در افغانستان اقوام متعدد هستند. اما چهار قوم در ساختِ منازعات قومی این کشور نقش روشن و تأثیرگذار دارند: پشتون، تاجیک، هزاره و ازبیک. هر کدام از این اقوام بهنحوی پذیرفته است که بهجای نظام قبیلهای خالص سنتی یک سیستم دموکراتیکِ مبتنی بر نمایندگی انتخابی به میان بیاید. سوالی که پیش میآید این است که چطور شد همهی اقوام از سیستم دموکراتیک استقبال کردند. یکی از پاسخهایی که به این سوال داده میشود این است: امریکا و غرب بزرگان اقوام افغانستان را مجبور کردند که به سیستم دموکراتیک تن بدهند. گفته میشود که کسانی که نظام مورد پسند غرب را قبول نداشته باشند، مورد غضب امریکا و اروپا قرار میگیرند و حمایت آنان را از دست میدهند. براساس این تحلیل، اگر شما به جریانهای قدرتمند در میان این چهار قوم مجال بدهید که به سبک خود و طبق سلیقهی خود عمل کنند، آنان نه اعتقادی به پارلمان دارند و نه به قوهی قضاییه و نه به ارتش واحد در چارچوب یک حکومت منتخب مرکزی. آزادی رسانهها نیز، طبق این دیدگاه، محصول فشار غرب و امریکاست. وگرنه، هیچ بزرگ قومی و رهبر حزبی به رسانههای دیداری و شنیداری فرصت نمیداد که هرچه دلشان خواست منتشر کنند.
این دیدگاه کاملا درست نیست، اما پارهای از حقیقت را دربارهی دو دههی اخیر سیاست و تعامل اجتماعی ما منعکس میکند. بدون تردید فشار غرب و مخصوصا نفوذ امریکا سبب شده که بسیاری از قدرتمندان سنتی افغانستان از یک جنگ فرساینده و کمحاصل با مظاهر نظام جدید پرهیز کنند. آنان، در ضمن، یاد گرفتند که اگر بهجای درافتادن با مظاهر این نظام جدید (پدیدارهای رسانهای و نهادهای حکومتی و اجتماعی تازه) تا حدی همراهی کنند، بیشتر به نفعشان است.
اما آنچه در زیر پوست جامعهی افغانستان جریان دارد منازعهی قومی است. در سطح و صورت، آنچه از نظام دموکراتیک مبتنی بر نمایندگی انتخابی میبینیم این است که شهروندان افغانستان میخواهند در مورد پالیسیها با هم رقابت کنند. به این معنا که مثلا تعدادی از شهروندان دوست دارند که معاش معلمان افزایش بیابد و عدهای دیگر میخواهند منابع کشوری به بازسازی سرکها و تأسیسات عمومی اختصاص داده شوند و از این قبیل. اما این صورت ماجراست. در عمق، منازعه قومی است و مطالبات هیچ ربطی به سیاستگذاریها و خردهپالیسیهای مدیریتی ندارند. به بیانی دیگر، اقوام افغانستان میدانند که در این مملکت صورتِ نظام هرچه باشد، آنچه واقعا تعیینکننده است زور قومی و قدرت برهم زدن بازی است.
پشتونها در سه قرن اخیر تاریخ افغانستان حاکمان بیرقیب افغانستان بودهاند و میخواهند این روند را تا آنجا که ممکن است، ادامه بدهند و سر پا نگه دارند. به همین خاطر، سیستم نمایندگی انتخابی برای پشتونها تا جایی محترم است که به انحصار قدرتشان آسیبی نزند. پشتونها در انتخابات شرکت میکنند تا حاکم بعدی را از میان قوم خود برگزینند و اگر چنین نشود بازی را بر هم میزنند. این را هم در حکومت حامد کرزی دیدیم و هم در حکومت اشرف غنی.
تاجیکها که حداقل در یک قرن اخیر افغانستان گردانندگان اصلی بوروکراسی سطح میانی حکومتهای پشتونی بودهاند، خود را مستحق مدیریت کلان کشور در سطوح عالی میبینند. آنان هیچ دلیلی نمیبینند که رییسجمهور مملکت همیشه پشتون باشد. ظرفیت اداری، توان اقتصادی، روحیهی جمعی، پیوندهای زبانی و موقعیت جغرافیایی تاجیکها به آنان این اطمینان را میدهد که در یک پروسهی دموکراتیک به آسانی به ریاستجمهوری و دیگر سطوح عالی مدیریتی برسند. از این رو، تاجیکها میتوانند بدون دغدغه و با تمام نیرو از نظام جدید دموکراتیک حمایت کنند.
هزارهها رأس حکومت را هدف نمیگیرند. محاسبهی هزارهها، حداقل در زمان حاضر، این است که نظام دموکراتیک فعلی بر آگاهی شهروندی عمیق تمام مردم افغانستان استوار نیست. به این معنا که نقش قوم و مذهب و سنت فرهنگی گذشتهی افغانستان فعلا به هزارهها مجال نمیدهند که مستقیما کسی از میان خود را به مقام ریاستجمهوری برسانند. وارد شدن شاخصترین چهرههای سیاسی هزاره در تکتهای انتخاباتی بهعنوان معاون و نه بهعنوان نامزد ریاستجمهوری نشان از همین برداشت و انتظار دارد. تأکید هزارهها بیشتر بر اصلاح نگاه حکومتها به مسألهی توازن در توسعه و عدالت اجتماعی است تا بر رسیدن به راس حاکمیت.
ازبیکها در حمایت از نظام دموکراتیک چیزی از دست نمیدهند. اما انتظار هم ندارند که به این زودیها فردی از قوم ازبیک رییسجمهور افغانستان شود یا به مقام مهمی در مدیریت کشور برسد که فقط سمبولیک نباشد. ازبیکها تا کنون در صورتبندی مطالبات قومی و غیرقومی خود نسبت به تاجیکها و هزارهها ضعیفتر عمل کردهاند.
با این حساب، هرچند دموکراسی در افغانستان در ظاهر فرصتی است برای رقابت آزاد همهی شهروندان، خود شهروندان میدانند که در زیر پوست این فرصت برابر همان نزاع کهنهی قومی به قوت جاری است. به همین خاطر هم هست که اگر جامعهی جهانی (و مخصوصا امریکا) میخواهد یک بار هم که شده دموکراسی واقعی را در افغانستان ببیند، باید در این انتخابات با تقلب همراهی نکند. کار ندادن انتخابات دموکراتیک در افغانستان همهی امیدها را برباد میدهد.