نگاهی به زندگی خانوادگی مارک زاکربرگ و پریسیلا چان

نگاهی به زندگی خانوادگی مارک زاکربرگ و پریسیلا چان

سی‌بی‌اس نیوز
مترجم: جلیل پژواک

«مارک زاکربرگ»، مدیرعامل فیس‌بوک و همسر نیکوکارش، «پریسیلا چان»، ما را به خانه‌ی خود دعوت کردند. آن‌ها پیش از این هرگز اجازه نداده بودند تصویربردار یا کمره‌ای وارد خانه‌ی‌شان شود. سرانجام «گیل کینگ»، یکی از گردانندگان برنامه «CBS This Morning» توانسته بود نگاه دست اولی به زندگی این زوج معروف و فرزندان‌ آن‌ها خارج از زندگی فیس‌بوکی‌شان داشته باشد.

کینگ می‌پرسد: «پریسیلا، چگونه به این‌همه مسئولیت‌های مرتبط با فیس‌بوک و مرتبط با مارک رسیدگی می‌کنی؟»

چان می‌گوید: «به‌نظرم کار دشواری است. مثل احساسی که وقتی بهترین دوستت به خانه می‌آید و می‌گوید ‘روز سختی بود. نمی‌دانم چه اتفاقی قرار است بیفتد. ‘یا وقتی شب‌ها از خواب بیدار می‌شوی، دور و برت را می‌بینی و باز این فکر که ‘او هنوز نیامده’ سراغت می‌آید. ولی من می‌بینم… می‌بینم که ما همچنان خیلی خوش‌بخت هستیم. می‌بینم که حال ما خوب است.»

پرورش کودکان

همین داشتن خانواده است که مارک و پریسیلا را تشویق کرد که چهار سال پیش «ابتکارعمل چان زاکربرگ» را که یک شرکت فعال در زمینه کمک به پیشرفت علم پزشکی و سایر علوم است، تأسیس کنند. این زوج شرکت‌شان را درست چند روز پس از تولد اولین دخترشان، «مکس»، که اکنون خواهر کوچکی به نام «آگست» دارد، راه‌اندازی کردند.

کینگ می‌پرسد: «شما می‌توانید هر چیزی مادی را برای فرزندان‌تان فراهم کنید؛ با این‌ حساب آن‌ها را چگونه پرورش می‌دهید تا از زندگی عادی سر درآورند؟»

زاکربرگ می‌گوید: «اول از همه، این‌طوری نیست که ما همه‌چیز را برای آن‌ها فراهم می‌کنیم. به‌نظر من توجه به این مسأله مهم است. آن‌ها نیز مسئولیت‌هایی دارند.»

کینگ می‌پرسد: «پس شما می‌گویید که به آن‌ها یاد می‌دهید وظایف و مسئولیت‌هایی در زندگی‌شان دارند که باید یاد بگیرند انجام دهند؟»

زاکربرگ می‌گوید بلی، دقیقا، آن‌ها «وظایف و مسئولیت‌هایی دارند.»

چان می‌گوید: «ما، من و مارک هردوی مان، آن‌ها را با خود به محل کار و دفترمان نیز می‌بریم؛ تا به نوعی ببینند که ما چه کار می‌کنیم و چگونه در کمک به دیگران سهم می‌گیریم.»

کار، کار، کار و بازهم کار؛ اما نه شب‌هایی که باهم بیرون می‌رویم

کینگ می‌پرسد: «شما چگونه زندگی کاری را از زندگی خانوادگی تفکیک می‌کنید؟ درحالی‌که با هم کار می‌کنید و شریک‌ زندگی یکدیگر هستید؟»

زاکربرگ با خنده می‌گوید: «خوب، من با پیش‌فرض این سوال موافق نیستم.»

چان علاوه می‌کند: «منظور این است که کار به خانه می‌آید. ما عمیقا به کار خود اهمیت می‌دهیم. به این دلیل آن را پشت درب رها نمی‌کنیم. ولی خیلی مواظبیم و از خود می‌پرسیم «آیا این لحظه برای صحبت در مورد آن [کار] مناسب است؟»

زاکربرگ به چان می‌گوید: «به‌نظرم این همان موقعی شروع شد که تو هی مسائل کاری را مطرح می‌کردی، آن‌هم شب‌هایی که باهم بیرون می‌رفتیم.»

زاکربرگ و چان می‌گویند که آن‌ها در هفته یک شب را با هم در بیرون سپری می‌کنند.

کینگ می‌پرسد: «پس شبی که باهم قرار دارید بحث کار نیست؟»

چان پاسخ می‌دهد: «هیچ بحث کاریِ نیست.»

چان می‌گوید که یک شب بیرون‌رفتن در هفته ایده‌ی زاکربرگ بوده است.

کینگ می‌پرسد: «مارک، آیا در این رابطه، تو طرفی هستی که احساساتی (سانتی‌مانتال) است؟»

زاکربرگ با خنده می‌گوید: «به‌نظرم این نتیجه‌گیری غافل‌گیرکننده است، اما ممکن است این بحثی باشد که مصاحبه به سمتش کشیده خواهد شد.»

نشانه‌های… خطر؟

نکته‌ی تعجب‌برانگیز دیگر: اولین قرار زاکربرگ و چان که برمی‌گردد به دوره‌ی دانشجویی این زوج در دانشگاه «هاروارد» و آشنایی هر دو در صف دست‌شویی یک مهمانی انجمن دانشجویی، تقریبا می‌توان گفت که به قرار دومی منجر نشد.

چان می‌گوید: «نشانه‌ی خطر را می‌دیدم. من از آن دست دانشجویانی بودم که همیشه نمره‌ی کامل می‌گیرند. مارک در پایان قرار به من گفت که ‘یک پروژه‌ی میان‌ترم دارم که باید انجام دهم. ولی ترجیح می‌دهم با تو باشم.’»

زاکربرگ می‌گوید: «فکر کردم که دارم تعارف می‌کنم، مگر نه پریسیلا؟ منظورم این بود که درست است، به من خوش می‌گذرد و قرار است بیش‌تر خوش بگذرد.»

او می‌گوید که «کاملا مطمئن بود» که می‌تواند پروژه و «امتحان میان‌ترم را خوب انجام دهد.»

چان می‌گوید: «با خود گفتم این آدم به جایی نمی‌رسد. او دارد کارخانگی‌ خود را نادیده می‌گیرد!»

چان می‌گوید که وقتی فیس‌بوک راه‌اندازی شد، فکر نمی‌کرد که زندگی‌اش تغییر کند: «کسی حتا در وحشی‌ترین رویاهایش تصور نمی‌کرد که این چیزی است که اتفاق می‌افتد. فقط یک پروژه معمولی بود؛ یک پروژه دانشگاهی.»

کینگ از زاکربرگ می‌پرسد: «مردم می‌گویند که موفقیت فیس‌بوک قطعا با حضور پریسیلا در زندگی شما ارتباط دارد. آیا با این نظر موافقید؟»

زاکربرگ در پاسخ می‌گوید: «به‌نظر من این… این حقیقت دارد.»

کینگ می‌پرسد: «تو کارهایت را با کمک او انجام می‌دهی؟ از او مشوره می‌گیری؟»

زاکربرگ می‌گوید: «بلی، اما من فکر می‌کنم… ما درباره‌ی فلسفه زندگی خود صحبت می‌کنیم و این صحبت‌ها در نهایت تأثیرات بسیاری دارد؛ تاثیراتی بر نحوه فکر من در مورد تیم‌سازی در فیس‌بوک و تعریف ارزش‌هایی که براساس آن ما این سازمان را مدیریت می‌کنیم.»

چان در خطبه‌ی عقد خود گفته بود که زاکربرگ او را به نسخه بهتری از خودش تبدیل می‌کند.

چان می‌گوید: «او به من باور دارد، حتا وقتی من به خودم باور ندارم… او نقاط قوت مرا برجسته می‌کند و وقتی نقاط قوت خود را نمی‌بینم، او چشم مرا به روی آن‌ها باز می‌کند.»

زاکربرگ می‌گوید که چان برای او «برقراری نوعی ارتباط با روح است… من فکر می‌کنم که این ارتباط الهام‌بخش است و چیزی است که ما با تکیه بر آن قادر به انجام کارهای بهتری خواهیم بود.»

آموختن زبان «ماندارین»

زاکربرگ هر ساله مأموریت یا پروژه‌ای را برای خود در پیش می‌گیرد، مانند آموختن زبان چینی.

کینگ از چان می‌پرسد: «پریسیلا، این تصمیم مارک برای تو چه معنایی داشت؟»

درحالی‌که چان می‌خندد، زاکربرگ می‌گوید: «شاید کمی غمگین شدی که ماندارین من برای لحظه‌ای بهتر از تو بود.»

چان می‌گوید: «آری، زبان ماندارین تو برای مدتی از مال من بهتر بود. اما برداشتم از آن سال این است که صحبت‌کردن مارک در بسیاری از زبان‌ها بهتر از شنیدن او است.»

زاکربرگ می‌گوید: «وای، یک نتیجه که در مورد ماندارین گرفتم این بود که می‌توانم در این زبان چیزهایی را که می‌خواهم، بیان کنم. ولی شنیدنم خوب نبود. یادم است که در این مورد گفت‌وگویی داشتیم. من می‌گفتم چرا فکر می‌کنی شنیدنم در زبان ماندارین به اندازه‌ی صحبت‌کردنم خوب نیست؟ و تو می‌گفتی اینی که صحبت می‌کنی ماندارین نیست.»

کینگ می‌پرسد: «پریسیلا، چه چیزی در مورد مارک زاکربرگ وجود دارد که شنیدنش باعث تعجب مردم شود؟»

چان می‌گوید: «به‌نظرم داری آن را در وجودش آشکار می‌کنی گیل. مارک نازک‌نارنجی است.»

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *