مجله پولیتیکو ـ ریک شنکمن
ترجمه: جلیل پژواک
همهچیز معمولی پیش میرفت. دانشگاهیانی که تابستان امسال در نشست سالانه «انجمن بینالمللی روانشناسان سیاسی» در «لیسبون» پرتگال گردهم آمده بودند، چهار روز بود که به همتایانِ پشت تریبونشان، مودبانه گوش میدادند و با تکاندادن سر، آنها را که داشتند مقالاتشان را در مورد هرچیزی، از انفجار تئوریهای توطئه گرفته تا اوجگرفتن اقتدارگرایی، ارائه مینمودند، همراهی میکردند.
اما روز آخر حال و هوای گردهمایی تغییر کرد. «شاون روزنبرگ» 68 ساله، یکی از پیشگامان جهان آکادمیک درحالیکه داشت مقالهی خود را ارائه میکرد، جمع حدود صد نفر شروع کردند به جابهجاشدن در صندلیهایشان. آنها ایرادهایشان بر مقالهی روزنبرگ را با صدای بلند به دوستانشان میگفتند. سه زن که در کنار من در ردیف عقب نشسته بودند، آنقدر بلندبلند حرف میزدند و داغ شده بودند که من برای لحظهای در شنیدن آنچه که روزنبرگ داشت میگفت، مشکل پیدا کردم.
چه چیزی آنها را برانگیخته بود؟
روزنبرگ که استاد دانشگاه UC Irvine است، در مقالهاش یک فرض اساسی را در مورد امریکا و غرب به چالش کشیده بود. بهنظر او، دموکراسی در حال بلعیدن خودش است و دوام نخواهد آورد.
روزنبرگ میگوید به هماناندازه که منتقدانِ لیبرالِ رییسجمهور ترمپ ممکن است بخواهند برفشان را روی بام او بریزند، ترمپ دلیل سقوط دموکراسی نیست، حتا اگر کارزار پوپولیستی ضدمهاجر و موفق او نشانهی زوال دموکراسی پنداشته شود.
روزنبرگ گفت که ما مقصر هستیم؛ ما «مردم».
دموکراسی کار سختی است. «نخبگان» جامعه مانند افراد متخصص و شخصیتهای مردمی که به اطرافیانشان در برداشتن بار مسئولیتهای سنگینی که با دموکراسی یا حکومت مردم بر مردم همراه است، کمک میکنند، بهطور روزافزونی کنار گذشته شدهاند و همچنین شهروندان به لحاظ فکری و عاطفی نتوانستهاند یک دموکراسی کارا را اجرا کنند. بنابراین موضع میانه از بین رفته و میلیونها رایدهنده سرخورده و پر از نگرانی با ناامیدی به پوپولیستهای جناح راست رو آوردهاند.
روزنبرگ پیشبینی میکند که «در دموکراسیهای تثبیتشده مانند ایالات متحده، حکومتداری دموکراتیک همچنان به افولش ادامه خواهد داد و در نهایت شکست خواهد خورد.»
نیمهی آخر قرن بیستم دوران طلایی دموکراسی بود. طبق یک نظرسنجی، در سال 1945 فقط 12 دموکراسی در کل جهان وجود داشته است. تا اواخر قرن بیستم این رقم به 87 دموکراسی رسیده بود، اما پس از آن وارونگی بزرگ رخ داد: در دهه دوم قرن بیستویکم، روآوردن به دموکراسی بهصورت ناگهانی و ناگوار متوقف و برعکس آن شروع شد.
سیاستمداران پوپولیست راستگرا در پولند، هنگری، فرانسه، بریتانیا، ایتالیا، برازیل و ایالات متحده به قدرت رسیدهاند یا تهدید کردهاند که قدرت را بهدست خواهند آورد. همانطور که روزنبرگ خاطرنشان میکند «با برخی معیارها، رای پوپولیست جناح راست در بین مردم اروپا از 4 درصد در 1998 بیش از سه برابر شده و به 13 درصد در سال 2018 رسیده است.» در آلمان، رای پوپولیست جناح راست حتا پس از «رکود بزرگ» و پس از آنکه هجوم مهاجران به این کشور فروکش کرد، افزایش یافته است.
سه دهه پس از آنکه کسی از «پایان تاریخ» هشدار داد، ممکن این دموکراسی باشد که دارد به پایانش نزدیک میشود و این فقط عوامانگیزان پوپولیست نیستند که این حرف را میزنند. یکی از دانشمندان پیشگام علوم اجتماعی که جرأت میکند پایان دموکراسی را آنطور که ما میشناسیم، پیشبینی کند، نیز این حرف را مطرح میکند.
روزنبرگ در دانشگاه ییل، آکسفورد و هاروارد تحصیل کرده است. در صورتی که رویدادها آنطور که او پیشبینی میکند، رخ دهد، شاید بتوان وی را پدر علوم اجتماعی عصرمان خواند. نظریه او این است که طی چند دهه آینده تعداد دموکراسیهای سبک غربی بزرگ همچنان کوچک و کوچکتر میشوند و آنهایی که باقی میمانند فقط ظاهر دموکراسی را دارا خواهند بود. روزنبرگ میگوید که جای دموکراسی را حکومتهای پوپولیستی جناح راست خواهند گرفت که نزد رایدهندگان به سوالات پیچیده پاسخهای ساده میدهند.
روزنبرگ استدلال میکند که دموکراسی کار سخت است و از کسانی که به آن رو میآورند، چیزهای زیادی میطلبد. دموکراسی از مردم میخواهد به افرادی که دیدگاه متفاوت دارند و افرادی که شبیه آنها نیستند، احترام بگذارند. از مردم میخواهد که خروارها اطلاعات را بگردند و خوب را از بد و درست را از غلط جدا کنند. دموکراسی مستلزم اندیشیدن، نظم و منطق است.
متاسفانه، تکامل با اعمال این خصوصیات در کانتکست دموکراسی تودهای مدرن موافق نیست. روزنبرگ با استناد به یک عالمه پژوهش روانشناسی و یافتههای کموبیش آشنا میگوید که انسانها درست فکر نمیکنند. تعصبات مختلف، مغز ما را در اساسیترین سطح سمتوسو میدهد. بهعنوان مثال، تصویر یک مرد سیاهپوست که سویشرت کلاهدار پوشیده بهراحتی نژادپرستی سفیدپوستان را بدون آنکه خودشان متوجه شوند، تحریک میکند. ما عادت داریم شواهدی را که به نفع اهدافمان نیست نپذیریم و اطلاعاتی که سوگیریهایمان را تأیید میکند، بپذیریم. گاهی اوقات شنیدن اینکه داریم کار اشتباهی انجام میدهیم، باعث میشود بیشتر برآن [کار اشتباه] اصرار کنیم.
روزنبرگ میگوید که مغز ما برای دموکراسی مدرن کشنده ثابت شده و سازگار نیست؛ اینکه انسانها برای دموکراسی ساخته نشدهاند.
مردم دو هزار سال است که میگویند دموکراسی غیرعملی و کاری است نشدنی. حتا افلاطون با این نظریه موافق بوده است. بنیانگذاران ایالات متحده نگران بودند که آنها تنها نیمی از یک شاخه دولت فدرال را به مردم واگذار کردهاند. با اینوجود دو قرن است که دموکراسی در امریکا کموبیش بدون اینکه خودش را نابود کند، پیش رفته است.
روزنبرگ شهرتش را در دهه 1980 با پژوهشی بهدست آورد که نشان میداد بسیاری از رایدهندگان نامزدان را براساس ظاهرشان انتخاب میکنند. پس چرا او اکنون پایان دموکراسی را پیشبینی میکند؟
او به این نتیجه رسیده است که دلیل موفقیت اخیر پوپولیستهای جناح راست این است که «نخبگان» کنترل نهادهایی را که بهطور سنتی مردم را از غیردموکراتیکترین انگیزههای آنها نجات میداد، از دست دادهاند. وقتی قرار باشد مردم خودشان باید به تنهایی تصامیم سیاسی بگیرند، به راهحلهای سادهای رو میآورند که پوپولیستهای جناح راست در سراسر جهان آن را پیشنهاد میکنند؛ راهحلهایی که ترکیبی کشندهای از بیگانههراسی، نژادپرستی و اقتدارگرایی است.
نخبگان طبق تعریف روزنبرگ افرادی هستند که در رأس هرم اقتصادی، سیاسی و فکری، قدرت را در دست دارند و کسانی هستند که «انگیزهی حمایت از فرهنگ و نهادهای دموکراتیک و قدرت انجام موثر این کار» را دارا هستند. نخبگان در نقش سناتور، روزنامهنگار، استاد دانشگاه، قاضی و مدیر دولتی بر گفتمان عمومی و نهادهای ایالات متحده کنترل و نفوذ داشتهاند و در این نقش، به عوام کمک کردهاند تا اهمیت ارزشهای دموکراتیک را درک کنند. با اینحال، امروزه وضعیت در حال تغییر است. به لطف رسانههای اجتماعی و تکنولوژیهای جدید، امروز هرکسی که به انترنت دسترسی داشته باشد میتواند بلاگ و پُستی را منتشر کند و برای هدفی که در سر دارد، حتا اگر این هدفش ریشه در توطئه داشته و براساس یک ادعای دروغین باشد، توجه جلب کند.
شاید در گذشته نخبگان توانسته باشند تئوریهای توطئه را از پیش رو بردارند و از پس پوپولیستها با برجستهکردن ناسازگاریها و تناقضاتشان برآیند، اما امروز کمتر شهروندی نخبگان را جدی میگیرند. حالا که مردم اخبار را بهجای روزنامههای جاافتاده و شبکههای خبری تلویزیونی از طریق رسانههای اجتماعی دریافت میکنند، اخبار جعلی بهراحتی گسترش مییابد. در سال 2016 گفته شد که 10 میلیون نفر در فیسبوک این ادعای دروغین را که «پاپ فرانسیس» در انتخابات از ترمپ حمایت میکند، دیدهاند. بسیاریها که در حباب خبری خودساخته و خودپرداختهیشان زندگی میکنند، بدون شک این ادعا را باور کردند. (پژوهشگران میگویند که این ادعا طی سه ماهِ پیش از انتخابات ریاستجمهوری سال 2016 ایالات متحده، بیشترین اشتراکگذاری را در فیسبوک بهدست آورده بود.)
طنز ماجرا این است که دموکراسی بیشتر که حاصل گسترش رسانههای اجتماعی و گردش آزادانه اطلاعات در اینترنت است، سیاست ما را افسارگسیخته ساخته و دارد ما را به سمت اقتدارگرایی سوق میدهد.
روزنبرگ استدلال میکند که نخبگان به طور سنتی از تبدیلشدن جامعه به یک دموکراسی کاملا مهارناپذیر جلوگیری کردهاند و «اقتدار الیگارشی دموکراتیک» یا «کنترل دموکراتیکِ» آنها تا کنون انگیزههای استبدادی عوام را تحت کنترل نگه داشته است.
پوپولیسم جناح راست در مقایسه با مطالبات سخت دموکراسی که خواهان سازش و تحمل تنوع است، آبنبات پنبهای بیش نیست. درحالیکه دموکراسی ما را ملزم به پذیرش این حقیقت میکند که ما باید کشورمان را با افرادی که متفاوت فکر میکنند و ظاهر متفاوت دارند، شریک کنیم، پوپولیسم راستگرا این الزامات را ندارد. پوپولیسم راستگرا میگوید صحت سیاسی را فراموش کنید، شما میتوانید دقیقا همانطور که میخواهید در مورد افرادی که به قبایل دیگر تعلق دارند، فکر کنید.
پوپولیستهای راستگرا مجبور نیستند مانند حامیان دموکراسی فکر کنند. آنها میتوانند مهاجران را بهدلیل گرفتن فرصتهای شغلی از امریکاییها مقصر بدانند و همزمان ادعا کنند که مهاجران مفتخورهای تنبلی هستند که از رفاه جامعه سود میبرند. تمام توجهی پوپولیستها این است که آنها اکنون دشمنی دارند و میتوانند آن را مقصر احساسات ناخوشایندی بدانند که به پوپولیستها دست میدهد.
پوپولیستها برخلاف دموکراسی که خواستههای زیادی دارد، فقط یک خواسته دارند. آنها اصرار میکنند که مردم وفادار باشند. وفاداری نزد آنها یعنی تسلیمشدن به چشمانداز ناسیونالیستی پوپولیستی. با اینحال، این خواسته بیشتر از آنکه سودی داشته باشد، صرفا یک بار است، زیرا اعلام وفاداری به یک رهبر استبدادی آسانتر از کارِ دشوارِ فکرکردن برای خودتان است، چیزی که دموکراسی میخواهد.
روزنبرگ نتیجه گرفته است که «بهطور خلاصه، اکثریت امریکاییها قادر به درک یا ارزشدادن به فرهنگ، نهادها، رویهها یا شهروندی دموکراتیک بهنحوی که لازم است، نیستند. آنها آنچه را که از آنها خواسته میشود، بهصورت نامناسبی تفسیر و تحریف میکنند. در نتیجه آنها به روشهایی تعامل و ارتباط برقرار میکنند که کارآیی نهادهای دموکراتیک و معنای اعمال و ارزشهای دموکراتیک را تضعیف میکند.»
باید روشن کنم که سروصدای جمعیت در لیسبون، واکنشی در برابر بدبینی روزنبرگ نبود. آخر آنجا روانشناسان سیاسی گردهم آمده بودند، گروهی که کارشان تمرکز بر نواقص فکری رایدهندگان و نقض هنجارهای دموکراتیک است. در آن کنفرانس «آریل ملکا» شواهدی را ارائه کرد که نشان میدادند محافظهکاران بهطور فزایندهای پذیرای اقتدارگرایی هستند. «برایان شافر» آماری را شرح داد که نشان میدادند پس از رویکارآمدن ترمپ، معلمان مکاتب شاهد افزایش قلدری بودهاند. «اندریاس زیک» گفت که جنایات نژادپرستانه در آلمان پس از ورود یک میلیون مهاجر به این کشور به طور چشمگیری افزایش یافته است.
آنچه شرکتکنندگان کنفرانس را برانگیخت، این بود که روزنبرگ فراتر از بدبینی، پا روی شکستپذیری گذاشته است. آنچه حاضران را آزرد، این بود که روزنبرگ ظاهرا نوعی احترام به نخبهگرایی را در پیش گرفته است که دیگر در میان دانشگاهیان مُد نیست. روزنبرگ وقتی این رویکردش به چالش کشیده شد، سریع تأکید کرد که منظورش معافکردن خودش از این ادعا نیست که مردم به محدودیتهای شناختی و عاطفی دچارند. او تصدیق کرد که تحقیقات روانشناسی نشان میدهد که هرکسی، بهشمول استادان دانشگاه، میتواند غیرمنطقی باشد.
در لیسبون لحظات ناراحتکننده کمتر رخ داد. کنفرانس به جورج مارکوس جایزهای را اهدا کرد. او یکی از بنیانگذاران روانشناسی سیاسی است که زندگی حرفهایاش را وقف این تئوری خوشبینانه کرده است که انسانها بهطور طبیعی ایدههایشان را برای مطابقت با جهان، جهانی که هست نه جهانی که آنها دوست دارند، تنظیم میکنند، درست همانطور که دموکراسی میطلبد.
اما این نمیتواند مایهی خوشبینی ما شود، مگرنه؟ آنچه در سراسر جهان دارد اتفاق میافتد نشان میدهد که راست افراطی رو به رشد است. وقتی پای ایالات متحده در میان باشد، مسأله و مشکل ممکن است بزرگتر از یک فرد باشد. لیبرالها برای پایان دورهی ریاستجمهوری ترمپ دعا میکنند، اما اگر حرف روزنبرگ درست باشد، مهم نیست چه کسی در قدرت باشد، دموکراسی همچنان در معرض تهدید خواهد بود.