دختری‌ که مکتب‌ نرفت اما دکترا گرفت؛ مروری بر کتاب «تحصیل‌کرده» اثری از «تارا وستوور»

دختری‌ که مکتب‌ نرفت اما دکترا گرفت؛ مروری بر کتاب «تحصیل‌کرده» اثری از «تارا وستوور»

  • عارف یعقوبی

کتاب تحصیل‌کرده (Educated: A Memoir) اثری از تارا وستوور(Tara Westover) نویسنده و تاریخ‌نگار امریکایی، با این نقل‌قول از ویرجینیا وولف آغاز می‌شود: «گذشته زیباست، چون آدمی هرگز نمی‌تواند معنای یک حس را در زمانی که اتفاق می‌افتد، به خوبی درک کند. این حس بعدتر گسترش می‌یابد و از این بابت است که ما احساسات کامل از زمان حال نداریم. فقط گذشته را کامل‌تر درک می‌کنیم.»

ماه گذشته متوجه شدم که اسم این کتاب در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های روزنامه «نیویورک تایمز» قرار گرفته است. اما نمی‌خواستم فقط به‌دلیل پرفروش‌بودن فورا کتاب را پیدا کرده و بخوانم. می‌خواستم مطمیین شوم تحصیل‌کرده چگونه کتابی‌ست؛ آیا به درد من می‌خورد، تا چه حد به سوال‌ها و کنجکاوی‌هایم جواب می‌دهد. دوست ندارم تحت تاثیر سروصداهای رسانه‌ها کتاب بخوانم و فیلم ببینم. معیار انتخاب من «مشهوربودن» نیست. هر کتابی که در رسانه‌ها مشهور می‌شود، حتما خوب نیست. قبلا هیچ نوشته‌ای از تارا وستوور، نویسنده‌ی کتاب تحصیل‌کرده نخوانده بودم و نمی‌دانستم که ایشان چطور می‌نویسد. در سایت‌ها دیدم که خواننده‌ها در بررسی‌های‌شان از تحصیل‌کرده تمجید کرده‌اند. دلم ناآرام شد و برای مسئولان کتابخانه‌ی عمومی شهر زنگ زدم که کتاب را به امانت بگیرم. جواب دادند «این کتاب بسیار مشهور و محبوب است، فعلا هیچ کاپی ازش نداریم.» چند روز صبر کردم. هفته‌ی پیش زنگ زدند که کتاب آماده است و رفتم و کتاب را گرفتم.

داستان دختر تحصیل‌کرده

تارا وستوور، چند هفته بعد از چاپ کتاب تحصیل‌کرده به شهرت رسید. کتاب تحصیل‌کرده که سرگذشت او را از کودکی تا سی سالگی بیان می‌کند، بیش از شصت هفته در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های روزنامه «نیویورک تایمز» قرار گرفت و تا به حال به بیش از چهل زبان زنده‌ی جهان ترجمه شده است. خانم وستوور که سی و دو سال عمر دارد، در ایالت آیداهوی امریکا، در یک خانواده‌‌ی به‌شدت مذهبی و رادیکال «مورمن» متولد می‌شود. خانواده‌ی او، مخصوصا پدرش، به‌دلایل مذهبی و باورهای بسیار افراطی نسبت به دولت امریکا و پولیس فدرال این کشور بدبین می‌شود و اجازه نمی‌دهد فرزندانش به مکتب بروند و به همین ترتیب از دریافت هرگونه کمک و همکاری دولتی خودداری می‌کند. پدر خانواده که از بیماری «دوقطبی» نیز رنج می‌برد، برای فرزندانش تذکره نمی‌گیرد، اجازه واکسن نمی‌دهد و پیوسته تلاش می‌کند تا اسم و مشخصات هیچ یک از اعضای خانواده‌اش در دفاتر دولت امریکا ثبت نشود. پدر خانواده باور داشته که دولت امریکا مکاتب دولتی ساخته تا جزئیات زندگی و اطلاعات دقیق شهروندان را جمع‌آوری کرده وآن‌ها را از این طریق کنترل کند. او همچنان باور داشته که مکاتب دولتی در امریکا کودکان را شست‌وشوی مغزی می‌دهند و فرزندان او برای این‌که از این «دسیسه»‌ی دولت در امان باشند، باید به خانه بنشینند و هرگز مکتب نروند. چنین است که هیچ یکی از فرزندان این خانواده، به شمول تارا وستوور، تاریخ تولد دقیق و ثبت‌شده در اداره‌ی احوال نفوس امریکا نداشته و هرگز بیمه‌ی صحی نگرفته‌اند. بیماری دوقطبی و باورهای بسیار افراطی پدر تارا باعث می‌شود که غالب اوقات در خانه‌‌ی‌شان جنگ و خشونت باشد و از نظر اجتماعی نیز در انزوا قرار گیرد. هیچ یکی از اعضای خانواده نمی‌داند که پدر بیماری دوقطبی دارد. مادر تارا در شروع بهتر است و کمی فکر باز دارد، اما به مرور زمان او هم با شوهرش هم‌عقیده می‌شود. هر دو بر این عقیده‌اند که «زن باید خانه بنشیند و از درس و تحصیل دست بردارد.» تارا وستوور که هفتمین کودک خانواده است، تا سن هفده سالگی روی مکتب را نمی‌بیند و چیزی از دانشگاه و تحصیلات رسمی هم نمی‌داند. او در خانه، کتاب مذهبی مورمن (شاخه‌ای از دین مسیحیت) و بعضی کتاب‌های تاریخی درباره‌ی بنیانگذاران امریکا را مطالعه می‌کند و کمی الجبر و ریاضی از مادرش که قبلا معلم بوده، فرامی‌گیرد. وقتی تارا هفده ساله می‌شود، نزدیکان و دوستانش تشویق می‌کنند که برای ورود به دانشگاه ثبت نام کند. او به‌رغم مخالفت پدرش برای گذراندن امتحان ای‌سی‌تی (ACT) که یک آزمون ورود به دانشگاه در امریکا حساب می‌شود، آمادگی می‌گیرد. سرانجام تارا به دانشگاه «بی‌وای‌یو» در ایالت یوتای امریکا قبول می شود و با وجود مشکلات فراوان، به درجه‌ی عالی فارغ‌التحصیل می‌شود. خانواده‌ی تارا، خصوصا پدر او، هنوز مخالف تحصیلات تارا است و فکر می‌کنند که تارا از دین گذشته و کم‌کم برای بدنامی خانواده خطرناک می‌شود. تارا برای ورد به دانشگاه کمبریج انگلستان برای دوره‌ی ماستری درخواست می‌دهد. پس از سپری‌کردن موفقانه‌ی ماستری در دانشگاه معتبر کمبریج، دکترا را نیز در همین دانشگاه به پایان می‌رساند. به این ترتیب، تارا وستوور که هرگز به مکتب نرفته بود، به یک ستاره‌ی با نام و نشان در دانشگاه کمبریج تبدیل می‌شود.

خانواده و دانشگاه؛ دو جهان متفاوت

داستان تارا وستوور، پیچیده و چندلایه است. خواندن سرگذشت خاکستری او آدم را در عمق پیچیدگی‌های احساس و حالت انسانی فرومی‌برد. تارا در خانه همواره مورد بی‌مهری پدر و مادرش قرار می‌گیرد. برادری دارد به اسم «شان» که پیوسته تارا را مورد اذیت و آزار قرار می‌دهد و اهل خشونت و یخن‌دریدن است. پدر خانواده که مردی بدخلق و بدگمان است ـ‌‌‌فکر می‌کند دخترش با رفتن به دانشگاه از فرمان و خواست او سرپیچی کرده‌ـ نسبت به تارا نگاه بدبینانه دارد. تصور می‌کند که تارا به خانواده و ارزش‌های مذهبی‌اش خیانت کرده و هرگز قابل بخشش نیست. برای تارا پول نمی‌دهد و از او پیوسته می‌خواهد که به‌جای درس، در حیاط خانه و ساخت‌وساز و نگهداری باغچه‌های حویلی خانه با پدرش کار کند و در برابر کارش معاش دریافت کند. مادر تارا که فقط گاهی در خانه طرفداری از تارا می‌کند، به مرور زمان تغییر می‌کند و دیگر بدون اجازه‌ی شوهر حتا به دیدن دخترش هم حاضر نمی‌شود. سرانجام، محیط خانه برای تارا تنگ و تاریک است. از سوی دیگر، دانشگاه کمبریج، جایی که تارا در آن درس می‌خواند، فضای آزاد و روشنفکرانه و سرشار از بحث‌های دلنشین علمی دارد. وقتی تارا در آن محیط قدم می‌گذارد، دلش گرم است و ذهنش تازه می‌شود. استادان دانشگاه کمبریج با او خوب رفتار می‌کنند، به خواست‌ها و نظریات او احترام می‌گذارند و از استعداد و هوشمندی تارا به نیکویی یاد می‌کنند. اما با گذشت زمان، این تناقض میان فضای دانشگاه و خانواده‌، تارا را رنج می‌دهد. غالب اوقات تلاش می‌کند در مورد خانواده‌اش هرگز با کسی گپ نزند تا هم‌کلاسی‌ها و استادانش ندانند که تارا را کسی در خانواده نه‌تنها دوست ندارد، بلکه او را یک خطر برای ارزش‌های خانه و خانواده هم می‌دانند. وقتی در رفتار استادانش مهربانی می‌بیند، بی‌مهری‌های پدرش بیش‌تر یادش می‌آید و اذیت می‌شود. تارا در یک مخمصه گیر می‌ماند: از یک سو خانواده‌ای دارد که با او بدی می‌کند، از همین‌رو بارها تصمیم می‌گیرد که دیگر قطع رابطه کند و هرگز به خانه‌ی پدرش برنگردد؛ از سوی دیگر دلتنگ پدر و مادرش می‌شود و نمی‌تواند آن‌ها را ترک کند. چندباری که برای خانواده‌اش دلتنگ می‌شود، برمی‌گردد ایالت آیداهو، اما پدر او همچنان اهل خشونت و دعوا و جنجال است و نمی‌خواهد با دخترش حرف بزند. پدر تارا نمی‌خواهد دخترش را اذیت کند، او تصور می‌کند که رفتارهایش در حمایت و به نفع تارا است. این ماجرا تفاوت میان افکار و اندیشه‌ی آدم‌ها را به خوبی بیان می‌کند. جهان آدم‌ها خیلی متفاوت و پارادوکسیکال است؛ گاهی این تفاوت‌ها به‌شکل دردناکی پیچیده و غم‌انگیز می‌شود.

متن قشنگ

کتاب تحصیل‌کرده خاطره و شرح حال است. متن زیبا دارد و شبیه یک رمان خوب می‌ماند که آهنگ و وزن و نواخت کلماتش خواننده را تا پایان قصه ثابت نگه‌می‌دارد. با شیوه‌ی متفاوت نوشته شده و روان، خوش‌خوان و دلنشین ‌است. شاید سبک و سیاق نوشتاری تارا وستوور، روش جدید در خاطره‌نویسی و تاریخ‌نگار‌ی ‌است: شکل و فرمت داستانی با محتوا و داده‌های واقعی. چند صفحه‌ی کتاب را که خواندم خط به خط و فصل به فصل وسوسه‌ام می‌کرد تا ادامه بدهم و کتاب را زمین نگذارم. خلاف معمول، در جریان خواندن این کتاب زیاد یادداشت‌برداری نکردم. شاید نمی‌شد یادداشت گرفت. تمام کتاب یک قصه است؛ قصه‌ای که باید تمام شود تا آدم بداند ماجرا از چه قرار است و چه چیز را باید یادداشت‌برداری کرد. هر فصل و هر خط و هر جمله با هم ربط دارند و کاملا مکمل همدیگر هستند. نمی‌شود تکه-تکه‌اش کرد و نتیجه گرفت و آن را به‌عنوان یادداشت در جایی نوشت. چند کتاب خاطره و بیوگرافی که در گذشته خوانده بودم، متن‌های خشک و نستبا خسته‌کننده داشتند، اطلاعات و داده‌های‌شان ذهنم را ملول می‌کردند. اما کتاب تحصیل‌کرده چنین نبود. وقتی خواندن گمان می‌کردم یک کتاب شعر می‌خوانم و موسیقی می‌شنوم، کلمات در دل و جانم می‌نشستند و احساس برمی‌انگیختند. نویسنده‌ی این کتاب بسیار خوب جزئیات داده، چیزی که ممکن است تنها رمان‌نویسان هوشمند و کارکشته از توانش برآیند. از یک گفت‌وگوی به‌ظاهر ساده، چندین صفحه جزئیات ارایه کرده که به‌خوبی قابلیت نویسنده را برجسته می‌کند. نویسنده، جزئیات فوق العاده‌ای درباره‌ی همه کسانی که اسم‌شان در کتاب آمده، بیان می‌کند و از صحبت‌های که با استادان و پدر و مادر و برادر و خواهر و دوستان و نزدیکانش داشته، به وضاحت جزئیات ارایه می‌کند و این‌طوری متن را خواندنی کرده و اهمیت کتاب را بیش‌تر می‌کند. تارا همیشه یک ژورنال (کتابچه یادداشت) با خود داشته و همه گفت‌وگوهای مهم را که در سال‌های نوجوانی با پدر و مادر و برادران و خواهرانش داشته، یادداشت‌برداری کرده است. بخش عمده‌ی اتفاقات دوران دانشگاه را نیز نوت‌برداری کرده است. مثلا گفت‌وگوهای که با هم‌کلاسی‌ها و استادان دانشگاه داشته است. بخش عمده‌ی کتاب تحصیل‌کرده، همان یادداشت‌های روزانه است که تارا از سال‌های کودکی تا جوانی و فراغت از دانشگاه با خود نگه‌داشته است. این کتاب به‌وضوح نشان می‌دهد که یادداشت‌برداری از خاطرات روزانه و اتفاقات مهم زندگی چقدر بااهمیت است و گاهی می‌تواند زندگی آدم را از اساس تغییر دهد.

پشتکار

داستان تارا وستوور، داستان تلاش و پشتکار است. زحمت‌کشیدن نتیجه‌ی خوب می‌دهد. دختری که هرگز به مکتب نمی‌رود، در خانه فقط کتاب مذهبی مورمن را می‌خواند و بعضی کتاب‌های بسیار ابتدایی در مورد ساینس و تاریخ امریکا را مرور می‌کند، می‌تواند از یک دانشگاه معتبر جهان دکترا بگیرد. دختری که با کمک بسیار اندک مادرش، الجبر و ریاضی یاد می‌گیرد و می‌تواند امتحان ورودی دانشگاه را موفقانه سپری کند، نکته‌های آموزنده‌ی زیاد دارد. مسیری را که تارا رفته، خیلی شبیه مسیرهای دشوار دختران افغان برای رسیدن به مکتب و دانشگاه است. تارا قاطعانه تصمیم می‌گیرد که درس بخواند، هرگز تسلیم نمی‌شود. روزهای بوده که او بار بار تصور می‌کند دانشگاه محیطی نیست که به او تعلق داشته باشد، اما هنوز هم ادامه می‌دهد. در برخی مواقع بی‌خبری او در مورد مسائل مهم تاریخی باعث می‌شود که در میان هم‌کلاسی‌های خود احساس خجالت کند و در دوراهی رفتن و ماندن قرار گیرد، اما پشتکارش مانع رفتن می‌شود. به‌عنوان مثال، تارا وستوور می‌گوید وقتی داخل کلاس درس می‌شدم، معلوماتی در مورد جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم نداشتم، هولوکاست را نمی‌دانستم، هیچ چیز در مورد تاریخ مبارزات مدنی امریکا نشنیده بودم، اما امیدوار باقی ماندم و در برابر تمام مشکلات ایستادگی کردم.

سرانجام زحمت نتیجه می‌دهد؛ دختری که هرگز مکتب نرفته و تا هفده سالگی چیزی در مورد تاریخ نمی‌داند، پیش از سی سالگی در رشته‌ی تاریخ از دانشگاه کمبریج دکترا می گیرد.

دیدگاه‌های شما
  1. مصداق واقعی خواستن توانستن است در نویسنده این کتاب که در این متن یاد آور شدید میباشد. براستی اگر بخواهیم مانع وجود ندارد و میتوان دست یافت.
    برون ز تو نیست هر آنچه در عالم است
    از خود بی طلب زیرا هر آنچه خواهی تویی.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *