پروجکت سندیکت ـ امین صیقل
ترجمه: جلیل پژواک
با وجود اینکه مذاکرات صلح بین ایالات متحده و طالبان ادامه دارد، جنگ خونین افغانستان همچنان تلفات سنگینی را بر مردم این کشور وارد میکند. بمبگذاری انتحاری اخیر توسط شاخه خراسان دولت اسلامی در یک سالن عروسی در کابل که باعث کشتهشدن 92 نفر و مجروحشدن نزدیک به 200 نفر شد، یادآور تکاندهنده وضعیت امنیتی بد افغانستان است. این بمبگذاری همچنین نشان میدهد که طالبان یگانه مخالفان مسلح نیستند که به درگیری دامن میزنند. از اینرو توافق صلح بین ایالات متحده و طالبان بعید است که آرامشی به بار بیاورد.
مذاکرات ایالات متحده و طالبان را که حکومت افغانستان از آن کنار گذاشته شده است، میتوان با دو روند صلح قبلی مقایسه کرد: مذاکرات پاریس که در جنوری 1973 منجر به معاهده صلح بین ایالات متحده و ویتنام شمالی شد و مذاکراتی که در سال 1988 منجر به امضای توافقات جنیو بین حکومت افغانستان و پاکستان شد و اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده در آن بهعنوان ضامن عمل کردند. این دو توافقنامه به گونهای طراحی شده بودند که ایالات متحده [از ویتنام] و اتحاد جماهیر شوروی [از افغانستان] بتوانند به صورت «آبرومندانه» از جنگهایی که نتوانسته بودند در آن پیروز شوند، خارج شوند و دو جنگ «ویتنامیزه» و «افغانیزه» شود. ولی هر دو توافق نتوانستند به اهداف خود برسند.
در سال 1975 نیروهای ویتنام شمالی تحت حمایت شوروی ویتنام جنوبی را تصرف و ایالات متحده را تحقیر کردند و در سال 1992 نیروهای مجاهدین تحت حمایت ایالات متحده نیز رژیم کمونیستی نصبشده توسط اتحاد جماهیر شوروی را در کابل سقوط دادند.
درحالیکه نیروهای ویتنام شمالی بهزودی موفق شدند کشورشان را متحد و صلح را برقرار کنند، اما اوضاع در افغانستان بدتر از قبل شد. اندکی پس از سقوط رژیم کمونیستی در کابل، نیروهای مجاهدین که به لحاظ اجتماعی و سیاسی مخالف هم بودند، با یکدیگر شاخ به شاخ شدند. پاکستان از این فرصت برای پیشبرد منافع منطقهایاش استفاده کرد و از گروه تندرو طالبان حمایت کرد. طالبان بین سالهای 1996 تا 1998 بیشتر نقاط افغانستان را فتح و آن را تحت حکومت دینی-مذهبی سختگیر خود درآوردند.
رژیم طالبان به سازمان القاعده پناه داد؛ سازمانی که اعضای آن حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 را در ایالات متحده انجام دادند. این حمله باعث شد که یک ماه بعد ایالات متحده با حمایت متحدان ناتو و غیرناتو به افغانستان حمله کند؛ حملهای که هدف آن از بینبردن القاعده و سرنگونکردن رژیم طالبان بود. نیروهای تحت رهبری ایالات متحده به سرعت رهبری القاعده را متفرق کردند و به حکومت طالبان در افغانستان پایان دادند، اما این نیروها نتوانستند این دو گروه را قاطعانه شکست بدهند. دو سال بعد طالبان و عناصر القاعده به میدان بازگشتند. نیروهای امریکایی و نیروهای ایالات متحده از آن زمان درگیر شورش کمشدت اما بهصورت تکاندهندهای پرهزینه در افغانستان هستند.
حالا پس از نزدیک به دو دهه جنگ، رییسجمهور دونالد ترمپ ـ ترجیحا از طریق یک توافق سیاسی با طالبان ـ بهشدت خواهان خروج امریکا از این جنگ ظاهرا غیرقابلپیروزی است. زلمی خلیلزاد، نماینده ویژهی ترمپ برای مصالحهی افغانستان از سپتامبر سال 2018 تا کنون در حال مذاکره است. تلاشهای خلیلزاد بهصورت دلهرهآوری به تلاشهای ناموفق «هنری کسینجر»، وزیر خارجه وقت ایالات متحده برای برقراری صلح در خاورمیانه پس از جنگ عرب و اسرائیل در سال 1973 میماند.
خلیلزاد بهتازگی نهمین دور مذاکراتش را با نمایندگان طالبان در دوحه آغاز کرده است. او تا کنون بهطور جداگانه جلسات بیشماری را با حکومت افغانستان و رهبران غیرحکومتی این کشور و همچنین بازیگران منطقهای و بینالمللی به جز ایران، داشته است. تمرکز خلیلزاد بر چهار هدف مرتبط به هم بوده است: جدول زمانی برای خروج همهی نیروهای خارجی از افغانستان، تعهد طالبان مبنی بر جلوگیری از اقدامات خصمانه علیه ایالات متحده از خاک افغانستان، مذاکرات مستقیم بین طالبان و حکومت افغانستان که طالبان آن را «نامشروع» و «دستنشانده» میداند و آتشبس سرتاسری در افغانستان.
با اینکه خلیلزاد شاید در نهایت بتواند در مورد دو هدف اول با طالبان به توافق برسد، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که شریک امریکا در مذاکرات صلح به تحقق دو هدف دیگر کمک خواهد کرد. ضعف و اختلافات داخلی حکومت افغانستان باعث میشود که طالبان در هرگونه توافق تقسیم و تشریک قدرت، بهخصوص پس از خروج نیروهای امریکایی، دست بالاتر را داشته باشند. از سوی دیگر، هیچ تضمینی وجود ندارد که طالبان چه در قدرت و چه بهعنوان شریک قدرت، بتوانند سایر گروههای مسلح مخالف -بهویژه شاخه خراسان دولت اسلامی- را کنترل کنند یا حمایت جمعیت متنوع افغانستان را بهدست آورند.
طالبان از قوم پشتون و عمدتا از قبیله غلجایی هستند؛ قبیلهای که رییسجمهور اشرف غنی و بسیاری از اطرافیانش به آن تعلق دارند. گروههای قومی غیرپشتون هم به غلجاییها و هم به رقیب آن یعنی درانیها -که حامد کرزی، رییسجمهور پیشین افغانستان به آن تعلق دارد- خیلی اعتماد ندارند و آنچه که وضعیت را پیچیدهتر کرده، این است که همهی گروههای قومی افغانستان روابط گسترده مرزی با همسایگان این کشور دارند. گروههای قومی غیرپشتون (که خود نیز دچار اختلافاتی هستند) بهطور مجموعی اکثریت قاطع جمعیت افغانستان را تشکیل میدهند.
در همینحال، شاخه خراسان دولت اسلامی به هیچکس در داخل افغانستان وفادار نیست. این گروه در سال 2015 در افغانستان فعال شد و گفته میشود که بهشمول عناصر جداشده از طالبان، حدود دوهزار جنگجو دارد که خودشان را وقف ایجاد اختلال و هرجومرج در افغانستان کردهاند. اعضای شاخه خراسان دولت اسلامی مسئول حملات هولناکی در سرتاسر افغانستان بهویژه در کابل و عمدتا بر اهداف غیرنظامی بودهاند.
در دورهی فعلی ریاستجمهوری ترمپ هرگونه خروج نیروهای امریکایی و متحدین چه بهصورت تدریجی یا غیرتدریجی، باید براساس شرایط افغانستان باشد. در غیر این صورت پیامدهای آن فاجعهبار خواهد بود. خروج شتابزدهی نیروها، بهدلیل پیچیدگی روند صلح و اوضاع در افغانستان، منجر به فاجعهای خواهد شد که شبیه آن را پس از خروج شوروی از این کشور و خروج ایالات متحده از ویتنام شاهد بودیم.
برای جلوگیری از چنین فاجعهای، ایالات متحده و متحدانش باید دستکم برای یک دههی دیگر در افغانستان بمانند. اما ترمپ عجله دارد و فکر میکند که حضور قدرتمند سازمان سیا در افغانستان میتواند به هدفی برسد که نیروهای غربی در دستیابی به آن ناکام ماندهاند؛ تفکری که به احتمال زیاد پوچ از آب در میآید.