اردوگاه مرگ «آوشویتس»

اردوگاه مرگ «آوشویتس»

عبیدالله مهدی

به جمهوری لهستان/ پولند آمدم تا مخوف‌ترین و شوم‌‌ترین پاره‌ی کره‌‌ی زمین را از نزدیک ببینم. در این کشور زیبا و سرسبز در مرکز اروپا، بزرگ‌ترین جنایت تاریخ انسان علیه انسان رقم خورده است: هولوکاست!

من برای درک رویدادها و وقایع جنگ جهانی دوم به چندین موزیم در کشورهای مختلف اروپایی سر زده‌ام. جنگ جهانی دوم بزرگ‌ترین جنگ با بیش‌ترین تعداد تلفات و تأثیرگذارترین واقعه‌ی تاریخی در دوران معاصر است. نتایج جنگ جهانی دوم است که دنیا را به شکل کنونی‌اش درآورده و برندگان جنگ، اعضای دایمی شورای امنیت سازمان ملل متحدند. به‌وجودآمدن کشور اسراییل، آزادی مستعمرات بریتانیایی و فرانسوی، ایجاد سازمان ملل متحد و آغاز جنگ سرد بین قدرت‌های غربی و بلوک شرق، همه پیامدها و پس‌لرزه‌های جنگ جهانی دوم‌اند.

با کمال تاسف در کشورهای فارسی‌زبان افغانستان و ایران، دیده می‌شود که در مورد رویدادهای جنگ جهانی، اطلاعاتی اشتباه و ناقص به خورد مردم داده می‌شود. برخی از مسئولین حکومتی به‌صورت یکدست نسل‌کشی یهودیان زیر نام هولوکاست را بی‌اساس و دروغین می‌دانند. تا جایی که یک تعداد جوانان عکس‌های هیتلر را به‌عنوان یک جنگ‌آور شجاع و قهرمان میدان، در نمایه‌های فیس‌بوک و انستاگرام خود می‌گذارند. با آن‌که روزانه به‌صورت میانگین ده‌هزار نفر از اردوگاه مرگ آوشویتس دیدن می‌کنند، ولی تعداد فارسی‌زبانانی که این مرکز سلاخی را دیده‌اند هنوز کم است. پس از مشاهده‌ی آوشویتس خود را موظف دانستم که چشم‌دیدهای خود را بنویسم و نشر کنم.

روزانه بیش از ده‌هزار نفر از این اردوگاه و موزیم دیدار می‌کنند

جنگ جهانی دوم از حمله‌ی آلمان بر پولند در سپتامبر ۱۹۳۹ شروع شد. پس از آن فرانسه و بریتانیا به آلمان اعلان جنگ دادند و به این ترتیب، جنگ به کشورهای بیش‌تری کشیده شد. هیچ کشوری در جهان، از تبعات ویرانگر جنگ بی‌نصیب نماند و تأثیر جنگ به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم موجب رنج و زحمت تمام انسان‌ها شد. اما ظلم و فشاری که بالای مردم اروپای شرقی و پولند تحمیل شد، بیش‌تر از همه جای دنیا بود که برای انسان‌های قرن بیست‌ویکم غیرقابل تصور است. در شش سال اشغال این کشورها توسط آلمان نازی، وحشیانه‌ترین واقعات تاریخی در این کشورها صورت گرفت. از کوچ اجباری میلیون‌ها انسان گرفته تا نسل‌کشی‌های صنعتی و آزمایش‌های شیمایی بالای بدن قربانیان. از یک طرف، این کشورها میدان بزرگ‌ترین جنگ‌های تاریخ بودند و از طرف دیگر، اردوگاه‌های کار اجباری و اردوگاه‌های مرگ، در این کشورها قرار داشتند. برتری‌طلبی نژادی و باورمندی به «نژاد برتر» یکی از تیوری‌های پرطرفدار آن زمان در آلمان بود و برای دشمن‌تراشی‌های رژیم نازی،‌ بستر علمی و اکادمیک ایجاد می‌کرد. یهودیان، کوچی‌ها و سیاه‌پوستان به‌عنوان «نژادهای پست و کثیف» یاد می‌شدند. حزب نازی، یهودیان را مسئول درجه یک شکست آلمان در جنگ جهانی اول و ورشکستی اقتصادی خود می‌دانست. 

تأثیر شکنجه‌های جسمی و روانی و گرسنگی

در جنوب غربی پولند و در ۱۵۰ کیلومتری شهر کراکوف، یکی از پایگاه‌های ارتش پولند در منطقه‌ی آوشویتس قرار دارد. آلمانی‌ها پس از اشغال پولند در آغاز جنگ جهانی دوم، این منطقه را به‌عنوان زندان و اردوگاه کار اجباری برای اسیران جنگی استفاده کردند. اما تعداد بسیار زیاد این زندانیان،‌ باعث شد که پنج مرکز دیگر در پولند را نیز به همین منظور ایجاد و استفاده کنند. آن‌ها آوشویتس را توسعه دادند و زمینی به اندازه‌ی دوصد میدان فوتبال را برای این منظور اختصاص دادند. در ظاهر، این مرکز یک زندان عادی بود. اما در عمل، یک بخش مخوف و ترسناک ولی پنهان دیگر نیز در آن مرکز فعالیت می‌کرد که عبارت بود از اردوگاه مرگ.

درون یک اتاق زندانیان زن

قربانیان این برنامه، بیش‌تر از همه یهودیان بودند. در جریان جنگ جهانی دوم،‌ بالغ بر شش میلیون یهودی اروپا جان خود را از دست دادند. براساس گزارش‌های رسمی، از هر سه یهودی اروپا فقط یک نفر در پایان جنگ زنده مانده بود. در کنار یهودیان،‌ حدود نیم‌میلیون کولی/ کوچی و دوصد و پنجاه‌هزار انسان دارای معلولیت نیز در جریان هولوکاست به قتل رسیدند. بزرگ‌ترین کشتارگاه این روند، اردوگاه مرگ آوشویتس است که یک میلیون و یک‌صد هزار یهودی در کنار ۲۵ هزار کوچی/ کولی رومانیایی، شماری زیادی از همجنسگرایان، انسان‌های دارای معلولیت جسمی، عقب‌مانده‌های ذهنی و فعالان مدنی و سیاسی پولند جان خود را در این‌جا از دست داده‌اند.

این افراد از سراسر اروپا با قطار به این مرکز آورده می‌شدند. سازمان اس‌اس (گروهی از داوطلبان شبه نظامی رژیم آلمان نازی که مسئول اصلی هولوکاست شناخته می‌شوند) برنامه‌ی منظمی برای جمع‌آوری و انتقال قربانیان از سراسر اروپا به اردوگاه‌های مرگ ترتیب داده بودند و خط آهنی متناسب به این برنامه ساخته شده بود. برای آن‌که از شورش و اغتشاش قربانیان جلوگیری شود، به آن‌ها گفته می‌شد که ایشان را به‌جای دیگری منتقل می‌کنند که تا پایان جنگ در آن‌جا به‌سر برند. به این ترتیب هر خانواده تلاش می‌کرد که مهم‌ترین و با ارزش‌ترین داشته‌های خود را با خود بگیرد. اگر می‌دانستند که به جانب اردوگاه مرگ می‌روند،‌ وسایل شخصی مانند برس مو، قیچی،‌ لباس، وسایل غذاخوری و غیره را با خود نمی‌آوردند.

زمانی که دروازه‌های قطار را بر قربانیان می‌بستند، به هیچ عنوان تا رسیدن به اردوگاه مرگ باز نمی‌کردند. ممکن بود که این سفر تا هشت شبانه‌روز به درازا بکشد. در هر واگن به تعداد ۶۰ انسان را در شرایطی عازم اردوگاه مرگ می‌کردند که نه امکان دسترسی به تشناب و رفع حاجت موجود بود و نه از غذا و آب خبری. به این ترتیب، ۲۵ درصد افراد پیش از رسیدن به ارودگاه مرگ در راه تلف می شدند و سایر مسافرین باید بوی فاسدشدن اجساد و مدفوع خود را تا رسیدن به مقصد نهایی تحمل می‌کردند.

یکی از واگن‌های به‌جا مانده

من از رهنمای دیدن اردوگاه آوشویتس خواستم تا ما را از همان مسیری بگذارند و همان مراحلی را به ما نشان دهد که بر سر راه قربانیان قرار داشت. وقتی از در اصلی وارد محوطه شدیم و از ساختمان فرماندهی مرکز عبور کردیم، مسیر خط آهن را دنبال کردیم و به ایستگاه آخری رسیدیم. یک واگن از همان زمان در داخل اردوگاه باقی مانده است. این واگن برای انتقال وسایل بوده و مجرای تهویه ندارد. وقتی که این واگن ها به داخل ارودگاه می‌رسیدند، قربانیان جدید از آن پیاده شده و وارد میدان می‌شدند. یک تعداد زندانیانی که از قبل در این‌جا بودند،‌ موظف به پاک‌کاری داخل واگن از اجساد فاسدشده و مدفوع انسان می‌شدند. از کنار خط آهن گذشتیم و بر سر یک چهارراه قرار گرفتیم. در این نقطه، داکترهای سازمان اس‌اس با یک اشاره‌ی چپ یا راست تعیین می‌کردند که چه کسانی زنده بمانند و چه کسانی کشته شوند. ما به‌دنبال رد پای مرد‌گان و به‌جانب اتاق‌های گاز رفتیم. کودکان و افراد کهن‌سال به سرعت به این مسیر سوق داده می‌شدند و بدون آن‌که اقامتی طولانی در اردوگاه داشته باشند، به اتاق‌های مرگ فرستاده می‌شدند. کسانی که توانایی کار فزیکی را داشتند به جانب اتاق‌های زندان راهنمایی می‌شدند. تمام وسایل و دارایی‌های افراد از آنان گرفته می‌شد و با این وعده‌ی دروغین که بعد از حمام، می‌توانند وسایل‌شان را پس بگیرند، آن‌ها را به اتاق‌های حمام قلابی می‌فرستادند که دیو مرگ منتظرشان بود.

وقتی که داخل این اتاق حمام گاز مرگ‌بار شدم،‌ مو بر تنم راست شد و یک فشار عجیب بر من مستولی گشت. احساس کردم که صدای فریادها و زجه‌‌های صدهاهزار قربانی شامل کودکان، انسان‌های دارای معلولیت جسمی و انسان‌های بی‌گناهی را می‌شنوم که وقتی وارد این اتاق‌های سرد و بی‌روح می‌شدند، ناگهان درها بسته می‌شد و از هواکش بالای اتاق،‌ مواد زهری (زایکلون ب) بالای‌شان پرتاب می‌شد. این مواد با مخلوط‌شدن با هوای اتاق، به زهری قوی تبدیل می‌شد و قربانیان با تنفس هوای مسموم، پس از چند دقیقه به قتل می‌رسیدند. از این اتاق که شاهد مرگ وحشتناک و فجیعانه‌ی صدها هزار انسان بوده است، بیرون شدم و دیگر توان ایستادن در آن‌جا را نداشتم. در اتاق پهلو برای چند لحظه توقف کردم. راهنمایم برایم گفت که از این اتاق‌ها در این اردوگاه پنج تا بوده‌اند و آلمانی‌ها در زمان شکست و عقب‌نشینی از پولند، برای آن‌که سند این جنایت هولناک تاریخی‌شان مخفی بماند،‌ بعضی از این اتاق‌ها را منفجر کردند که خرابه‌های آن هنوز پابرجاست. در اتاقی که ایستاده بودیم، اجساد بی‌جان انسان‌ها را از اتاق‌های گاز می‌آوردند و دندان‌های مصنوعی و موهای سر آنان را می‌کندند. در پیش روی من چهار حلقه کوره‌ی بزرگ قرار داشت که اجساد انسان‌ها را در درون آن‌ها می‌سوزاندند! من برای نخستین‌بار کوره‌های آدم‌سوزی را دیدم. این نخستین‌بار در تاریخ خونین بشر بوده است که انسان‌ها را به روش صنعتی و با استفاده از آخرین تکنولوژی آن زمان،‌ قتل عام می‌کرده‌اند. خودم را در برابر این همه فشار و تماشا و درک حالتی که بر میلیون‌ها انسان به این روش گذشته است،‌ ناتوان یافتم. از کنار کوره‌های آدم‌سوزی بیرون شدم و از رهنمایم پوزش خواستم و برای چند دقیقه‌ در گوشه‌ای نشستم و تلاش کردم آنچه را که دیده‌ام زودتر فراموش کنم.

با خود فکر کردم که پایان برتری‌طلبی نژادی و تعصب بر سر مسایلی که انسان‌ها در انتخاب آن نقشی نداشته‌اند (مانند قوم، زبان، محل تولد، رنگ و حتا دین) همین اردوگاه‌های مرگ است. میلیون‌ها انسان توسط یکی از مترقی‌ترین ملت‌های جهان، یعنی آلمان، با چنین روش شرم‌آوری قتل‌عام شدند؛ چون که گویا از نژاد برتر (آریایی) نبودند. انسان‌هایی که خود را برتر از دیگران می‌دانستند، جنگی را به راه انداختند که بالغ بر هفتاد میلیون تن در آن کشته شدند و بشریت را در غم و درد فرو برد. دانش و صنعت و فرهنگ یکی از پیشرفته‌ترین ملت‌های جهان، در حد کوره‌های آدم‌سوزی تنزیل مقام یافت. لکه‌ای شرم بر جبین انسانیت! 

پس از آن به اتاق‌های خواب زندانیان رفتیم و شرایط زندگی روزمره‌ی زندانیان را دیدیم. در هر یک از این اتاق‌های بزرگ یک‌هزار انسان زندگی می‌کرده‌اند. هر تخت خواب شامل سه طبقه و در هر طبقه ۶ تا ۸ آدم می‌خوابیدند. مریضی‌های واگیر و ساری و گرسنگی‌های تحمیلی، موجب مرگ‌های دسته‌جمعی و زندگی نهایت دردناک این انسان‌ها می‌شده است. یکی از این اتاق‌های بزرگ،‌ دستشویی یا تشناب عمومی بوده است. در این اتاق سوراخ‌های فراوانی در کنار هم قرار دارند که زندانیان باید در کنار هم مدفوع می‌کردند و در هر روز دو بار، به این‌جا می‌آمدند. برای هر دو هزار نفر فقط سه سوراخ بوده است و براساس انضباط اردوگاه، تمام دوهزار نفر باید در ده دقیقه،‌ از سه سوراخ استفاده می‌کردند و از آن‌جا بیرون می‌شدند. رفع حاجت در هر جای دیگری به‌غیر از این اتاق، مجازات مرگ داشته است. به این ترتیب تعداد زیادی از زندانیان یگانه راه چاره را در این یافته بودند که در کاسه‌های غذاخوری خود مدفوع کنند و در وقت تعیین‌شده آن را با خود به این اتاق عمومی بیاورند. پس از آن دوباره از آن کاسه‌ها برای خوردن غذا استفاده کنند. غرور، عزت نفس و کرامت انسانی قربانیان را به این ترتیب نابود می‌شدند.

کاسه‌های غذاخوری قربانیان

به قسمت قدیمی و اصلی آوشویتس رفتیم و موزیم آثار به‌جامانده از این جنایت تاریخی را از نزدیک دیدیم. بیش‌تر وسایلی را که از زندانیان گرفته بودند حالا وجود ندارد. اشیای باارزش و پول درجا از آن‌ها دزدیده می‌شده و چیزهای باقی‌مانده،‌ نابود می‌گردیده است. حتا بخش‌های از این وسایل و لباس‌ها را ضدعفونی و دسته‌بندی کرده و با قطار به آلمان می‌فرستاده‌اند. اما با توجه به این‌که در حدود یک‌ونیم میلیون انسان در این اردوگاه کشته شده‌اند، هنوز هم خروارها وسایل قربانیان وجود دارد. اتاقی پر از شانه‌ی مو و وسایل حمام، اتاقی پر از عینک، اتاقی پر از پاهای مصنوعی و عصا، چند اتاق لبریز از کفش‌های کودکان، زنان و مردان و اتاقی لبریز از موی سر انسان! وقتی که به اتاق آخری رسیدم و در پشت یک شیشه‌ی بزرگ، موی سر ده‌ها هزار انسان را دیدم چنان حالتی بر من وارد شد که ضعف و سستی را در زانوهایم احساس کردم. دیدن وسایل شخصی قربانیان یک چیز است، ولی دیدن اعضای بدن و موی سر انسان‌ها چیز دیگری. رهنمایم می‌خواست چیزی بگوید، من از او خواهش کردم که زودتر از اتاق برویم بیرون. در بیرون اتاق برایم گفت که مجموع این موها بیش‌تر از دو هزار کیلوگرام وزن دارند و تخمین زده می‌شود که متعلق به چهل تا پنجاه‌هزار انسان باشند. از موی سر این انسان‌ها برای ساختن پارچه و لباس استفاده می‌شده است. من دیگر چیزی به گفتن نداشتم و تصور می‌کردم که ضربه‌ای محکم به مغزم فرود آمده است و توان فکرکردن و نتیجه‌گرفتن از وحشتی را که دیده بودم، از دست داده‌ام. تصویر آن اتاق، مانند فیلمی ویدویی، بار بار در ذهنم پخش می‌شود و من برای ندیدنش مقاومت می‌کنم.

اتاقی پر از موی انسان

با عقب‌نشینی آلمانی‌ها در ماه جنوری سال ۱۹۴۵، این ارودگاه به‌دست ارتش سرخ شوروی افتاد. در حدود ۷۵۰۰ نفر زندانی نیمه‌جان را در کنار صدها جسد پیدا کردند. وضعیت جسمی این زندانیان چنان وخیم بود که آنان را «انسان‌های اسکلیتی» می‌نامیدند. در نتیجه‌ی شکنجه‌ی پی‌گیرانه‌ی جسمی و روانی و نگهداری مداوم در وضعیت غیرانسانی با رژیم غذایی «بخور و نمیر» حجم عضلات این انسان‌ها در پایین‌ترین حد رسیده بود و استخوان‌های بدن از زیر پوست دیده می‌شدند. تحمیل گرسنگی به‌منظور قتل عام، یک برنامه‌ی از قبل تعیین‌شده بوده است. ارتش سرخ به خیال آن‌که این زندانیان گرسنه‌اند به آن‌ها غذا دادند. بیش‌تر زندانیانی که در طی سال‌ها و ماه‌ها غذای درستی نخورده بودند،‌ با خوردن نخستین وعده‌ی غذایی ناگهان مردند. بدن و دستگاه گوارش آن‌ها هنوز آماده‌ی پذیرش غذای مناسب نبود.

انسان‌ها در طول تاریخ تجربه‌های تلخی را پشت سر گذاشته‌اند و وقایع دردناکی را سپری کرده‌اند. با یادکردن از قربانیان جنگ‌ها و بزرگداشت از انسان‌های بی‌گناه، سایر انسان‌ها می‌توانند درس عبرتی از تاریخ بیاموزند و مجرمین را محکوم کنند. ظلمی که بر قربانیان هولوکاست رفته است، نباید در هیچ گوشه‌ی جهان تکرار شود. برتری‌طلبی و تعصب زبانی، نژادی، دینی و غیره، می‌تواند به فاجعه‌ی شرم‌آور مانند کوره‌های آدم‌سوزی در اردوگاه مرگ آوشویتس ختم شود.