عمق خون‌بار یک استراتیژی؛ انگیزه‌های حمایت پاکستان از طالبان چیست؟ | بخش دوم

عمق خون‌بار یک استراتیژی؛ انگیزه‌های حمایت پاکستان از طالبان چیست؟ | بخش دوم

  • یاسین احمدی

استراتیژی ارتش در سیاست خارجی در پاکستان

در درون ارتش پاکستان مشی خارجی یک‌‌پارچه وجود ندارد. این ناهمگونی تا حدودی برای کشوری‌که در جوار آسیای مرکزی، غربی و جنوبی قراردارد، امر قابل قبولی شمرده می‌شود. در پاکستان دانشکده‌ها و موسسات متنوع استراتیژیک وجود دارد، اما با عنایت به یافته‌های آنان خط مشئ خاصی برای ارتش پیدا می‌شود. با وجود این نهاد‌های حرفه‌ای در ارتش توافقات ویژه‌ای بر روی برخی از مسائل وجد دارد که به عنوان دستور‌العمل مورد تایید همه‌ی اعضای ارتش می‌باشد. این دستور العمل‌ها قرار ذیلند:

1. حمایت از جدایی کشمیر ولی نه در حد رویاروی این کشور با هند

2. پرهیز از جنگ با هند

3. رابطه‌ای حسنه با تمام کشورهای اسلامی و کمک عادلانه به تمامی آن‌ها

4. حمایت قاطع از برنامه‌ی هسته‌ای اما این حمایت به‌گونه‌ای باشد تا سبب تخریب رابطه با اعضای پیمان منع گسترش سلاح‌های اتمی نگردد.

5. تلاش برای جلوگیری از وابستگی بیش از حد به امریکا

6. ایجاد رابطه‌ی ‌‌نزدیک با چین

نگرانی‌های امنیتی ارتش پاکستان

1.  افغانستان، ساختار موزائیکی و ناهمگونی تباری و فرهنگی ‌افغانستان سبب شده که پاکستان به عنوان یک بازی‌گر مطرح در منطقه، همیشه تلاش کند تا این کشور را به عنوان دهلیز امن و مکانی مطمئنی برای تطبیق عمق استراتیژی خویش تعریف کند. برای همین موضوع این کشور سعی داشته است تا از راه کنترل و تقویت گروه‌های مخالف دولت قانونی افغانستان، راه‌های را برای مدیریت امور سیاسی و اقتصادی این کشور در دست داشته باشد، این استراتیژی هم برای حفظ امنیت داخلی پاکستان و هم برای تخلیه‌ی چارج‌های امنیتی که از داخل آن کشور غلیان دارد و هم برای مقابله با نفوذ هند در افغانستان و منطقه برای پاکستان اهمیت حیاتی دارد.

2. برخی از کشورهای اسلامی خاک این کشور را بعنوان مرکزی برای تسویه‌حساب‌های فرقه‌ای وگروهی خود قرار داده‌اند و از این طریق باعث ایجاد جنگ فرقه‌ای در کراچی، ملتان و ایالات خیبرپشتونخواه شده‌اند که مهمترین این تسویه‌حساب‌ها همان درگیری عربستان و کشورهای خلیج فارس با شیعیان طرفدار ایران می‌باشد. حمایت هر یک ازین کشور‌ها از گروه‌های سنی یا شیعه‌ی پاکستان سبب شده است تا تعامل و توازن اجتماعی در پاکستان به‌هم بخورد. یکی از عمده‌ترین نگرانی‌های ارتش و سیاست‌مداران پاکستانی، موضوع کشمیر است؛ خطه‌ای که از آغاز تاریخ جدایی دوکشور هند و پاکستان خونین بوده است. گرایشات کشورهای غربی در حمایت‌های لوجیستیکی از هند در قالب پروژه‌های علمی و نظامی سبب شده است تا نگرانی‌های روز افزون پاکستان را به دنبال داشته باشد، ساختار حکومتی پاکستان و از جمله ارتش تا پیش از روی کار آمدن جنرال پرویز مشرف هیچ گونه راه‌حلی عملی برای پاسخ‌گویی به این نگرانی‌ها ارایه نداده‌اند و اکثر اقدامات پیشین آن‌ها به صورت انفعالی بوده است. اما اخیرا جنرال مشرف طبق توافقات لاهور، اقدامات مستقلی را در گفت‌وگو برای حل مسأله‌ی کشمیر به هند در پیش گرفته و هند را به موضع ضعف انداخته وسبب شده تا در کنفرانس میان دو کشور در اگرا، شکافی در حکومت ائتلافی هند به‌وجود بیاورد. در سطح استراتژیک نیز پاکستان به طور خصوصی به چین و امریکا گوش‌زد نمود که گرایش آن‌ها به طرف هند برای خود آن‌ها ضرر زیاد به بار خواهد آورد و در مقایسه با ضرری که پاکستان از این قضیه می‌بیند، بسیار گسترده‌تر خواهد بود. (سیاسی اقتصادی 1381) این نظریه در بین جناح تندروی چین نیز شکل گرفته است که ظهور یک هند قدرتمند در منطقه می‌تواند برای چین نگرانی‌های زیادی ایجاد نماید. چین احتمالا با توجه به این موضوع، همچنان کمک خود را به پاکستان ادامه خواهد داد تا بتواند به هند فشار آورد و از طرف دیگر، چینی‌ها از پاکستان نیز می‌خواهند که با توجه به نفوذ خود در افغانستان برای پیش‌گیری از نفوذ ناسیونالیسم اسلامی و طالبانیسم در مناطق مسلمان‌نشن چین، این کشور را یاری کند.

استراتیژی ارتش پاکستان در بحران افغانستان

ارتش پاکستان در تلاش برای مهار تهدیدهای مستقیم و غیر‌مستقیم از ناحیه‌ی افغانستان‌، از منابع فراوان خود از جمله اسلام‌گرایان استفاده کرده است. هر چند احزاب اصلی متعلق به علمای اسلامی در آغاز از تقسیم شبه‌قاره به دو کشور پاکستان و هندوستان استقبال نکردند (چون باور داشتند که ملی‌گرایی در تضاد با هویت سیاسی فرا‌ملی اسلام قرار دارد و امت اسلامی را در جنوب آسیا ضعیف می‌سازد)، اما در نهایت با ایده‌ی تشکیل دولت پاکستان آشتی کرده و حتا در تبلیغ و دفاع از آن پیشتاز شدند. در میان احزاب اسلامی، جماعت اسلامی و جمعیت علمای اسلام از جمله احزاب کلیدی بودند. آن‌ها تا امروز نیز چنین هستند. در طول زمان، جماعت اسلامی و جمعیت علما تبدیل به همکار ارتش پاکستان در توسعه، ترویج، نظارت و مراقبت از ایدئولوژی پاکستان، چه در داخل چه در خارج از کشور شدند. در سال‌های 1960 میلادی، سازمان‌های اسخباراتی پاکستانی تحت فرمان ارتش، احزاب اسلام‌گرای پاکستانی را ‌‌تشویق به سیاست فعال ساختن متحدین ایدئوژیک در افغانستان کردند (حقانی. 2005).

این احزاب اسلام‌گرا دشمن اصلی کمونیست‌های افغان بودند. در این دوران، پاکستان تحت حاکمیت جنرال ایوب خان، قرار داشت. این واقعیت گویای آن است که حتا جنرالان به ظاهر سکولار نیز به خاطر اهداف داخلی و خارجی خویش از اسلام استفاده ابزاری کرده‌اند. نزدیک به چهل سال بعد، پرویز مشرف که خود را فردی سکولار می‌خواند، به همین صورت عمل کرد. این روش یکی از سنگ‌بناهای سیاست ارتش پاکستان در قبال افغانستان بوده است.

حزب خلق به رهبری نور‌محمد ترکی و حفیظ‌الله امین اعضای خود را عمدتا از میان پشتون‌ها جذب کرده و در ارتش افغانستان که روس‌ها آن را آموزش داده بودند، نفوذ داشتند. حزب پرچم، به رهبری ببرک کارمل، بیشتر در نظام اداری و آموزشی افغانستان حضور داشتند. در‌حالی‌که دو حزب مذکور خود را مارکسیست و طرفدار اتحاد شوروی می‌خواندند، اما حزب خلق بیشتر طرفدار اصلاحات سریع و رادیکال سوسیالیستی در کشور بود، ولی حزب پرچم روش گام به گام تغییر را پسندیده و حاضر به همکاری با سایر سازمان‌های سیاسی بود. دو حزب مذکور از نظر تعداد ‌اعضا و پایگاه عمومی زیاد بزرگ نبودند و حوزه‌ی نفوذشان بیشتر محدود به مردم شهر کابل بود و در بقیه‌ی مناطق افغانستان حضور چندانی نداشتند. در واقع، حتا در کابل نیز جریان‌‌های مارکسیستی مستقل از خلق و پرچم نیز فعالیت می‌کردند. یکی از دلایل هواخواهی از خلق در میان پشتون‌ها، حمایت این حزب از داعیه‌ی پشتونستان بود که البته این موجب رنجش پاکستان هم می‌شد، اما برخی از ماکسیست‌های غیر‌پشتون نیز از این موضع خوش‌نود نبوده و جریان حامی اعطای خودمختاری بیش‌تر به پشتون‌ها به‌وجود آوردند. در‌حالی‌که احزاب کمونیست بر سر قدرت و نفوذ با یکدیگر رقابت می‌کردند، جریان‌های اسلام‌گرا نیز در برابر گسترش ایدئولوژی چپی در کشور از خود واکنش نشان دادند. تا اواسط 1950 میلادی، جریان‌های اسلامی ریشه‌های خود را در کابل محکم کرده و در دانشکده‌ی شرعیات دانشگاه کابل برای بحث با کمونیست‌ها تجمع می‌کردند. این اسلام‌گرایان با میانجی احزاب اسلام‌گرای پاکستان، از اولین متحدان اسلام‌آباد در افغانستان شدند. (فییر2017) در سال 1937 میلادی، اسلام‌گراها شورایی را تشکیل دادند و نخستین مجلس خود را در خانه‌ی برهان‌الدین ربانی، عضو کوچک دانشکده‌ی شرعیات کابل، برگزار کردند. در این مجلس، ربانی به عنوان رهبر و غلام‌رسول سیاف، یکی از همکارانش در دانشگاه کابل، به سمت معاون او برگزیده شد. گلبدین حکمتیار، دانش‌جوی دانشکده‌ی مهندسی کابل که در آن زمان به جرم قتل یک محصل مارکسیست در زندان به سر می‌برد، مسئول فعالیت‌های سیاسی شورا انتخاب شد. این شورا که بعداً به نام جمعیت اسلامی مسما گردید، متشکل از حلقات کوچک مجاهدین بود که پاکستان نیز از طریق آن‌ها مداخله در امور افغانستان را آغاز کرد. در‌حالی‌که تکانه‌های سیاسی در اوضاع داخلی احساس می‌شد، داوود خان با داعیه‌ی پشتونستان، ظاهر شاه را از قدرت کنار زد.

در آن سو، شورش‌ها در بلوچستان به نقطه‌ی بحرانی نزدیک شده بود. رهبران افغانستان از اعمال خشونت توسط دولت پاکستان در بلوچستان انتقاد کردند و در عین حال تقاضای ایجاد پشتونستان را هم مطرح ساختند. در سال 1973 میلادی ذوالفقار‌علی بوتو، حاکم مستبد ملکی پاکستان که اختلافاتش با داوود خان را حل کرده نتوانست، به آی اس ای دستور سازمان‌دهی اقدامات مخفی در افغانستان را داد. بنابر گفته‌ی جنرال خالد محمود که در زمان ضیا به عنوان معاون ستاد فرماندهی ارتش کار می‌کرد، اتاقی برای افغانستان در دفتر امور خارجی دولت در جولای/ آگست 1973 میلادی ساخته شد. اعضای بخش به ریاست بوتو، نخست‌وزیر و یا عزیز احمد [وزیر دولت در امور خارجی] به مدت سه سال جلسات مرتبی را برگزار کرده، سیاست‌ها و رهنمود‌های لازم را تدوین کرد. بازرس عمومی نیروهای پاسبانی سرحدی و رییس عمومی آی اس ای روی مأموریت‌های معین استخباراتی در داخل افغانستان کار کردند. در این دوران گلبدین حکمتیار و برهان‌الدین ربانی با مقامات پاکستان در تماس شدند. در عین حال، سازمان‌های استخباراتی پاکستان با ظاهر خان، شاه مخلوع افغانستان، که در آن زمان در ایتالیا به سر می‌برد، تماس‌های خود را برقرار کردند. به مرور زمان، بخش افغانستان که در آخرین روزهای حکومت بوتو به حالت سکون رفته بود، دوباره در دوم می سال 1978 میلادی در دفتر امور خارجی فعال شد. بوتو با سیاست فعال و پیش‌دستانه، روی نیروهای اسلام‌گرا جساب باز کرده بود که مخالف سیاست‌های لیبرال حکومت داوود و تلاش آن برای کنار زدن جریان‌های اسلام‌گرای مخالف بودند. (رضوان حسین2005) تأکید می‌دارد که تصمیم پاکستان برای کمک به اسلام‌گرایان افغان بیش‌تر بر ملاحظات استراتژیک استوار بود تا همدلی با ایدئولوژی آنان، اسلامیست‌های افغان از ادعاهای ارضی حکومت کابل بر پاکستان حمایت نکرده و مخالف رابطه‌ی دوستانه‌ی آن با هندوستان بودند. به همین دلیل، نیروهای مذکور به شکل ایده‌آل در خدمت پاکستان برای بی‌ثبات‌سازی افغانستان می‌توانستند قرار گیرند. اسلام‌آباد با حمایت از جریان‌های مذکور می‌خواست این پیام را به داوود بفرستد که اگر او از «جدایی‌طلبان» حمایت کند، باید منتظر اقدامات مشابهی از جانب پاکستان باشد. ‌تا سال 1973 میلادی چندین رهبر جریان‌های اسلام‌گرا از دست تعقیب داوود خان به پاکستان فرار کرده بودند. ادامه دارد…