت ریاست‌جمهوری برخوردار بود، به یکی از بزرگ‌ترین مافیای مواد مخدر افغانستان بدل شد. اما ظاهر شاه در قامت یک دولت‌مرد پخته و سرد و گرم چشیده و کسی که از احترام گسترده برخوردار بود، درگذشت. بسیاری از افغان‌ها هنوز کنجکاوند که بدانند چه می‌شد اگر ظاهر شاه به جای کرزی انتخاب می‌شد. آن‌ها خلیل‌زاد را به‌خاطر از بین بردن هرگونه امکان پاسخ به این سوال، مقصر می‌دانند.

بدبینی که افغان‌ها نسبت به خلیل‌زاد دارند، ریشه‌های عمیقی دارد. در واشنگتن، این مسأله چهار ساله است اما در کابل فرق می‌کند. آیا اظهارات محب مبنی بر اینکه خلیل‌زاد ـ پس از اینکه انتخاب باراک اوباما به کار خلیل‌زاد به‌عنوان سفیر ایالات متحده در سازمان ملل متحد پایان داد ـ می‌خواست برای ریاست‌جمهوری افغانستان اقدام کند، اغراق‌آمیز بود؟ برای پاسخ، به این مقاله‌ی نیویورک تایمز که در آن زمان منتشر شده، توجه کنید:

«به گفته‌ی مقامات ارشد امریکایی و افغان، زلمی خلیل‌زاد که سفیر دولت بوش در افغانستان بود، می‌تواند در چوکات برنامه‌ای که او آن را با حامد کرزی رییس‌جمهور افغانستان در میان گذاشته، صاحب مقام قدرت‌مند و غیرمنتخبی در درون دولت افغانستان شود. آقای خلیل‌زاد که زاده‌ی افغانستان و شهروند امریکا است، در نظر داشت تا آقای کرزی را در انتخابات ریاست‌جمهوری که برای تابستان همان سال برنامه‌ریزی شده بود، به چالش بکشد. اما آقای خلیل‌زاد مهلت ثبت‌نام برای انتخابات را از دست داد و مقامات امریکایی و افغان می‌گویند که او برای چندین هفته با آقای کرزی در مورد تصاحب وظیفه‌ای که هر دو آن را به‌عنوان رییس‌ اجرایی افغانستان توصیف کرده‌اند، گفت‌وگو کرده است. چنین اتحادی ـ هم‌قطارشدن با یک رقیب بالقوه ـ به نفع آقای کرزی است. از سوی دیگر، کاخ سفید از آشکارشدن شکاف رو به رشد خود با آقای کرزی ابایی نداشته و برخی از کارشناسان افغانستان می‌گویند که انتصاب آقای خلیل‌زاد یک حُسن دارد و آن آوردن یک رهبر قوی و شایسته به یک دولت ناکارآمد است. یکی از مقامات ارشد دولت اوباما می‌گوید که این مقام به خلیل‌زاد اجازه می‌دهد تا به عنوان’یک نخست وزیر، اما نه نخست وزیر زیرا او در برابر یک نظام پارلمانی پاسخگو نخواهد بود’ خدمت کند. از سوی دیگر، احراز این مقام غیرمنتخب به خلیل‌زاد اجازه می‌دهد تا همچنان شهروند امریکا باقی بماند.»

رفتار خلیل‌زاد در عراق نیز بدبینی در مورد وی را نه‌تنها در عراق بلکه در افغانستان نیز شدت بخشیده است. اینکه عراقی‌ها دیرزمانیست خلیل‌زاد را بیشتر به‌عنوان یک تاجر می‌بینند تا یک دیپلمات، دلیل اصلی این است که افغان‌ها می‌پرسند آیا جاه‌طلبی‌های تجاری خلیل‌زاد محرک اقدامات وی است یا امنیت افغانستان.

در عراق، او مقام‌اش به‌عنوان سفیر را ترک کرد تا روی نفت سرمایه‌گذاری کند. علاوه بر این، او شرکت مشاوره‌دهی را تاسیس کرد که به نظر نمی‌رسد تا کنون گزارشی درباره مشاوره و مشاوره‌دهی برون داده باشد. به جای آن، وقتی کسب‌وکارها در کردستان عراق به بن‌بست می‌خورد، بازرگانان به شرکت خلیل‌زاد پول می‌دادند تا با چند تماس تلفنی کار و بار آن‌ها را با رهبران سیاسی عمده، راه بیاندازد. این وضع شاید قانونی بوده باشد، اما اکثر عراقی‌ها آن را فساد می‌دانستند. در واشنگتن، بسیاری‌ها تصور می‌کردند که خلیل‌زاد با استفاده از ارتباطاتی که در جریان فعالیت و کار سیاسی‌اش ایجاد کرده، با توجه به اینکه دوران دیپلماتیک‌اش رو به پایان است، می‌خواهد پول به‌دست آورد.

روی کار آمدن رییس‌جمهور ترمپ وضعیت را تغییر داد. انتصاب خلیل‌زاد از سوی ترمپ برای رهبری مذاکرات افغانستان توجه چندانی به خود جلب نکرد. از یک سو به دلیل جنجال‌ها درباره ترمپ و تمرکز مطبوعات به جاه‌های دیگر و از سوی دیگر، اگر واضح بگوییم، پس از نزدیک به 17 سال جنگ، تعداد کمی در واشنگتن به صورت جدی درگیر مسأله افغانستان اند. خلیل‌زاد شاید دستوراتی از جانب کاخ سفید داشته باشد، اما این رویکرد دولت ترمپ که همه‌‌ی امور را به فرستاده‌اش سپرده، خلیل‌زاد را اجازه می‌دهد تا روند و تصمیم‌گیری را به نحوی در انحصار خودش در آورد که سایر فرستاده‌ها شاید تصورش را هم نکنند.

خلیل‌زاد از مقام‌اش به‌عنوان فرستاده‌ی ویژه امریکا برای مصالحه افغانستان، حداکثر استفاده را برده است. او نه‌تنها چارچوبی را ـ که باعث قدرت‌مندترشدن طالبان می‌شود ـ برای توافق با طالبان تقویت کرد، بلکه در عین حال، تلاش کرد دولت منتخب افغانستان را به حاشیه براند. چارچوبی که خلیل‌زاد بر سر آن با طالبان توافق کرده، تقریباً همانی است که دولت کلینتون قبل از 11 سپتامبر پذیرفته بود. خلیل‌زاد رخت محب و دستگاه امنیتی افغانستان را به طور کامل از روند مذاکره برچیده است. [تا کنون] محب و دولت افغانستان نه صندلی در میز مذاکره داشته‌اند، نه گزارشی دریافت می‌کنند و نه هم نقشی در گفت‌وگوها دارند.

این در حالی است که نیروهای افغان با شدت‌گرفتن حملات طالبان، همچنان برای آزادی مبارزه می‌کنند. تمایل خلیل‌زاد برای کنترل روایت و دفاع از خودش در برابر انتقادات چنان رشد کرده است که (سفارت ایالات متحده در کابل که اقدامات خود را با فرستاده‌ هماهنگ می‌کند) از صدور ویزا به امرالله صالح که رهبری ریاست امنیت ملی، وزارت داخله و سابقه‌ی همکاری طولانی مدت با سازمان سیا و واشنگتن را در کارنامه‌اش دارد و جانش را بارها در دفاع از نیروهای ایالات متحده به خطر انداخته، خودداری کرد. در حقیقت، با اینکه دیوید هیل محب را سرزنش کرده است، به نظر می‌رسد که مقامات ارشد وزارت امور خارجه ایالات متحده هیچ ایده‌ای درباره اقدامات خلیل‌زاد و خصومتی که این اقدامات میان متحدان امریکا در داخل افغانستان به شمول رییس‌جمهور غنی، به بار می‌آورد، ندارند.

پیش از این هم موارد مشابه به اظهارات محب درباره اقدامات خلیل‌زاد و عصبانیت دولت ترمپ وجود داشته است.

در سال 1994، در حالیکه دولت کلینتون به دنبال چارچوب توافق با کوریای شمالی بود، کاخ سفید کیم یونگ سام رییس‌جمهور کوریای جنوبی را نادیده گرفت. رییس‌جمهور کوریای جنوبی در مصاحبه‌ای با نیویورک تایمز این توافق و شماری از نواقص آن را به باد انتقاد گرفت. این امر عصبانیت رییس‌جمهور بیل کلینتون و وزارت امور خارجه را برانگیخت. آن‌ها گفتند که کیم ناسپاس است و به دیپلماسی کمک نمی‌کند. ولی حق با کیم بود. خشم دیوید هیل بر سر محب تداعی‌کننده‌ی عصبانیت اوباما و جان کری وزیر امور خارجه وقت امریکا بر سر بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل است که بارها نگرانی‌اش را درباره توافق برجام با ایران مطرح کرد.

وزیر امور خارجه نباید خواهان تکرار بدترین اشتباهات کلینتون و اوباما باشد.

امنیت ملی ایالات متحده و آزادی افغانستان نباید قربانی غرور خلیل‌زاد شود. حقیقت ساده این است که محب برای بی‌پرده سخن‌گفتنش دلیل دارد. مسیری که خلیل‌زاد برای افغانستان در پیش گرفته، چه با هدایت کاخ سفید چه بدون آن، به فاجعه ختم خواهد شد. در عین‌حال، سابقه‌ی طولانی جاه‌طلبی سیاسی و شخصی خلیل‌زاد، منافع تجاری و دیپلماسی وی، مایه‌ی نگرانی شدید افغان‌ها است. وزارت امور خارجه شاید بگوید که اظهارات محب غیرمنصفانه و نادرست است، اما این احتمال نیز وجود دارد که اگر خلیل‌زاد فرستاده‌ی امریکا در ماداگاسکار می‌بود، احتمالاً به نوعی وارد تجارت قهوه و وانیل نیز می‌شد.

در واقع، تقریباً هرکسی که در افغانستان یا عراق کار کرده است، می‌تواند شهادت دهد که حتماً دلیلی برای برداشت‌های نامناسب در مورد خلیل‌زاد وجود دارد. چرا بسیاری از فرستاده‌ها و دیپلمات‌های پیش از خلیل‌زاد در معرض چنین اظهاراتی قرار نگرفتند.

دیدگاه‌های شما
  1. نویسنده محترم اطلاعات روز شما باید به یاد داشته باشید که حکومت متتخب در افغانستان وجود ندارد، حکومت که شما آنرا منتخب میخوانید توسط وزیر خارجه سابق حکومت امریکا طرح و انتخاب شد که منجر به تشکل حکومت دوسره شد و خلیلزاد هم نماینده همان حکومت است فعلا در هر دو صورت اختیار در دست حکومت امریکا است.
    قرار گزارش ها امریکا میلیاردها دالر شان را در افغانستان سرمایه گذاری کرده است، آنها می دانند که چگونه این سرمایه گذاری را به نفع شان استفاده کند اگر این طرف نشد از آن طرف به طریق دیگر میخواهد از این محل گنج خفته استفاده کند.
    هم اشرف غنی و هم خلیلزاد تابع امر حکومت امریکا است اینکه اختلافات میان اینها وجود دارد مشکل حکومت امریکا نیست این دو شخص برای اقتدار دست نشاندگی مبارزه می کنند.
    اگر حکومت امریکا نخواهد و یا دو طرف به نفع شان نباشد فوری شخص سوم را به اراده حکومت مردم افغانستان مقرر می کند و استفاده اش را می برد.
    لهذا این فلسفه های دیپلماسی و سیاسی در روی صحنه با اهمیت معلوم می شود ولی در عقب پرده هرچه مهم است منافع است اگر منافع نباشد هم دیپلماسی و هم سیاست را حکومت امریکا دور خواهدزد.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *