- نجیبالله خورشید
«1- هرکسی حق دارد آزادانه مجامع و جمعیتهای مسالمتآمیز تشکیل بدهد. 2- هیچکس را نمیتوان مجبور به شرکت در اجتماعیکرد.»
اعلامیهی جهانی حقوق بشر، اصل بیستم، مصوب دهم دسامبر 1948 میلادی، سازمان ملل متحد.
چکیده
در این مقاله جامعهی مدنی از 1973 تا 1992 تشریح و فهمی از کارکرد آن ارائه میشود: حکومتهای انقلابی، در این سالها، یکیپیدیگر در صدد ساختن جامعهی مدنی با ارزشهای بلوکشرق یا جامعهی مدنی دولتی در شهرها محدود میشوند و جنگ ملاها، اربابان زمین و دهقانان با دولت اعلام میشود. اکثریت نفوسشهری از حضور قوای شوروی منفعت میبرند و روستاییان هرروز بیشتر آسیبپذیر میشوند، اما نهادهای جامعهی مدنی پس از 2002 مشکلی مستقیم با جنگوصلح ندارند. با ساختار غیرایدیولوژیک در محور سازمانهای بینالمللی و سازمانهای منطقهای شکلگرفتند. این سازمانها در چارچوب ساختارهای باز و آزاد برای بهبود سطح زندگی مردم خدماتی را از شهرها به روستاها گسترش دادند. سازمان بینالمللی و منطقهای مردم را برای جذب کمکها به ساختن سازمانهای جامعهی مدنی تشویقکردند. این عملکرد آنها باعث گسترش خدمات دولتی و جامعهی مدنی مزدبگیر شد. «صلح: گفتوگوهای بینالافغان» ها اصطلاح ساختهی بیربط روشنفکران غربی دخیل به امور افغانستان است. جامعهی مدنی هرگز در اولویتهای هدفگیری طالبان نبوده و مشکل طالبان تحقیر و منزویشدن پس از نظم بن است.
جامعهی مدنی از 1973 تا 1992
آغاز تاسیس جمعهی مدنی با حکومت حزبی انقلاب دموکراتیک جمهوریت برابر است. پیش از آن حکومت سلطنتی برنامهای برای تغییر اقتصاد خودزیستهی مردم نداشت یا اگرهم داشت پول آن را نداشت و هنوزگروههای حکومتی اجماعی برای بهسازی سطح زندگی مردم را نیاز مبرم نمیدانستند. انقلاب شد و مردم در پیانقلاب سرنگونی بانی آن را دیدند. بعد شوروی آمد و برنامههای برابری زنان (آزادی زنان در کسبوکار)، سوادآموزی اجباری زنان، اصلاحات ارضی، گسترش نفوذ احزاب در روستاها، کمیتههای حزبی در شهرها برای ترویج و تبلیغ ایدئولوژی مارکسیسم آغاز شدند. گروههای صنعتی که به شکل سنتی نیازهای مردم را برآورده میساختند و اقتصاد غیرشبکهای داشتند ـ مانند آهنگری، مسگری و… ـ جایگاه کارگران انقلاب را با کارگران چند تأسیسات معدود تولیدی به دست آوردند و با این تفاوت که در رسمها وگذشتها دستآوردهای انتقلاب به آنها تعلق ناخواسته یافته بود. آنها در راهپیماییها «زحمتکشان صنفی» مانند زحمتکشان صنف مسگر و زحمتکشان صنف آهنگر خطاب میشدند.
مردم در روستاها از قبولکردن سوادآموزی زنان (1: ص 36) و اصلاحات ارضی ناخوش بودند (1: ص 40). آنها با خانها، زمینداران، ملاها و مرشدان به متنهای قدیمی و متروک که از خوانشکارکردی عقبمانده بودند، برای مقابله با دولت رجوعکردند. در برابر تز دولتی آنها آنتی تز اعتقادی آوردند. آنها دولت را به نظم زندگی خود مداخلهگر بیسبب میدانستند. از سویی دیگر، رأسقدرت در کابل یکیپیدیگر سقوط میکرد و دلایل آن را حکومتهای تازه، ریشهی برخورد اجتماعیکژ حکومتهای پیشین میخواندند که از برآوردهشدن اهداف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی در مناطق روستایی ناتوان بودند و برنامههای حکومتداری خود را تغییرات بنیادی در شیوهها، وسایل تولید، انکشاف و توسعهی اقتصادی و فرهنگی زارعان و دهقانان تشریح میکردند (1: صص 42 – 42). اصلاحات ارضی و شماری از برنامههای دیگر در روستا ناکام و منجر به درگیری بین دولت و روستاییان شدند. اگر ده نفر در روستایی مخالف سازوکار حکومتی میبود که برنامههای حکومتی در آنجا مختل میشدند. در نتیجه جنگ حکومت و ده نفر باعث سوختن یک روستا میشد (2: ص 96) و استراتژی این جنگها در تاریخ کشور ما «سرزمین سوخته» یاد میشود (3: ص 94) که حکومت و شوروی برای زیرفشارآوردن گروههای مخالف، مردم روستا را با پرتاب بمبها از دار و ندارشان محروم و سرزمینهای آنان را با ماین فرش میکردند. پیدایش زراعتی آنان را میسوختاند و از آنها سیلی از بیجاشدگان به وجود میآوردند. مغزهای متفکر حکومت و شوروی با عقلانیت ابزاری محاسبه میکردند که روستاییان به مخالفان خواهند گفت که شما باعث از دستدادن همه چیز ما میشوید و دولت دشمن ما نیست و یا روستای همجوار به گروه مخالفان در بین خود جا نخواهد داد.
اما مردم شهر نگاه متفاوتی داشتند. تأسیسات دولتی در گسترش بودند. از هرخانه یکی در دولت کار میکرد یا از اقتصاد کالاهای جیرهای حضور سربازان شوروی در شهرها مردم مستفید میشدند. گردهم آمدن مردم برای عملیسازی برنامهای کلان برای نخستینبار اتفاق افتاده بود و مردم در تحولات کشوری نقش خود را میدیدند و دیگرگونیهای اجتماعی از طریق کمیتهها بحث و سمتوسو داده میشدند. این عملکرد دولتی را در جهان سوم در میانهی قرن بیست از نظر جامعهشناسی «نوسازی» میگویند که محصول عمل آگاهانهی کارگزاران اجتماعی است و انتقادی که برآن وارد میکنند: این است که «نوسازی» با تجدد غربی آغازشده و محصول خودجوش انقلاب فکری و علوم تجربی بود (4: ص 20) اما در افغانستان به شکل ابزاری وارد زندگی مردم ساختند. به همین دلیل ساختارهای روانی اجتماع بیرون از چند شهر ضربه خوردند. مردم از هیچ بودن در حکومتهای پیش از انقلاب که حوزهی خصوصی و حوزهی عمومی آنها تعریف نشده بود، به ملکیت ارتباط جمعی برای به ثمررساندن انقلاب صعود یافتند و از آنها جامعهی مدنی وابسته به نهادهای دولتی به سبک بلوکشرق ساخته شد – که مناسبات شهروندان را به اساس رواداری عامل همبستگیگروهی و ارتقای منافع جمعی دولتمحور پوشش میداد. بربنیاد این تفکر مادی است که عواملی بسیار به دریافت نوعی انسان «تکساحتی» منجر میشود (5: ص 82) که در این وضعیت طرفداران حکومت جزئی از دارایی دولت حساب میشدند و از سوی مخالفان محکوم به مرگ بودند. از روی نمونه در بهار 1983 بیش از 100 معلم در ولایات توسط مجاهدین کشته شدند. در مجموع تا اکتبر1986 (میزان 1365) بیش از 2000 معلم به قتل رسیده و 2000 مکتب تخریب شده بود و قبل از پایان 1983 حدود 9000 معلم مورد توهین و آزارجسمی قرارگرفته بود (1: ص 39).
جامعهی مدنی پس از 2002
پایان سلطهی طالبان زمینهی حضور جامعهی جهانی را در کشور بازکرد. ارزشهای مدرن یکیپیهم وارد شدند. افغانستان دیگر محراق توجه جهان شد. سازمانهای بینالمللی و منطقهای در شهرها و روستاهای کشور آغاز به فعالیتکردند و نیاز به همکاری سازمانهای مردمبیناد (N.G.Os) دیگری در افغانستان داشتند که شناخت از مردم و محیط داشته باشند تا برنامههایی که برای اجراییشدن آنها آمده بودند، عملی شوند. جامعهی مدنی در کشور حول سازمانهای بینالمللی و منطقهای تأسیس شدند. در یکی از بندهای مادهی شانزدهم قانون جمعیتها (دولت جامعهی مدنی را به نام «جمعیت»ها میشناسد) آمده است که منابع تمویل جامعهی مدنی میتواند جهت تحقق اهداف مندرج اساسنامه مربوط کمکهای مالی و تخنیکی موسسات و جمعیتهای خارجی را به آگاهی وزارت عدلیه به دست بیاورند (6: ص 15). این کمکهای مالی و تخنیکی شکلی از تقسیم خدماتی را فراهم میکند که سازمانهای مردمبنیاد داخلی از سازمانهای بینالمللی و منطقهای کسب میکنند. نیازهای افغانستان جنگزده، معماران سخاوتمند بینالمللی و منطقهای را در چارچوب کارهای خیریهای و خدماتی توأم با برنامههای مطالعاتی جذبکردند و آنها نقش دولتسازی را بازی میکردند. مثلاً در روستایی یک سازمانالمللی چاهعمیق حفاری میکند و پس از تکمیل به نهاد آبرسانی دولتی میسپارد و با این عملکرد خدمات دولتی را از مرکز شهرها به روستاها گسترش میدهند. اگر مردم محل به مشکل تخنیکی یا نیاز به ترمیم وسایلبرقی و غیربرقی را داشتند، به دولت، نهادسازنده، نهاد دیگر خارجی و یا به یک نهاد افغانستانی که از سوی سازمانهای منطقهای و بینالمللی حمایت میشوند، رجوع میکنند. اگر سازمانی خارجی حامی کشت و تولید زعفران در گوشهای از کشور باشد، کارمندان تمام وقت را ندارد که با مردم هفتهها و ماهها با دهقانان کارکنند، نه به لحاظ زمانی به صرفه است و نه لحاظ اقتصادی که برای اجراییشدن برنامهی خود تورم تشکیلاتی را به وجود بیاورد. این کار را با اشتراک سازمان همهدف راه میاندازند.
نهادهای جامعهی مدنی در کشورهای توسعهنیافته با دستگاهها و نهادهای قدرت دولتی آمیخته یا به آن وابستهاند. نهادهای جامعهی مدنی در کشورهای توسعهیافته خدماتی را که دولتها یا بخش عمومی انجام میدهند و یا باید انجام بدهند، به عهده نمیگیرند. جامعهی مدنی برای موظفکردن بخش دولتی، بخش عمومی (نهادها و بنگاههای نیمهدولتی و خدماتی مانند شهرداریها) و بخش خصوصی (مانند بنگاههای تولیدی، توزیعی و خدماتی) در انجام تعهدات درست و مسئولیتهای قانونی آن و هم چنین حفاظت از حقوق اعضای اتحادیهها، تشکلهای صنفی، و کانونهای مختلف فعالیت میکند (7: ص 69). جامعهی مدنی در افغانستان سازمانهای پوششیافتهی مالی است و مردم به ایجاد آنها اساسی نقش ندارند و خود از عهدهی مصارف آن برنمیآیند و شهروندان داوطلبانه، پارهوقت یا تماموقت، حرفهای و غیرحرفهای برای بهبود زندگی خود و دیگران کار نمیکنند. جامعهی مدنی در کل پشتیبان پایدار دموکراسی و دیدهبان عملکرد دولت و بخش خصوصی نیست. افراد جامعهی مدنی معمولاً مزد بگیران و مستخدمین نهادهای خارجی و بینالمللی اند حتا در مواردی سازمانهایی حامی سیاستهای حکومت است که به دموکراسی و حقوق شهروندان لطمه میزنند. خوبترین شناختی که مردم عام از جامعهی مدنی و افراد آن دارند، پروژهبازی است که روستاییان و شهریان مستفید شونده آن را منفعت فصلی و غیرثابت میدانند.
پس از سال 2014 فعالیت سازمانهای منطقهای و بینالمللی محدود یا از افغانستان خارج شدند و نهادهای مردمبنیاد داخلی به مضیقهی مالی دچارشدند و شماری از آنها به کارسازمانی خود خاتمه دادند. در تارنمای وزارت عدلیه آمده است که بیشتر 3800 نهاد اجتماعی ثبت وزارت شده بودند و اکنون با لغو حدود 1600 نهاد اجتماعی، شمار این نهادها به بیشتر از 2200 نهاد میرسد (10).
صلح: گفتوگوهای بینالافغانها
اصطلاح «گفتوگوهای بینالافغان»ها مال مردم نیست. ابداع روشنفکران غربی است، به ویژه افغانهایی که در امریکا تحصیلکردهاند. دولت امریکا ناظرگردش ایدهها و حق آزادی مصرفکنندهها است و شهروندان امریکایی از افراطیترین جریانات راستوچپ، خرافاتیترین و متعصبترین جریانات مذهبی و یا خداناباوران، مدافعان و مخالفان خرید و حمل آزادانهی سلاح سازمانهای مدنی تشکیل میدهند که این سازمانها با میلیونها نفر عضو و هزاران سلیقه برای دفاع از حقوق قانونی اعضای خود، مراقبت از رفتار و جلوگیری از اعمال نفوذ دولت فعالیت میکنند (7: ص 83) همین جمعیتها در هنگام انتخابات با تشریک فهرستی از خواستههای خود در درون احزاب سیاسی و جهتدهی آرای رایدهندگان هزینههای تبلیغاتی را محتمل میشوند (9: ص 9). اکنون اگر از ماموران صلحآور امریکا و ناظران غربی پرسیده شود که منظور از گفتوگوهای بینالافغانها کدام «افغان»ها است؟ حتما خواهند گفت که «جامعهی مدنی»، «احزاب سیاسی» و «حکومت». مشکل در اینجا است که شبکههایی از جامعهی مدنی نداریم که متعلق به هزاران شهروند از طیفهای گوناگون باشند و برای رسیدن به اهدف مشخصی انجمنهایی تشکیلداده باشند که بعد برای برآوردهشدن اهداف و ارزشهای خود در یک مقطع خاص ناکام شده باشند یا به گونهای ارزشها و اهداف خود را توصیف کرده باشند که عملاً به نقض حقوقی افراد و انجمنهای دیگر تمام و به بنبست رسیده باشند. سپس حکومت و بخشی از جامعهی مدنی به سرکوب یکدیگر پرداخته باشند. این ماموران صلحآور و ناظران غربی با الهام از سیاست داخلی دولت امریکا بیتناسب از وضعیت داخلی اصطلاح «گفتوگوهای بینالافغان»ها را ساختند.
تحلیل سرراست این است که امریکا یک نظام عقبمانده را پس از حملهی یازدهم سپتامبر در افغانستان از بین برد و مانند نازیزدایی در آلمان پس از فتح برلین در جنگ دوم جهانی راه انداخت، مقامات طالبان را دستگیر، برای تخلیهی اطلاعات مخرب حتمیالوقوع شکنجه و به زندان گوانتانامو انداختند. طالبانی فراری که از وضعیت ناراض بودند، از سالهای 2001 و 2004 آمادگی خود را برای رسیدن به توافقی با حکومت کابل نشاندادند اما امریکا مایل به پذیرش آنها نبود و آنها به این نتیجه رسیدند که مذاکره با حکومت افغانستان بدون توافق امریکا بیهوده است (11). از آن زمان تا امروز طالبان در اعلامیههای رسمیشان حکومت افغانستان را دستنشانده و نیروهای خارجی را اشغالگر میخوانند و طالبان در بیانیههای خود از رویارویی با مردم پرهیز میکنند. این سیاست آنها در درازمدت به نفعشان تمامشد. حامد کرزی و شماری از رهبران قومی و رهبران ولایتی در نشست صلح مسکو با طالبان یکجای نشستند و به امامت طالبان نمازخواندند.
اگر گفتوگوهای بینالافغانها به معنای «گفتوگوی مردم عام» است، این درست نیست و باید به نظرسنجیها و تحقیقات میدانی دیگر رجوعکرد: براساس نظرسنجی اخیر بنیاد آسیا 82 درصد افغانها هیچ همدلی با طالبان ندارند. 90 درصد آنها میگویند که از این گروه میترسند (11). در یک نظرسنجی انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان عوامل منازعه را به دوسته تقسیم کردند: 1: عوامل منازعه در سطح محلی، منطقهای و بینالمللی. 2: سناریوهای حل منازعه (8: ص 28). در تحلیل پرسشهای دومی بیشتر از دانشکتابخانهای استفاده شده است. کشورهای در حال جنگ از کدام روشها برای رسیدن صلح استفادهکردند و نتیجهی آنها را به بررسی گرفته شدند اما در اولی تعدادی از اشتراککنندگان افغان با تأکید خواهان گسترش دیپلماتیک دولت برای رسیدن به صلح با کشورهای نظیر قطر، روسیه، چین و امریکا شدهاند (8: ص 39) و این دیدگاه پرسش شوندگان با موضع همیشگی حکومت افغانستان یکی است که طالبان را مشغول جنگ نیابتی میدانند، نه جنگ با افغانها.
نتیجهگیری
- سازمانهای جامعهی مدنی به اساس اهداف غیرشبکهای ایجاد شدند و محدود به تطبیق برنامههای ولایتی و حوزهای با ارزخارجی اند.
- سازمانهای جامعهی مدنی را افراد در شهرها تشکیل میدهند – برنامهها و پروژهها در موارد زیاد بین متقاضاییان مستفید شونده تصمیمگیری نمیشود – مردم قدرت تعیینمصرف سخاوتمندانهی دنیا را ندارند – چه برسد به این که از طریق تماس با این سازمانها نظریات خود را به جنگوصلح پخشکنند.
- جامعهی مدنی شناختی از خود و برنامههای اجراشونده را از طریق جرگههای مردمی به روستاییها میرساند. در راس این جرگهها افراد بیسواد یا کمسواد قراردارند که عاشق رفتار از بالا به پاییناند و در تصمیمگیرها جوانان به حاشیه قراردارند.
- دولت از شهروندان و جامعهی مدنی قوی است. دولت و حکومت، مواظبت از جامعهی مدنی را مسئولیت خود میداند و در مسالهی جنگوصلح طرف اصلی – از جانب حکومت و مردم – دولت است.
- حاکمیت قانون بسیارکم رنگ است، افراد به اساس مذهب، زبان، قوم و منطقه جایگاه خود را در جامعه تشخیص میدهند.
- مناسبات مردم را سوداگری سنتی و زراعت و مالداری خودزیستی شکل میدهد. در نبود اقتصادی صنعتی و خدماتی مناسبات قانونی میان شهروندان مادیتنیافته است که عقلباوری رو به توسعه را تضمینکند.
- «گفتوگوهای بینالافغان»ها با «سازش امریکا با طالبان و حامیان طالبان» فرق اساسی دارد. سازش به ختم بحران، «صلح موقت» را پیشکش میکند، تفاوتهای شهروندان و نوع حکومت دلخواه آنها را به رایگیری نمیگذارد.
منابع
- آنتونیو جیوستزی، افغانستان، جنگ، سیاست و جامعه، ترجمهی اسدالله شفایی، ناشر محمدابراهیم شریعتی افغانستان، تهران.
- واسیلی متروخین، کی.جی.بی در افغانستان، ترجمهی داکتر حمید سیماب، ناشر حزب همبستهگی افغانستان.
- محمدیوسف و مارک ادکین، تلکخرس یا حقایق پشتپردهی جهاد در افغانستان.
- یاسین رسولی، پاسخ سنت به سکولاریسم در افغانستان، ناشر محمدابراهیم شریعتی افغانستان، تهران.
- هربرت مارکوز، انسان تکساحتی، ترجمهی محسن مویدی، انتشارات امیرکبیر، تهران.
- وزارت عدلیه جمهوری اسلامی افغانستان، قانون جمعیتها، جریدهی رسمی.
- کاظم علمدار، جامعهی مدنی، انتشارات توانا.
- یعقوب ابراهیمی، الگوهای حل منازعه در افغانستان، انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان.
- Epstein L.d, Political Parties ind the American Model. New York, University of Wisconsin press.
- http://moj.gov.af/fa/news/338070