چشمدیدها و گفتوگوهای سفر به بلخ
شهر مزار زیباست و مردم آن دوستداشتنی. برخلاف کابل، مردم سادهی کوچه و بازار با هم صمیمی اند و دشنام و جنگ به خاطر صورت و اندام یا لهجه و زبان در آن خیلی کم رخ میدهد. برخوردهای مردم دوستانه اند و گویا از دروازههای اطراف روضهی سخی به قسمتهای مختلف شهر پراگنده میشوند. برخوردهایشان بین خود و دیگران دوستانهتر از کابل اند. سرکهای آن در مقایسه با کابل خلوت، تمیز و کمسروصدا اند. ترافیک آن منظمتر است و رانندگان برای پیشی گرفتن از یکدیگر، کمتر مسابقه میدهند. گویا رانندگان آنجا بیشتر از کابل به قوانین ترافیک و چراغهای رهنما توجه دارند. روضهی سخی در مرکز شهر، میعادگاه آشنا و ثابت دوستان و تازهواردان است و گنبدهای فیروزهفام آن از بخشهای دور شهر، دیدپذیر اند و افراد را از گروهها و قشرهای مختلف، به بازدیدشان فرامیخوانند. این صحن به همان اندازه که به عنوان زیارتگاه سنتی اهمیت دارد، نشان دهندهی تکثر فرهنگی-هویتی این شهر نیز است. فضای معنوی حاکم بر این حیاط، ماجراجویی و جنجالآفرینی بازدید کنندگان را فرومینشاند و آنان را بیشتر از دیگر جاها، با هم مهربان و خوشرفتار میسازد. چه بسا افرادی که در اینجا با هم آشنا شده و به قابل اعتمادترین دوستان هم تبدیل میشوند. دیدن چهرههای گوناگون و باورهای متفاوت، آنان را نسبت به تفاوتهای یکدیگر متساهل و پذیرا ساخته است. به این دلیل، مردم ساده و کوچهوبازار شهر مزار شریف، در گفتار و کردارشان کمتر به هویت مذهبی و قومی یکدیگر انگشت میگذارند. از این لحاظ، زیباترین نقطهی داخل حیاط روضهی سخی، محل تجمع کبوتران است. در آنجا، بال زدن کبوتران، هیجان کودکان خُردسال که میخواهند کبوتر بگیرند و دانه پاشیدن بازدید کنندگان آرام و متین، فضای قشنگ و خاطرهانگیزی ایجاد میکنند. در همین جا، متوجه میشوی که یکی به پشتو، یکی به لهجهی هزارگی ولایتهای مرکزی، یکی به ازبکی و دیگری به لهجهی دری باشندگان مزار، دوستان و آشنایانشان را نشانی ملاقات میدهند و صبورانه برای دیدن آنان منتظر مینشینند. صدای گفت و شنید آنان به زبانهای ملی و محلی شهروندان کشور، طنین خوشآیندی در گوش آدم ایجاد میکند. اما مزار تنها خلاصهای از این همه صمیمیت و خوشرویی نیست. پُشت شهر ظاهراً آرام و مردمان خوشروی، شاید یک بلوای سرزنش شده وجود داشته باشد. این بلوا، اگر در رفتار مردم متجلی نشود، بدون شک، روزی به رسانهها راه خواهد یافت و شاید آن روز، روزی باشد که دیگر عطا محمد نور، والی این شهر نباشد. از اینرو، به باور من، در نوشتن در مورد مزار و زیباییها و صفایی شهر آن، تنها توصیف از سخی و داستان پاک انسانی و روح لطیف مردمان بلخ بامی، کافی نیست. مزار آبستن یک تحول عقیم است که تا رهایی و آزادی و مصئونیت روحی شهروندان این خاک، زاده نخواهد شد. از اینرو، برای احیای شکوه بلخ و رونق اقتصاد و مردمیسازی قدرت و سیاست، موارد زیر بایستی مورد تأمل قرار گیرند. اما نگاه من در این نوشته، هرگز چنین نخواهد بود که به تحلیل این دادهها و ارائهی راهحل و تجویز نسخهی برونرفت از وضعیت موجود باشم. من مینویسم، هر آنچه را که دیدم، حس کردم و پرسیدم. و در این میان، چندمحور از نظر من بایستی مهمتر از همهی آنچه باشند که ما با رفتن در مزار میبینیم و حس میکنیم.
سیاست: سایهی سنگین قدرتمند بیرقیب
اگر در شهر بگردی و صفا و صمیمیت ببینی، اگر به روضهی سخی بروی و معنای زندگی برایت زیبا باشد و اگر دهها یادبود تاریخی و فرهنگی را نماد شکوه بلخ بدانی و سفر در این شهر ارزنده باشد، باز هم آنچه گفتوشنید و گشتوگذار در مزار را کممزه میکند، سایهی سنگین و گستردهی عطا محمد نور بر این شهر است. حتا آنانی که در دل بیشترین نفرت و کینه را از عطا دارند، اطرافشان را نگاه میکنند و آرام و با احتیاط در مورد او و نارضایتیشان از کارهای او صحبت میکنند. در دم نخست، در شهر از هرکس که پرسان کنی، «والیتان چطور آدم است؟» با نگاه به بالا و پایین که حتما چشمش به یکی از عکسهای او برمیخورد، رو به طرفت کرده، میگوید: «بهترین آدم ای مملکت اس». سرکهای شهر مزار شریف بیشترین عکس مقامهای دولتی را در خود جای دادهاند. بر سر هر سرک، عکسی از والی به چشم میخورد.
با چندرییس و کارمند ادارههای دولتی که صحبت کردم، سخنشان را با ستایش از والیشان آغاز کردند و با سپاسگزاری از او پایان بخشیدند. در حین صحبتشان، میتوانستی حدس بزنی که در درونشان چه موجی از ناراحتی شور میزند. آدم میترسد که ادامهی این وضع، بلخیان را متملق سازد و دورویی را تبدیل به فرهنگ رفتاری-گفتاری آنان کند- دست کم کارمندان ادارههای دولتی را.
طوری به نظر میرسد که به مردم بلخ گفته میشود که هرچه شر است، از جانب خداست و هرچه خیر است، از جانب عطا. حضور عطا در مزار شریف، سنگینتر از آن است که ما در کابل حس میکنیم. هرچند که عطا هرازچند گاهی و بهویژه در مقاطع حساس سیاسی، در کابل نیز سیاستمدار بااهمیت و عملگرایی هست و از این رهگذر، او هرازچند گاهی با قاطعیت در تصمیمگیریها و هشدارهایش در کابل نیز خبرساز میشود؛ اما مردم مزار همیشه عطا را تجربه میکنند و در اندکترین تصامیم سیاسی و اقتصادی، عطا را پیش چشمشان مجسم میبینند و این بزرگترین تفاوت سیاسی میان فرماندهی عطا در این ولایت و فرماندهی سایر والیان در دیگر ولایتهای است. من بعید میدانم که هیچ والیای حتا در عقبماندهترین مناطق کشور، فرمانرواییاش را چنین اعمال کرده باشد.
از نگاه سیاسی، او به شکل عجیبی همهی رقیبانش در شمال افغانستان را کنار زده است و در بلخ، توانسته ادارهی مطیع و ثناگویی برای خود ایجاد کند. بهجز در یک گوشهی شهر و آنهم در یک تانک تیل، در هیچجا من عکسی از اشرف غنی و تیمش ندیدم. وقتی کاوش کردم، فهمیدم که اگر کسی عکس و پوستری از آنان هم نصب میکرده، شبانه پاره میشده یا یکی میآمده و بدون حرف و سخن، پارهاش میکرده. اگر گپ بالا میکشیده، معلوم بود که چه کسانی سرکوب میشدهاند. جالب اینکه، در هیچ یک از ادارههای دولتی بلخ، من یک کارمند هزاره ندیدم و جالبتر از همه اینکه، هیچکسی، بهشمول محمد محقق- پرطرفدارترین فرد هزاره در شمال- نه تنها بر این وضع اعتراضی ندارد، بلکه خود به همدست و همکار عطا تبدیل شده است.
هزارهها نه تنها از ادارههای دولتی تبعید شدهاند، که از مرکز شهر نیز بیرون رانده شدهاند و تجارت و کار چشمگیری ندارند. به گفتهی فعالان مدنی و خبرنگاران آزاد بلخ، تمام صلاحیتها در دست خود والی اند و اکثر مقامها فقط نمادین و برای بستن دهان اعتراض دیگران اند. برای مثال، آنان از محمد ظاهر وحدت یاد میکردند که ظاهرا معاون والی است، اما عملا صلاحیتی بهجز تعیین سن دریافت کنندگان شناسنامه/ تذکرهی تابعیت ندارد.
از اینرو، اگر نبض سیاست بدین منوال بماند، بعید به نظر میرسد که سیاستمدارانی چون دوستم و محقق در این شهر رقیب عطا محمد نور شوند. او هر روز بیشتر از پیش قدرتمند میشود، بدون اینکه کسی این قدرت را به چالش کشیده بتواند.
اقتصاد: شهرک تجارت در کنار کاخ سیاست
بلخ همانگونه که در سیاست بزرگ است و نبض سیاست در شمال کشور به شمار میرود، به دلیل تنوع قومی و سرحدی بودن و بندر داشتن، منطقهی مهم اقتصادی در افغانستان نیز است. از اینرو، باشندگان این شهر باید از لحاظ اقتصادی قدرتمندتر از ولایتهای همجوار و مناطق مرکزی باشند. اما با پرسه زدن در شهر و جستوجو برای اینکه بدانی اقتصاد این شهر چگونه است، باز هم حضور والی در عرصههای اقتصادی محسوس است و پررنگ. بلی، عطا محمد نور، امپراطور اقتصادی این شهر نیز هست.
به گفتهی فعالان مدنی و فرهنگی که نمیتوان نام آنان را ذکر کرد، او نه تنها تمام درآمدهای این شهر بندری-تجارتی را در اختیار خود دارد که به نظر آنان، چندان به دولت مرکزی پاسخگو نمیباشد، بلکه داراییها و زمینهای دولتی بلخ را به نام خود و اعضای خانوادهاش تصرف کرده است؛ برایش شهرک ساخته، مراکز تجارتی و شرکت ایجاد کرده است؛ فروشگاهها، مارکیتها و تانک تیلهای زنجیرهای دارد. گفته میشود، هریک از تانکهای تیل زنجیرهای عطا محمد نور، به نام فرزندانش نامگذاری شدهاند.
بازار زیرزمینی بلخ، به گفتهی ناظران این ولایت، یکی از ابتکارات تجارتی این والی است. این بازارها که به نام «بازار بلخ» در مرکز شهر ایجاد شده، ظاهرا به نزدیکان آقای نور توزیع شده است و سود اصلی آن نیز به جیب والی میریزد. برعلاوهی اینها، پروژهی بزرگ دیگر آقای نور که خیلی به چشم میآید و شهروندان مزار علاقهمندند که روز جمعه به پارک آن تفریح بروند، پروژهی «شهرک خالد ابن ولید» است. یکی از دوستان مزاری به شوخی به من میگفت که این شهرک نیز به نام پسر آقای نور بنا شده است و در واقع، خالد نام پسرش است و منظور از ولید نیز، خود عطا است؛ یعنی شهرک خود و پسرش. رهنماهای معاملات زمین در بلخ که از افشا شدن نامشان هراس داشتند، به ما گفتند که باز هم سود درآمدهای فروش نمرههای زمین این شهرک به جیب شخص عطا محمد نور میریزد. آنان گفتند که در اوایل، به جز حلقهی نزدیکان والی و کسانی که از طرف محمد قسیم فهیم نامه میآوردند، به کس دیگری در این بزرگترین پروژهی ساختمانی در شمال افغانستان، زمین فروخته نمیشد. اما اکنون به دیگران به قیمت خیلی بالا زمین فروخته میشود. به گفتهی شهروندان مزار شریف، برای اینکه این شهرک اهمیت یابد، میدان بزرگ فوتبال ولایت بلخ در این شهرک ساخته میشود و یک قسمت آن به نام شهرک دیپلماتها مسما شده است که برای خانهسازی به دیپلماتها فروخته میشود. همچنان، ایستگاه بارگیری قطار که از بندر حیرتان وارد شهر مزار شریف میشود، قرار است در وسط این شهرک ساخته شود و بر اهمیت سیاسی و اقتصادی آن بیش از پیش بیفزاید. ساختمان تلویزیون خصوصی عطا محمد نور- میترا- به نام دخترش، نیز در این شهرک ساخته شده است و آقای عطا سخت تلاش دارد که آن را به تلویزیون بیرقیب- دست کم در شمال افغانستان- تبدیل کند. به این حساب، او نه تنها والی قدرتمند بلخ، که پولدارترین فرد شمال نیز است.
انکشاف شهر مزار شریف نیز بهشدت نامتوازن و تا حدودی مافیایی به نظر میرسد. ظاهرا تنها بازرگانانی میتوانند تجارتشان را بزرگ سازند که با والی سازگار عمل کنند. شهریان مزار شریف، فاصله بین پروژهی «خالد ابن ولید» و شهرک نزدیک آن، فقیرآباد را به نام «فاصله بین بهشت و دوزخ» یاد میکنند. به گفتهی آنان، با وجود آنکه شهرک فقیرآباد بیش از بیست سال است که مسکون است و چندین برابر شهرک خالد ابن ولید نفوس دارد، هنوز جغلاندازی درست نشده است. اما سرک شهرک خالد ابن ولید که سه-چهار سال است راهاندازی شده، چهار نواری (باند) و به شکل معیاری پختهکاری شده است.
لذا والی این ولایت ابتکارات خوبی برای رونق تجارت و اقتصاد در این شهر به اجرا درآورده؛ اما بعید به نظر میرسد که نتیجهی این ابتکارات و راهکارهای تجاری–اقتصادی، منجر به بهبود وضعیت اقتصادی مردمان عادی این شهر شود و بدتر از همه اینکه، در امر تجارت و اقتصاد، والی بلخ محدودیت گستردهی قومی را نیز به صورت پنهانی اعمال میکند. او برای اجرای چنین نیتی، از قدرتش به گونهی نامحدود استفاده میکند و در نتیجه، کمتر تاجری میتواند بدون موافقت والی در این ولایت سرمایهگذاری کند.
فرهنگ: یادبودهای تاریخی، سیاسی میشوند
در بخش فرهنگی و حفاظت از آثار باستانی این ولایت، برخلاف دهل و سرنای آن در رسانهها، کار چشمگیری نشده است. مسجد نُه گنبد که یادگار تکثر فرهنگی و باور دینی بلخ باستان است، هنوز ویران است و بهجز یک ملنگ که در کلبهاش چلیم سنتی آماده دارد و دو حیوان و یک پرنده (سگ، پیشک و مینا) را در کنارش در صلح نگه میدارد و دو تن پولیس کندک حفاظت از آثار باستانی که در یک برج، دورتر از مسجد نه گبند، کشیک دادهاند، کسی دیگری دیده نمیشود. خانه و خانقاه سلطانالعلما بهاوالدین ولد، پدر مولانا، که بهزعم خیلیها، جلالالدین محمد بلخی در آن زاده و پرورده شده است، در حال نابودی است و بهجز یک حصار سیمی که میتوان از آن عبور کرد، کاری برای حفاظت و مرمت آن روی دست گرفته نشده است. تنها بنای تاریخی که کار مرمت آن جریان دارد، مسجد خواجه ابو نصرالله پارسا است. در نزدیکی آن، آرامگاه رابعه، شاهدخت عاشقپیشهی خراسانی، به شکلی ساده، اما زیبا ساخته شده است. در میان یک کشتزار و در نزدیکی دیوارهای قلعهی باستانی بلخ، آرامگاه ملا محمد جان ساخته شده است. داستان کشف آرامگاه ملا محمد جان، درست شبیه داستان کشف آرامگاه حضرت علی است؛ اولی در زمان حکمرانی سلطان حسین بایقرا و با هزار خلوص و نیت و دومی در زمان حکمرانی عطا محمد نور، با هزار انگیزهی سیاسی و قومی. مسئولان فرهنگی ولایت بلخ، همزمان با کشف آرامگاه ملا محمد جان، هویت قومی او را نیز کشف کردهاند و بر نوار سنگی دایرهای سقف آن نگاشتهاند: «آرامگاه ملا محمد جان، عارف وارستهای از تاجیکان سرزمین بلخ بامی…»
رییس شورای ولایتی بلخ، داکتر محمد افضل حدید، مسئولان فرهنگی این ولایت را به دلیل «بیکفایتی و کمکاری»اش در حفظ آثار باستانی بلخ، مقصر میداند.
نشریههای ولایت بلخ نیز، حال دلشاد کنندهای ندارند. چند هفتهنامه را که من ورق زدم، شایستهی اعتبار فرهنگی و تاریخی این ولایت نیافتم. هفتهنامهی پیروزی که گفته میشود از طرف نزدیکان والی بلخ نشر میشود، از قیمتترین کاغذ استفاده میکند. در نگاه اول، جذاب است؛ اما با ورق زدن آن، احساس میکنی ترپل را لمس میکنی، نه کاغذ یک هفتهنامه را. با آنکه نوشته است: «اندیشههای نویسندگان، بهجز سرمقاله، الزاما بازتابگر دیدگاه نویسندههای آن است»، در هیچیک از نوشتههای اصلیاش، نام نویسنده دیده نمیشود. موضوع نوشتههای سه شمارهی آن که در دسترس اینجانب قرار گرفت، تبلیغ جهادیگری و انتقاد بر مواضع اشرف غنی احمدزی است. چنانکه در سر برگ آن نوشته شده است، «دور دوم نشراتی»، در کل میتوان گفت که یک نشریهی دورهای است.
هفتهنامهی بیدار که سال تأسیس آن 1300 ه.خ نوشته شده است، به صاحب امتیازی ریاست اطلاعات و فرهنگ نشر میشود. برای پر کردن صفحهها (4 صفحه)، اندازهی فونت/ قلم نوشتهها، بیش از اندازه بزرگ میشوند.
طلوع فردا (6 صفحه) هفتهنامهی محمد محقق در بلخ است که به صاحب امتیازی پسر بزرگش، محمد علی محقق، به نشر میرسد و محتوای آن بیشتر به مواضع انتخاباتی تیم اصلاحات و همگرایی و شخص محمد محقق اختصاص دارد.
در کنار اینها، چندین هفتهنامهی دیگر نیز در نشریهفروشیهای شهر و دفترهای فرهنگی دیده میشوند که ظاهرا از سوی کنسولگری ایران در بلخ تمویل میشوند و احساس میشود، مقامهای سیاسی و فرهنگی این ولایت با آن همنوا حرکت میکنند. در اکثر نشریههای فارسیزبان این ولایت، گرایش فارسیگرایانه و برجستهسازی افسانههای آریایی مشاهده میشود.
تنها نشریهی بیطرف، هفتهی نامهی هویدا است که توسط مختار وفایی، خبرنگار آزاد، به نشر میرسد و همزمان با آن، سایت آن نیز بهروز رسانی میشود. اما کار اطلاعرسانی آزاد در بلخ دشوار و پرمخاطره است. مختار وفایی به دلیل افشاگریها و انتقادهایش از والی و سایر زورمندان محلی، بارها لت و کوب و تهدید شده است و اکنون نیز، بعد از تاریک شدن هوا گشتوگذار نمیتواند و از علنی ساختن جای بودوباش خود بیم دارد.
در کنار این ممیزات برای رسانهها در این ولایت، حضور ایرانیها در حوزهی رسانه و فرهنگ این ولایت برجسته است. رسانههایی در این ولایت فعالیت میکنند که با حمایت مالی ایران منتشر میشوند. ایرانیها برای نفوذ در افکار عمومی و توجیه سیاستهای ایران، حاشیهی امنی برای خودشان در این شهر برپا کردهاند. به نظر میرسد، امن بودن کارها و تلاشهای فرهنگی و رسانهای ایران، ناشی از موافقت نانوشتهی والی با نهادهای فرهنگی و سیاسی ایران است، اگر نه، توان بالقوه برای یک اعتراض در لایههای دانشگاهیان این ولایت وجود دارد.
با همهی آنچه در فراز آمد، بلخ زیباست و در صورت جلوگیری از حیف و میل داراییهای عامه و عملی ساختن انکشاف متوازن، آیندهی بهتری در انتظار بلخیان کنونی است. دشتهای هموار و وسیع ترکستان، ظرفیت بالایی برای توسعه و تمام شهرکهای حاشیهای آن، امکان بِهسازی شهری را دارند. جوانان بلخ، دختر و پسر، که با شتاب از پیادهروهای اطراف روضهی سخی هر روز به طرف دانشگاه و مکتب روان اند، یا با اشتیاق به کتابخانهی مولانا خسته و مرکز آموزشی لنکن میروند، امید بزرگی برای احیای شکوه تاریخی و اعتبار فرهنگی آن خلق میکنند.