فارن افرز ـ بارنت روبین
ترجمه: جلیل پژواک
در شب 17 آگست بیش از یکهزار مهمان سرگرم رقص و شادی در سالن عروسی «شهر دبی» بودند که مهمان ناخواندهای واسکت انتحاریاش را منفجر کرد. این انفجار جان 92 نفر را گرفت و نزدیک به 200 نفر دیگر را زخمی کرد. قربانیان عمدتا از گروه قومی هزاره و شیعه مذهب بودند. عروس و داماد که هردو شیعه هستند بهطور معجزهآسایی زنده ماندند. داماد که نامش میرویس علمی و شغلش خیاطی است به طلوعنیوز گفت: «من دیگر هرگز روی خوشبختی را در زندگیام نخواهم دید.»
این انفجار یکی از بدترین رویدادهای خونینی بود که در جریان 9 دور مذاکرات صلح بین مذاکرهکنندگان امریکایی و طالبان رخ داده است. ده روز قبل از آن، حملهی انتحاری طالبان بر یکی از حوزههای پولیس در کابل 14 کشته و 145 زخمی برجای گذاشت. در شب یازدهم آگست واحد «نیروی حفاظت از خوست» که واحدی «ضدتروریست» متشکل از نیروهای افغان است و توسط سازمان سیا اداره میشود، 11 غیرنظامی را که همه مردان غیرمسلح بودند در ولسوالی زرمت ولایت پکتیا در شرق افغانستان بازداشت و بلافاصله به قتل رساندند. قربانیان شبهنگام در جریان جشن عید قربان ربوده شده و به ضرب گلوله، از فاصلهی نزدیک به سرشان کشته شده بودند. بمباران نیروهای امریکایی و افغان در 20 و 22 جولای در ولایت بادغیس و لوگر نیز منجر به کشتهشدن 12 غیرنظامی از جمله کوچیها و کشاورزان شد.
دولت اسلامی در آنچه که ممکن است یک تقلید ظالمانه از منشأ خشونت افغانستان باشد ـ اما به یک واقعیت ظالمانهتر تبدیل شده است ـ با صدور اعلامیهای به زبان عربی مسئولیت حمله به سالن عروسی را به دوش گرفت و گفت که حمله را فردی به نام «ابوعاصم الپاکستانی» انجام داده، فردی که بهنظر میرسد نامش بیارتباطبودن افغانستان را به رنج مردمش به سخره میگیرد. دولت اسلامی ادعا کرد که مهمانهای عروسی «مشرکان» بودند، حکومت ادعا کرد که قربانیان ولسوالی زرمت «طالبان» بودند و طالبان ادعا کردند که حوزه پولیس هدف نظامی مشروعی است که غیرنظامیان باید از آن دوری کنند.
بمبارانها و عملیاتهای «ضدتروریستی» توسط ایالات متحده و حکومت افغانستان در چارچوب قوانین درگیری «ملایمشده» توسط رییسجمهور دونالد ترمپ صورت میگیرد؛ قوانینی که ترمپ در سال 2017 آن را به رخ کشید و گفت: «ما دوباره ملتسازی نمیکنیم. ما تروریستهای را میکشیم.» براساس گزارش سازمان ملل متحد، نیروهای امریکایی و افغان امسال برای اولینبار از زمان آغاز جنگ، نسبت به طالبان تلفات بیشتری را بر غیرنظامیان وارد کردهاند. بنابراین جای تعجب چندانی ندارد که افغانها خیلی در مورد توافق صلح قریبالوقوع بین ایالات متحده و طالبان خوشبین نیستند. همینطور جای تعجب ندارد که طرفداران پروپاقرص دستگاه امنیت ملی ایالات متحده همچون «دیوید پتریوس»، جنرال بازنشسته ارتش و رییس سابق سازمان سیا در مورد خطرات «خروج نظامی کامل از افغانستان» هشدار میدهند و میگویند که «عقل سلیم حکم میکند که ایالات متحده نباید ابزار فشارش بر شبکههای افراطی را از دست دهد.»
پس از 18 سال «حضور و فشار» و درحالیکه حکومت تحت حمایت ایالات متحده افغانستان همچنان در حال باخت در برابر کشتار غیرنظامیان در کابل بهدست طالبان و دولت اسلامی است، نسخه «عقل سلیم» دستگاه امنیت ملی به جای جبران اشتباهات، سیاستهای ناکام را تشدید میکند. شما وقتی در سوراخی گیر میمانید باید خودتان را وقف کندنکاری طولانیمدت کنید.
چگونه باید بیرون شد
اما در اینکه پتریوس و همکارانش از خطرات خروجِ خیلی ناگهانی هشدار میدهند، حق با آنهاست. خطر عجلهی ترمپ برای همگامبودن روند صلح افغانستان با تقویم انتخاباتی ایالات متحده این است که هرچه قدر اهرم فشاری را که ایالات متحده تا هنوز در اختیار دارد، برباد میدهد. افغانها حق دارند از توافقی بترسند که ممکن است دستاوردهای را که برخی از آنها در نتیجهی تلاشهای «ملتسازی» بهدست آوردهاند، نابود کند. اما خروج قریبالوقوع پیامد وضعیت موجود در افغانستان و ایالات متحده است نه نتیجه تلاشهای صلح. بیتابی ترمپ برای خروج از یکسو چشمانداز صلح را ایجاد و از سوی دیگر آن را تهدید میکند.
برخی از مهمترین مسایل آسیبپذیر، در مذاکرات مبهم رها شده است و این شاید عمدی بوده باشد. یکی از آنها این است که آیا به انجام رسیدن خروج نیروهای امریکایی از افغانستان مشروط به تطبیق توافق سیاسی بین حکومت افغانستان و طالبان خواهد بود یا خیر. تسلسل و وابستگی متقابل خروج نیروها، آتشبس و توافق سیاسی هنوز روشن نشده است.
مسلم است که هرگونه توافق نمیتواند به تمامی اهدافش برسد، اما دلیل آن ناکامی مذاکرهکنندگان یا تصمیم ترمپ برای ترک افغانستان نخواهد بود. برای هجده سال، استراتژی نظامی ایالات متحده نتوانسته است در افغانستان ثبات بیاورد یا تروریسم را از بین ببرد. دلیلی وجود ندارد که باور کنیم افق زمانی طولانیتر به نتایج بهتری منجر خواهد شد. اینکه توافق ایالات متحده و طالبان ممکن است نتواند منجر به نتایجی شود که ارتش ایالات متحده نیز در طی نزدیک به دو دهه نتوانسته آن را حاصل کند، تقصیر مذاکرات نیست بلکه بازتاب ناکامی استراتژیهای نظامی قبلی است.
توافقنامه نهایی ایالات متحده و طالبان در نتیجه 9 دور مذاکرات در دوحه هنوزهم میتواند بهترین فرصت را برای دستیابی به اهداف اساسی ایالات متحده، کاهش خشونت در افغانستان و ممکنساختن اقدامات ضدتروریستی موثرتر ارائه دهد. طالبان موافقت کردهاند که به محض حلشدن مسأله خروج نیروهای امریکایی با حکومت افغانستان و سایر جناحهای سیاسی این کشور در مورد آتشبس و توافق سیاسی مذاکره کنند. ناروی دارد فعالانه برای سازماندهی این مذاکرات که انتظار میرود در هفتههای پیشرو در «اسلو» آغاز شود، تلاش میکند.
نتیجهی روند صلح نامطمیینتر از ناکامی از پیشمقدرشده راهحلهای نظامی است. در طی 40 سال گذشته، «روندهای صلح» متعددی که افغانها شاهد آن بودهاند فقط به تجدید خصومتها در افغانستان منجر شده است. پایان مداخلهی شوروی در افغانستان پس از توافقات جنیو (و در پی آن سقوط خود اتحاد جماهیر شوروی) صلح را به ارمغان نیاورد. ایالات متحده از مجاهدین در مخالفتشان با هرگونه مذاکره با «رژیم» تحت حمایت مسکو در کابل حمایت کرد و دولتهای منطقه، بهویژه پاکستان، جنگهای نیابتی را در افغانستان برای دفع تهدیدات ناشی از رقبای جئوپلیتیکیشان شدت بخشیدند.
صلح شکننده
چنین سناریویی میتواند تکرار شود. بازیگران افغان و بینالمللی بدون وجود یک نظام سیاسی داخلی و دربرگیرنده شرکای عمدهی قدرت و برخوردار از اجماع حداقلی بینالمللی در مورد توزیع و تقسیمات سیاسی و امنیتی در افغانستان، امکان دارد بهراحتی به بیثباتکردن فقیرترین کشور آسیا که بیش از نیمی از مردم آن زیر خط فقر زندگی میکنند و جمعیت جوان آن در برابر تبلیغات و سربازگیری گروههای مسلح آسیبپذیر هستند، بازگردند. مهم است که بدانیم حضور نظامی و استخباراتی ایالات متحده در افغانستان، برای بسیاریها در منطقه تهدیدی معادل تروریسم است. محتوای توافق قریبالوقوع هرچه باشد، افغانستان پایگاه ثابتی برای نیروهای امریکایی نخواهد شد؛ زیرا کسانی که مخالف حضور ایالات متحده هستند به تحریک و دامنزدن به اختلافات و منازعاتی که دولت را تضعیف و زمینه را برای ورود تروریسم به صحنه فراهم میکند، ادامه خواهند داد.
صلح افغانستان همچنین به این بستگی دارد که طالبان چگونه با دشمنانشان در حکومت، در کابل، مصالحه میکنند. آیا طالبان از تمایلشان به استقرار مجدد «امارت اسلامی» بر ویرانههای جمهوری اسلامی شکنندهی افغانستان دست خواهند کشید؟ درحالیکه بهنظر میرسد حکومت افغانستان و ائتلاف متنوعی که از نظم مبتنی بر قانون اساسی فعلی حمایت میکند، برای پذیرفتن برخی از خواستههای طالبان آماده اند اما اجماع گستردهی ملی و بینالمللی برای حفظ دستاوردهای اجتماعی و سیاسی جمهوری اسلامی از جمله گسترش حقوق بشر و فرصتها برای زنان، شکل گرفته است. در رایزنیهای اخیر، چینیها، روسها، ایرانیها و پاکستانیها همه تاکید کردهاند که امارت اسلامی برای آنها همچنان غیرقابلقبول است. ایجاد چنین اجماع بینالمللی به نفع روند صلح یک موفقیت دیپلماتیک نادر برای ایالات متحده بوده است: ایالات متحده با چین، روسیه، پاکستان و اتحادیه اروپا بیانیههای مشترکی را برای حمایت از این روند صادر کرده است. همهی این بازیگران بهشمول ایران دعوت خواهند شد تا شاهد اعلام هرگونه توافق بین ایالات متحده و طالبان و پس از آن آغاز مذاکرات بین حکومت افغانستان و طالبان در اسلو باشند.
موفقیت در این مذاکرات یکجا با حمایت ائتلاف گستردهی بینالمللی، باید به جنگ کابل علیه شاخه خراسان دولت اسلامی که در شمال و شرق افغانستان قدرت پیدا کرده است، کمک کند. حکومتی در کابل که دیگر بهخاطر شورش طالبان آشفته و پریشان نباشد، میتواند به شریک موثرتری در تلاشهای بینالمللی برای از بینبردن دولت اسلامی در منطقه تبدیل شود.
ثبات و صلح در افغانستان مستلزم همکاریهای بینالمللی برای وصلکردن این کشور محاط به خشکه به بازارهای جهانی -در هماهنگی با ابتکارهای بلندپروازانه مختلف بینالمللی از جمله ابتکار کمربند و راه چین، پروژه مشترک هند، ایران و افغانستان برای توسعه بندر چابهار و مسیرهای زمینی منتهی به افغانستان و آسیای مرکزی و سایر پروژههای خط لوله و انتقال انرژی به حمایت ایالات متحده- نیز خواهد بود. سیاست رویارویی حکومت ترمپ با بسیاری از قدرتهای دخیل در این پروژهها برای آیندهی هرگونه توافق صلح در افغانستان بدیمن است، اما حکومتهای آینده [ایالات متحده] شاید از این سیاست دست بردارند. احتمال اینکه شاهد یک نتیجهی مثبت از میز مذاکرات باشیم بالا نیست، اما بالاتر از احتمال پیروزی نظامی ایالات متحده پس از نزدیک به دو دهه ناکامی است.