عیسا قلندر
من نزد دوست و دشمن از حافظهام شکایت کردهام. حافظهام ضعیف است. وقتی حافظهی آدم ضعیف میشود، خیلی گپها یاد آدم نمیماند. فشار زمانی زیاد میشود که بخواهی حرفهای از یادرفته را دوباره به یاد بیاوری. من در سه-چهار روز گذشته، سر خودم فشار آوردم که حرفهای داکتر عبدالله عبدالله در اولین همایش انتخاباتیاش را به یاد بیاورم. توفیق چندانی نداشتم. روشهای متفاوتی را امتحان کردم، قوارههای گوناگون گرفتم، در جاهای بسیار استراتژیک نشستم و فکر کردم، سرانجام در تشناب به موفقیت ناچیزی دست پیدا کردم و یادم آمد آقای عبدالله عبدالله گفته بود که حکومت وحدت ملی در پنج سال گذشته هم دستآورد داشته، هم در بعضی موارد ناکام بوده. یک فشار دیگر هم که وارد کردم، یادم آمد که آقای عبدالله عبدالله ادعا کرده بود که او بهعنوان رییس اجرایی و شریک پنجاه درصد قدرت، هم در موفقیتها، هم در ناکامیها شریک بوده است. دیگر هرچه فشار آوردم و زور زدم، چیزی به یادم نیامد.
اما طعنههای چند روز پیش آقای عبدالله که در تالار لویهجرگه به طرف آقای غنی حواله کرد، یادم است. آقای عبدالله به آزادی مشاور مجلس سنا که به جرم همکاری با تروریستان و در حقیقت با پشتارهاش دستگیر شده بود، اشاره کرد و پرده از خوشحالی بینظیر آقای حمدالله محب برداشت، سپس آزادی آن همکار قدرتمند تروریستان را به آقای غنی نسبت داده و خودش را مبرا و بیطرف اعلام کرد. حضار گرامی هم مرتب کف میزدند. بعدش ماجرای خلیلالله فیروزی را باز کرد و اشرف غنی را ملامت کشید. سپس وعدههای که غنی در انتخابات قبلی به مردم داده بود و در پنج سال گذشته از یادش رفته بود را به رخ غنی کشید و در نهایت از مردم خواست که در انتخابات پیشرو، جلو تقلب را بگیرند تا از همین حالا یک حکم قطعی برای نتیجه انتخابات صادر کرده باشد؛ اگر در انتخابات تقلب نشود، من رییسجمهور خواهم شد، اما اگر من رییسجمهور نشدم، حتم در انتخابات تقلب شده.
همانطور که قبلا گفتم، حافظهی من ضعیف شده. حالا در خاطر من نمانده که آقای عبدالله در این پنج سال گذشته بهعنوان رییس اجرایی مملکت و شریک پنجاه درصد قدرت چه کار کرده. اما از سخنان اخیر آقای عبدالله میتوان نتیجه گرفت که این سیاستمدار خوشتیپ، در پنج سال گذشته هر روز صبح که از خواب بیدار شده، حمام کرده، آرایشگر مخصوصش او را آرایش کرده، لباسهای شیک و مرتباش را پوشیده، به تنظیمکنندگان جاده احوال داده که دفتر میرود تا جادهها را برای عبور فیلمی آماده کنند، با لشکری از محافظین به دفتر رفته، در دفتر کارش نشسته و نگاه کرده که آقای غنی چه کار میکند. آخر هر ماه صورت حساب معاش، کریدت کارت، تیل موتر، معاش محافظین، خرج دسترخوان، سفرخرجها، مصارف دفتر و بقیه مصارف را به وزارت مالیه ارسال کرده و منتظر حوالهی این مبلغها به حسابهای مربوطه نشسته. هر چند وقت بعد یکبار به خارج از کشور رفته، با مقامات و نمایندگان کشورهای خارجی دیدار داشته و در این دیدارها هم از کیفیت زعفران هرات، سرخی انار قندهار، شیرینی خربوزهی مزار، استفادهی نامطلوب از انگور، صنایع دستی بامیان، طبیعت بکر واخان، ضرورت بارش باران در کابل، شکوه آرامگاه احمدشاه مسعود، آنتنندادن مبایل در سالنگها، ماهی خوشمزهی سروبی و مهماننوازی افغانها سخن گفته. در مناسبتهای مثل هشت مارچ، روز جهانی مادر و روز بینالمللی مبارزه با سرطان پستان، با بانوان عکس گرفته و برای اینکه پیکسلهای عکس کامل و باکیفیت بیاید، انجنیر محمدخان و حاجی محمد محقق را هم دعوت نکرده. اگر بخواهیم کوتاه کنیم، بزرگترین کار او در پنج سال گذشته، تشکری از دو میلیون فالوور فیسبوک و گلایه از امرخیل در محافل دوستانه است.
اما همهی مردم که مثل من حافظه ضعیف ندارند. مردم جنبش روشنایی را به یاد دارند؛ جنبشی که بهخاطر تغییر مسیر لین انتقالی برق از بامیان به سالنگ شکل گرفت؛ جنبشی که با انفجار متوقف شد؛ انفجاری که جان دهها جوان نخبه و تحصیلکردهی این مملکت را گرفت؛ جوانانی که بر کارکرد اشتباه و غیرمنطقی حکومت اعتراض کرده بودند؛ اشتباهی که در درازمدت هم به ضرر جنوبیهاست هم به ضرر مناطق مرکزی، ضمن اینکه هیچ نفعی به مردمان ساکن در مسیر سالنگ نمیرساند. بانی این اتفاقات فیصلهی غیرمنطقی همین عبدالله عبداللهی معترض بر اشرف غنی بود. اشرف غنی که از خدایش بود تا عبدالله عبدالله به مسیر سالنگ رای بدهد. مردم این مسایل را به یاد دارند و در خاطرشان خواهد ماند. سکوت و بیچارگی پنجاه درصد شریک قدرت در قبال آزادی تبهکارانی مثل حاجی دلاور، خلیلالله فیروزی و طالبان به همان اندازه که پروندهی جنایات اشرف غنی را سنگین میکند، از عبدالله را هم سبک نمیکند.
آقای عبدالله! همه مثل من و تو حافظهی ضعیف ندارند که در اول ماه از شراکت سخن بگوییم و در آخر ماه، تمام کاسه و کوزه را بر سر شریک بشکنیم. وقتی دو دیگ را روی آتش بگذاریم، هردو سیاه میشود. مهم نیست اگر یکی از این دیگها خالی روی آتش مانده شده باشد و در تمام مدتی که دیگ دیگر داشته از جان مردم قورمه میپخته، این دیگ خالی سوخته باشد. پستهی بیمغز چو دهن وا کند، انشاءالله اگر خواست خدا باشد، چیز میشود.