- یاسین احمدی
هندیها همواره در نقشههای خود افغانستان را به عنوان بخشی از جنوب آسیا قلمداد میکنند. به همین دلیل به این کشور در چهارچوب سرحدات استراتژیک خود در سیاست خارجی و امنیتی مینگرند. دولتمردان هند سعی دارند از طریق تثبیت موقعیت خود در افغانستان، جایگاهی باثبات در منطقه و آسیای مرکزی پیدا کرده تا ضمن مبارزه با تروریسم نشأت گرفته از افغانستان، به منابع انرژی آسیای مرکزی دست یابند و برای صدور کالای خود، یک مسیر ترانزیتی به این منطقه بیابند. (فرجی، نصیر، 1387: 129)
در زمان حکومت رژیم طالبان در افغانستان، پاکستان نفوذ و حمایت زیادی در این کشور به دست آورده بود. در حالی که هند به حاشیهی صحنهی تحولات داخلی افغانستان رانده شده بود، زیرا این کشور از حکومت ساقط شدهی برهانالدین ربانی و اتحاد شمال حمایت میکرد. بعد از 11 سپتامبر 2001، امریکا جنگ علیه تروریسم را آغاز کرد و این امر یک فرصت استثنایی برای هند جهت منزوی کردن پاکستان فراهم ساخت و این کشور توانست جوامع بینالمللی را متقاعد سازد تا پاکستان را یک دولت تروریست اعلام کنند. هند به سرعت پیشنهاد همکاری همهجانبه به امریکا داد و تأسیسات پایگاه هوایی خود را برای عملیات نظامی امریکا در افغانستان در اختیار این کشور قرار داد. (Ashraf, 2007).
هند که پس از روی کار آمدن دولت طالبان در افغانستان نفوذ خود را از دسترفته میدید، فرصت پیشآمده را مغتنم شمرده و به ائتلاف جهانی به رهبری امریکا پیوست تا بتواند از این طریق هم یک اجماع جهانی علیه پاکستان به وجود آورد و هم با روی کار آمدن یک دولت دوست در کابل، از طرفی «عمق استراتژیک» خود را گسترش داده و پاکستان را محاصره کند و از طرف دیگر یک دولت حامی پاکستان و بنیادگرایی اسلامی در هند را که همواره تهدیدی علیه امنیت این کشور محسوب میشود، از بین ببرد. هند پس از حوادث 11 سپتامبر و سقوط طالبان در افغانستان، همچنان سیاست محاصرهی پاکستان را ادامه میدهد و حداکثر کوشش خود را برای ایفای کمترین نقش توسط پاکستان در افغانستان به کار میبندد. هند همچنین در صدد است تا به هر نحو ممکن تشکیل دولتی رادیکال در افغانستان را از بین ببرد، چرا که رادیکالیسم اسلامی در هر شکل ممکن آن تهدیدی علیه امنیت ملی هند محسوب میشود. (Ibid)
از منظر مقامات اسلامآباد، کاهش نفوذ هند در افغانستان در کنار استقرار دولت حامی در کابل، از اهداف مهم پاکستان در افغانستان محسوب میشوند، اما با توجه به نفوذ هند در افغانستان و اینکه مقامات کابل به عنوان متحد نزدیک هند و رقیب منافع استراتژیک اسلامآباد به شمار میآید و همچنین احتمال استفاده از سارک در مسألهی خط دیورند در جهت اهداف افغانستان موجب شده است که پاکستان همواره از افزایش نفوذ دهلی در کابل در هراس باشند.
این هراس پاکستان زمانی جنبهی واقعی به خود میگیرد که توجه داشته باشیم انگیزهی هند از حضور در افغانستان به تهدید تروریسم و مقابله با افراطگرایی، دسترسی به منابع انرژی منطقهی آسیای مرکزی و مسیر ترانزیتی خلاصه نمیشود. واقعیت این است که هند میخواهد از حصار تنگ منطقهی جنوب آسیا بیرون آمده و نه تنها از مهار خود توسط پاکستان و چین جلوگیری کند، بلکه خود عامل محاصره و مهار پاکستان از طریق حضور در این منطقه شود. (ترپی، اقدام، 1385)
از این جهت میتوان گفت تا زمانی که روابط کابل-دهلی نو گرم باشد و همکاری این دو کشور در سطوح مختلف جریان داشته باشد، پاکستان از گروه طالبان حمایت خواهد کرد. پاکستان فاکتور به نام طالبان را در افغانستان در صحنهی تحولات داخلی افغانستان در اختیار دارد. به هر میزان که قدرت و نفوذ طالبان در افغانستان افزایش یابد، به همان میزان نیز بر نفوذ پاکستان در این کشور افزوده میشود و این امر به معنای کاهش نفوذ هند در بخشهای وسیعی از افغانستان است که عمدتا پشتوننشین بوده و مقر طالبان است. بنابراین، حمایت پاکستان از گروه طالبان در افغانستان ناشی از تنش و تضاد منافع این کشور با هند است. طالبان ابزار نفوذ پاکستان و عامل موثری در به چالشکشیدن نفوذ هند در افغانستان بهشمار میرود. به همین خاطر، پاکستان از گروه طالبان حمایت میکند و حمایت خود را ادامه خواهد داد.
اختلاف پاکستان و افغانستان در خصوص خط دیورند
موضوع اختلاف افغانستان و پاکستان در خصوص خط دیورند یکی دیگر از دلایل حمایت پاکستان از گروه طالبان است. خط مرزی دیورند به طول دو هزار 640 کیلومتر در زمان سلطهی بریتانیا بر شبه قارهی هند در 12 نوامبر سال 1893 طی معاهدهای میان امیر عبدالرحمن خان از افغانستان و سرهنری مورتیمر دیورند، ترسیم گردید و طی آن مناطقی از افغانستان به هند بریتانیایی تعلق گرفت (Zeb, 2006: 73).
معاهداتی نظیر معاهدات کابل در مارچ سال 1905، راولپندی در سال 1919 و منصوری در سال 1920 نیز بر حفظ مفاد معاهدهی دیورند تأکید داشتند. شاه ولیخان، وزیر افغانستان و آرتور هندرسون در لندن نیز رسمیت توافقات سابق را مورد تأکید قرار دادند. (Akhtar, 2004).
پس از خروج انگلستان از هند و استقلال این کشور، این تصور برای افغانستان پیش آمد که فرصت به دستآمده را مغتنم شمرده، پشتونستان را به خاک خود منضم نماید، اما خواستهی افغانستان تحقق نیافت، چرا که دولت انگلستان اعلام کرد، قرارداد دیورند با کشور هند منعقد شده و طبق تقسیم کشور هند در سال 1947، مناطق مسلماننشین همچون پشتونستان که چسبیده به خاک پاکستان است، به آن کشور تعلق میگیرد. (Roshan, 2005) در حقیقت خط دیورند به عنوان خط مرزی، پشتونستان را از افغانستان جدا و آن را ضمیمهی خاک پاکستان کرد. طبق همهپرسی که در مناطق پشتوننشین پاکستان در خصوص الحاق این منطقه به یکی از دو کشو هند یا پاکستان برگزار گردید، مردم منطقه، الحاق به کشور پاکستان را انتخاب کردند. با این حال، در این همهپرسی افغانستان به عنوان گزینهی سوم مطرح نبود. این همهپرسی اگر چه مسألهی پشتونستان میان هند و پاکستان را حل کرد، اما مسألهی پشتونستان میان افغانستان و پاکستان همچنان لاینحل باقی ماند.
در سپتامبر سال 1947، عبدالحسین خان عزیز، نمایندهی افغانستان در سازمان ملل متحد برخلاف عضویت پاکستان رأی داد، اما در اکتبر همان سال رأی خود را پس گرفت و سفارت پاکستان در کابل تأسیس گردید.
دو دیدگاه از سوی تحلیلگران افغانستان در زمینهی خط دیورند مطرح شده است: گروهی بر این باورند که توافقنامهی مرزی میان عبدالرحمان خان، پادشاه وقت افغانستان و حکومت بریتانیایی هند به زبان انگلیسی بوده، درحالیکه عبدالرحمان انگلیسی نمیدانسته، نسخهای به زبان دری یا پشتو از سوی وی امضا نشده است. بنابراین، مورد قبول نمیباشد. گروهی دیگر، معتقدند چنین نسخهای به امضا رسیده، ولی از اعتبار افتاده و دورهی آن به سر آمده است. وجه مشترک هر دو دیدگاه این است که امروزه خط دیورند وجود خارجی ندارد. (محمودی، 1387: 118)
لویجرگهای در 29 جون سال 1949 به طور یکجانبه توافقنامه دیورند را به دلیل الحاق ایالت سرحد به افغانستان و دسترسی این کشور به دریای هند از طریق بلوچستان ملغی اعلان کرد. پس از این تاریخ، حکومتهای مختلف در افغانستان چه در زمان ظاهرشاه، چه در زمان داوودخان و چه در زمان حکومت کمونیستها، مالکیت پاکستان بر این مناطق را به رسمیت نشناخته و صورت رسمی یا غیررسمی حاکمیت پاکستان در پشتونستان را تأیید نکردند. ظاهرشاه خط دیورند را به عنوان مرز بینالمللی مورد شناسایی قرار نداد. در زمان حکومت داوودخان، افغانستان خواستار تشکیل دولتهای خودمختار در پشتونستان گردید. همچنین پس از وقوع کودتای کمونیستی 1978 در افغانستان توسط ترهکی، دولتمردان افغانستان محدودهی مرزهای طبیعی کشورشان را تا رود سند مطرح کردند. در این میان روسیه نیز به دلیل نفوذ در افغانستان و دسترسی به آبهای گرم که از زمان پطر کبیر به عنوان آرمان استراتژیک این کشور محسوب میگردید، به حمایت از ادعای افغانستان پرداخت. این خط مرزی باعث جدایی پشتونهای غرب (ساکن پاکستان) و پشتونهای شرق (ساکن افغانستان) گردید. یاغستان دیروز و پشتونستان امروزی برای هر دو کشور اهمیت بهسزایی دارد. مزیت پشتونستان برای افغانها، دسترسی این کشور به دریای آزاد از طریق بلوچستان میباشد. (شفیعی، 1383: 26)
موضوع پشتونستان به همین میزان هم برای اسلامآباد نیز حائز اهمیت میباشد. پاکستان از چهار ایالت و یک منطقهی قبایلی تشکیل شده است. هر چهار ایالت و از جمله منطقهی قبایلی به نوعی با هم در تعارض قومی قرار دارند. پنچاپیها، سندیها، بلوچها، و پشتونها هیچ گاه نظر مساعدی نسبت به یکدیگر نداشتهاند. صحنهی سیاسی پاکستان صحنهی رقابت دائمی میان این اقوام برای کسب قدرت بوده است. علاوه بر این، تعارض داخلی، مسألهی کشمیر هم پاکستان را رنج میدهد و جداشدن موفقیتآمیز بنگلادش در سال 1971 پاکستانیها را نسبت به افغانستان مضطرب ساخته است.
حال مسألهی حیاتی برای پاکستان این است که اگر پشتونستان از این کشور جدا شود، معلوم نیست آیندهی سیاسی و قلمرو سرزمینی این کشور به چه سرنوشتی دچار شود. بدین ترتیب، منطقهی پشتونستان هم برای افغانستان و هم برای پاکستان اهمیت حیاتی دارد. از این رو، اسلامآباد و کابل برای تصاحب این منطقه در رقابت دائمی بودهاند. (شفیعی، 1383: 26)
پاکستان در دورهی حکومت طالبان، سعی کرد مشکل خط دیورند را به شکلی حل کند، اما به رقم مذاکرات و تلاشهای فراوان به نتیجه نرسید. در حقیقت دولتمردان پاکستان میپنداشتند ایدئولوژی حاکم بر طالبان کمک خواهد کرد تا افغانها مناقشات قومی را فراموش کنند و در مسیر خواست اسلامآباد قدم بردارند، اما با وجود حمایتهای پاکستان، طالبان پس از رسیدن به قدرت خط دیورند را به عنوان خط مرزی دو کشور قبول نکردند. به هر حال، در مقابل ادعای افغانستان در خصوص خط دیورند، پاکستان همواره آن را خط مرزی مشترک بین دو کشور قلمداد میکند. پرویز مشرف در سخنرانی خویش در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سپتامبر 2005 پیشنهاد ساخت دیوار حائل در جهت پیشگیری از حملههای تروریستی در میان پاکستان و افغانستان را مطرح کرد، اما این پیشنهاد در افغانستان با مخالفت کسانی روبهرو شد که خط دیورند را نامشروع میدانند. در مورد پیشنهاد مشرف باید گفت که شاید وی از یک سو در پی کاهش فشارهایی بوده است که از سوی افکار عمومی غرب و متحدانش از جمله امریکا برای پیشگیری از نفوذ القاعده در غرب افغانستان بر وی وارد آمده است و از دیگر سو، در پی دستیابی به کمکهای بینالمللی برای ساخت این دیوار و استوار ساختن جایگاه خویش در معادلههای راهبردی جهان کنونی، بهبود وضعیت امنیتی مناطق غربی پاکستان وا مکان نظارت بیشتر بر محافل مذهبی بنیادگرا در محیط طبیعی کمابیش صعبالعبور غرب کشور بوده است. از دیگر سو، نباید از یاد برد که حل موضوع در وضعیت کنونی که افغانستان در جایگاه قدرتمندی برای چانهزنی و دستیابی به امتیازهای بیشتر قرار ندارد و هنوز تکثر سیاسی و گرایشهای گوناگون در آن کشور قوت نیافته است و امریکا پشتبان حاکمان دو کشور بوده و میتواند میانجی این ماجرا باشد، طرح این پیشنهاد را تبیین مینماید. (حمیدی، 1384).
جنرال مشرف همچنین، در سال 2006 طی پیشنهادی اعلام کرد که جهت امنیت مناطق مرزی، حصاری به طول 2300 کیلومتر در خط دیورند کشیده شود. حامد کرزی، رییسجمهوری افغانستان در واکنش به این تقاضا اعلام کرد که سیم خاردار در مرز دو کشور نشانهی عداوت و دشمنی است و از خط دیورند به عنوان خط نفرت یاد کرد و اعلام کرد که کشیدن حصار نوعی جداسازی است. آن هم میان مردمی که در دو طرف خط دیورند و به صورت جدانشدنی زندگی میکنند. (Afghansite, 2006).
در مجموع میتوان گفت مسألهی خط دیورند نیز که برای سالیان متمادی سایهای از تردید و سوءظن را بر روابط افغانستان و پاکستان حاکم کرده است در ادامهی حمایت از طالبان حتا پس از پیوستن به جبههی ضد تروریسم بیثأثیر نبوده است. مقامات افغانستان بارها مشروعیت حقوقی و سیاسی معاهدهی دیورند را زیر سوال بردهاند و خواهان لغو آن هستند، اما دولتمردان پاکستان خط دیورند را خط مرزی مشترک غیرقابل اعتراض میدانند. به نظر میرسد از مهمترین عواملی که موجب شد جنرال مشرف در جهت پیشگیری از دو مینوی سقوط مهرههای سوخته خویش در افغانستان، از تبدیل طالبان به مهرهای سوخته جلوگیری به عمل آورد و کماکان به حمایت از طالبان در صور مختلف ادامه دهد، طولی که امروزه شاهد پدیدهای با عنوان نئوطالبانیسم در افغانستان هستیم، همانا اعمال فشار بر امریکا است تا این کشور، دولت افغانستان را در تن دادن به خط دیورند به عنوان مرز رسمی افغانستان و پاکستان قانع کند، موضوعی که بیش از نیم قرن مطمح نظر دولتمردان پاکستان بوده است.
بنابراین، مقامات اسلامآباد معتقدند با استفاده از شرایط کنونی میتوانند از طریق بازی با کارت طالبان، مسألهی خط دیورند را با کمک امریکا برای همیشه به بایگانی تاریخ فرستاده و به اعتراض افغانستان در این خصوص پایان دهند. اما چنانچه این خواسته پاکستان محقق نشود، این کشور با کمک ابزارهایی که در اختیار دارد میتواند در خصوص موضوع عدم مداخله در افغانستان و همچنین میزان حمایت پاکستان از امریکا در نبرد علیه تروریسم تصمیمات دیگری اخذ کند که ضرورتا تأمینکنندهی منافع ملی امریکا نباشد و حکومت مورد حمایت امریکا در کابل را مورد تهدید قرار دهد.
ادامه دارد…