- عیسا قلندر
جنگ و دعوا، یکی از سرگرمیهای تاریخی افغانستان است. فرق نمیکند این جنگ میان دو یا چند نفر باشد یا میان چندصد و چندهزار نفر. میان دو سگ باشد یا میان دو کبک خرامان. افغانستان از نظر جنگ، تاریخ درخشانی دارد.
در کشورهای دیگر، وقتی دو یا چند نفر جنگ میکنند، یک لشکر نفر دیگر میآیند و روزها، هفتهها، ماهها و حتا سالها مطالعه و تحقیق میکنند تا بفهمند که جنگ بر سر چه شروع شده و چگونه از تکرار آن باید جلوگیری کنند. اما در میهن عزیز ما، این حرفها ایلایی و ناق است. اینجا دو رفیق یا دو برادر بعد از 58 سال رفاقت و برادری باهم جنگ میکنند. آنهم چه جنگی!
جنگهای دو نفری در افغانستان معمولا دو مرحلهی ساده دارد:
در مرحلهی اول، دو نفر خواهر، مادر، زن، قوم و خویش هم را به باد فنا میدهند. هر طرف کوشش میکند زنندهترین تکنیک به باد دادن را بهکار ببرند تا در ذهن طرف مقابل احساس یأس و ناامیدی ایجاد کند. تا هنوز کسی در افغانستان پیدا نشده که در این مرحله شکست بخورد و این مرحله، میدان محبوب کسانیاند که معمولا زور کمتر دارند.
مرحلهی دوم، مرحلهی زدن است. در این مرحله طرفین جنگ همزمان هم به سر و کون هم ضربه میزنند و هم اقارب مونث هم را قربانی میکنند. شدت قربانیکردن طبقهی خانمها در جنگ میان مردان، زمانی شدت میگیرد که نفر سومی پیدا شود و بخواهد میان آنها صلح کند. هنگام صلح، هردو طرف کوشش میکنند که آخرین ضربهها را به طرف مقابل وارد کند. ابزار و اسبابی که در این درگیریها استفاده میشود هم زیاد است: سنگ، چوب، چاقو، تفنگچه، برچه، استخوان شکستهای حیوانات، خشت پخته، میله آهنی، پیالهی چای، شیشه و خلاصه هرچیزی که دم دست برابر بود، از همان استفاده میشود. بستگی به موقعیت هم دارد. مثلا اگر دو نفر در تشناب گلاویز شوند و هیچ چیزی گیرشان نیاید، با آفتابه حمله میکنند.
البته این قواعد در همهی جنگها صدق نمیکند. در بعضی جنگها اتفاق افتاده که دو نفر باهم جنگ کرده، همینکه وارد مرحلهی دوم شده، تهِ دلشان خدا خدا میکرده که یک نفر پیدا شود و میان آنها صلح کند. بعضیهایشان خیلی بدشانس است و هرچه باصدای بلند همدیگر را فحش میدهند، هیچکسی نمیآید که جدایشان کند.
عوامل جنگ و درگیری در افغانستان بسیار زیاد است. ما در کوه، وسط دشت، میان دره، میدان سگجنگی، در محفل ختم قرآن، در عروسی، در ورزشگاه، در دانشگاه، در خانه، در کوچه، در کارخانه (ببخشید! ما خو کارخانه نداریم)، در دفتر، در شهر و بازار، در رستورانت، داخل موتر، داخل تشناب، لب جوی، کنار حوض، خلاصه در همه جا جنگ کردهایم. اگر دروغ بگویم، رویم سیاه. شما بگویید، نکردهایم؟! گاهی بهخاطر یک منافق سومی، گاهی برای یک افغانی، گاهی برای چوکی، گاهی بهخاطر زن و دختر یک نفر دیگر، گاهی بهخاطر بز و گوسفند و کشت و درخت، باهم جنگیدهایم. حتا یک پدر و پسر را میشناسم که هر دو نصواری است و یکدفعه بهخاطر اینکه پسر نصوارش را در تُفدانی پدر تُف کرده بوده، باهم یک زدن جانانه کردند.
تا این جای کار، جنگ تن به تن بود. حالا برویم به جنگهای گروهی. جنگهای گروهی معمولا انگیزهی سیاسی-مافیایی دارد. در این جنگها، در قدم اول مردم به چند گروه تقسیم میشوند. همهی گروهها وقتی درگیر میشوند، شعار میدهند که ما برای عدالت میجنگیم یا ما برای حق میجنگیم. اگر کسی را میکشیم، هیچ پروا ندارد. در این جنگها خیلی از آدمها که نباید صدمه ببینند، صدمه میبینند. بدی این جنگ در این است که بسیاریها نخواسته در یک گروه شامل میشوند. حتا اگر یک نفر برای یک ثانیه هم در کنار جنگجویان یک گروه یا هیچگروهی نبوده باشد و حتا یک کلمه در رد و تایید این گروهها نگفته باشد، بعضی نشانهها در وجودش است که گروههای دیگر فکر میکنند او هم شامل گروه است. مثلاً قیافه، زبان، محل سکونت، مذهب و امثالهم. برای همین خرد و بزرگ ما بوی جنگهای قومی و سمتی میدهیم.
مسألهی دیگر در کنار این جنگ، کنایههایی است که به همدیگر تحویل میدهیم. مثلا به یکی که خودش زور ندارد و از زور دیگران استفاده میکند، میگوییم «فلانی از پاچهی خودش روایت نمیکند. البته منظور از روایت اینجا یک فعل دیگر است که خاستگاهاش روده میباشد.» این کنایهها اسباب مخصوص درگیری در زمانی است که صلح شده و زدن و کشتن عملا جریان ندارد. کاربرد این کنایهها این است که ریشههای جنگهای بعدی را در رگ رگ وجود ما میدواند. امکان ندارد سر فرصت به حساب هم نرسیم.
حالا در ادامهی این درگیریهای دوامدارِ تن به تن و گروهی، شما شاهد درگیریهای وکلای پارلمان هستید. در تازهترین مورد هم وکلای شورای ولایتی باهم درگیر شدهاند. با چنگ و دندان به جان هم افتادهاند. متاسفانه وضعیت بهگونهایست که حالا حیران ماندهایم برایشان آرزوی توفیق و پیروزی کنیم یا نه؟ حتا نمیفهمیم در این حالات دعای خیر چه است. مثلا اگر بخواهیم دعا کنیم که خدایا به اینها عقل بده و این دعا به گوششان برسد، ممکن است با چنگ و دندان بیایند به جان ما. آنوقت چه کار کنیم.
منظور بدی نداشتم. میخواستم بگویم که در هر کجای این کشور ممکن جنگ شود. چون در هر کجای این کشور، همین مردم است. مردمی که تاریخ درخشان در جنگ و درگیری دارند. فرق نمیکند پارلمان باشد یا شورای ولایتی، اشرف غنی و عبدالله باشد یا من و موسی سکندر.
راستی یک سوال، از آخرین باری که با یک نفر دیگر جنک کردهاید یا شاهد جنگ دیگران بودهاید، چند روز میگذرد؟ اگر یک هفته میگذرد، بدانید که شما کمکم مسیر تاریخ را تغییر میدهید.