دیروز خبر شدیم که در خانهی یمایشان کدام کودک زمینی شده است (زمینی شدن را نیاکان ما متولد شدن میگفتند). گفتیم برویم و تبریک بگوییم. من و بچه مامایم تصمیم گرفتیم که عبدالحق را هم از سر راه خود بگیریم تا از دیدن آن کودک زمینیشده محروم نماند. زنگ دروازهی خانهاش را که زدیم، عبدالحق بیرون آمد و ماجرا را برایش نقل کردیم. گفت: «یک ثانیه صبر کنید، من میآیم.» یک ساعت بعد عبدالحق از حویلی بیرون آمد. ظاهرا یک ثانیه در خاندان عبدالحق شصت دقیقه است.
نگویید «شما را ببین. آدم یک ساعت پیش دروازهی حویلی کسی منتظر مینشیند؟» چه کار میکردیم؟ روز و شب عربده با خلق خدا بتوان کرد؛ ولی فایدهاش چه؟ فقط یکی دو نفر که مثل عبدالحق نیستند. خرد و بزرگ ما این رقمی هستیم. در ضمن، شما که ما را ملامت میکنید، ظاهرا فراموش کردهاید که 18 سال است که قرار است تا دو ماه دیگر تذکرهی الکترونیکی دریافت کنید. حکومت قبلی در سنهی سیچقان ئیل گفته بود تذکرهی الکترونیکی را توزیع میکند. سالهای خر و گرگ و پشک و شادی و زرافه و چلپاسه و موش و مار هم گذشتند و تذکرهی الکترونیکی نیامد.
ملاحظه میکنید که خداوند کریم باید از لحاظ دادن عمر با ما کمی مراعات کند. میبیند که هر وقت به ما گفته میشود «تا دو ماه دیگر» ما میدانیم که کار بیخ دارد. همین رییسجمهور فعلی چهار سال پیش گفت که تا دو ماه دیگر برق 24 ساعته بر پایتخت مستولی خواهد شد. از آن پس هر شب که دست خود را بهسوی سویچ برق میبریم، سویچ به آهستگی میگوید: «برق چو منی گزاف و آسان نبود.» این عمر ما برای رسیدن به عصر برق 24 ساعته کفاف نمیدهد. از آن سو، محیط زیست ما را ببین. چیزی کم نصف جمعیت مملکت آمده به کابل و در خوردن دود زغال و تایر سوخته اگر از بامیان و ننگرهارند همگی پگ بیرارند. این دودها هم از عمر ما میکاهند.
سابق سر هیچ کس اگر اعتبار نبود، سر قصاب اعتبار بود. شاید گاهی نیم کیلو چربی را با مقداری استخوان به جان آدم میزد. اما تقلبش در همان حد بود. حالا پارادایم قصابی تغییر کرده. یکی از دوستان ما زیاد عف میزد (به خدا مبالغه نمیکنم؛ سرفه که میکرد آدم میترسید). پیش داکتر بردیمش. داکتر گفت که میزان کلسترول سگ در بدن این بالا رفته. گفتیم جناب داکتر، کلسترول سگ در بدن آدم چه میکند. گفت بروید از قصاب محلهی خود بپرسید. نزد قصاب که رفتیم، قصاب با تعجب گفت: «شما گوشت سگ نمیخوردید؟ کاش پارسال خبر میکردید.» آن دوست ما زیاد دوام نیاورد. پیش از رسیدن به میانگین امید به زندگی در افغانستان، یعنی 37 سالگی، جان به جانآفرین تسلیم کرد و گفت:
«جانآفرین صاحب، من زور کلسترول سگ را ندارم. اگر کدام جان بیکلسترول آفریدید، مرا خبر کنید».
میبینید که عمر ما به دلایل واهی کم میشود و به بسیاری از آرزوهای خود نمیرسیم. باز همهی این جنجالها کم بودند که جنجال انتخابات هم اضافه شد. سابق خوب بود. پسر پادشاه که زمینی میشد، در همان روز زمینی شدنش او را برای ولیعهدی پادشاه انتصاب میکردند. حالا هر پنج سال (یعنی هر شش سال و سه ماه) کمیسیون انتخابات مراسم انتخابات برگزار میکند. به محضی که برگههای رایدهی به مرکز رسیدند، کمیسیون اولین تعویق اعلام نتایج را اعلام میکند. چند روز بعد باز اعلام میکند که قرار بوده به تعویق افتادن اعلام نتایج اعلام شود، اما این اعلام شدن به تعویق افتاده است. از آن پس جریان به تعویق افتادن تسریع میشود و هر روز همان چیزی که باید اعلام شود، به تعویق میافتد.
بسیاری از آگاهان معتقدند که باید قانون اساسی افغانستان اصلاح شود و در آن تصریح گردد که آن چهار سالی که بین انتخابات و اعلام نتایج قرار میگیرند به نام دورهی تعویقیه درج شوند. در دورهی تعویقیه هر مقام حکومتی در همان مقامی که هست بماند.
به ما عمر کم میدهند.