سالهاست که جادههای کابل با خشونت گره خورده است. شاید جادهها، شاهد بیشترین اتفاقات خشونتآمیز در این شهر باشد. اگر از انفجار و انتحار، دزدی، راهزنی… بگذریم، دخترانی هستند که در هر قدم با خشونتهای کلامی برخی از مردان مواجه میشوند.
هرچند افغانستان از کشورهایی بهحساب میرود که دارای قوانین در بخشهای مختلف منع خشونت بهصورت عموم و بهویژه منع خشونت و آزار و اذیت زنان و کودکان است، اما در عمل این قوانین کمکی به قربانیان خشونت نکرده است.
تنفیذ قانونهای منع خشونت علیه زنان در سال ۲۰۰۹، منع آزار و اذیت زنان و کودکان در سال ۲۰۱۷ و کد جزای جدید در سال ۲۰۱۸ از قوانین است که از زنان و کودکان دفاع کرده، اما رسیدگینشدن جدی به قضایای آزار و اذیت جنسی زنان در افغانستان، سبب شده در بسیاری از موارد زنان و دختران خاموشانه خشونتها را تحمل کنند. صحبت در مورد آزار و اذیت زنان ممکن است که حیثیت آنها را زیر پرسش قرار داده و منجر به ایجاد محدودیتهای بیشتر بر زندگی آنها شود. براساس قانون منع آزار و اذیت زنان و کودکان، انواع آزار و اذیت کلامی، فیزیکی، نوشتاری و تصویری تعریفشده در قانون، جرم پنداشته شده است. براساس این قانون کسانی که مرتکب آزار و اذیت زنان و کودکان در محلات عمومی، وسایل نقلیه عمومی و محلات دیگر شوند به جریمهی نقدی پنج تا ده هزار افغانی محکوم میشوند.
بیشتر از ده سال میشود که ساکن شهر کابل هستم. اما در این مدت زمان به دور از مشکلات و نارساییهای دیگر بهطور اوسط روزانه دستکم پنج حرف زشت، توهینآمیز و خشونتآمیز در مسیر رفتوآمد شنیدم و این تجربهی هر روز من از گشتوگذار در جادههای کابل است. تا کنون هیچ مرجع که به شکایتی از آزار و اذیت خیابانی و خشونت کلامی، بهگونهی جدی رسیدگی کند در کابل سراغ ندارم. هرچند که پولیس، حوزههای امنیتی و نهادهای عدلی و قضایی بهصورت عموم مسئولیت رسیدگی به شکایات را دارند، اما در قسمت خشونتهای کلامی در بیشتر مواقع پولیس نیز شریک در انجام خشونتهای کلامی علیه زنان هستند.
به گمان اغلب، بیشترین خشونتهای کلامی و زبانی در جادههای کابل رخ میدهد. من بهعنوان یک دختر شاغل نهتنها که شاهد این نوع خشونت هستم، بلکه یکی از هزاران قربانی همیشگی خشونتهای کلامی بودهام. روزانه طیکردن مسیر دو ساعته از دفتر تا خانه در میان انبوه از خشونتهای کلامی برای دختری که خواهان حضور و سهم مساویانه با یک مرد در جامعه است، کاری بس دشواری است که شبیه موریانه روح و روانم را میخورد و ناامید و سرخورده میکند.
از آنجایی که باید بهگونهی مشخصتری از این نوع خشونت حرف بزنیم، میخواهم عاملان خشونت زبانی را به سه بخش تقسیم کنم: افراد مسلح که شامل پولیس، پولیس ترافیک و محافظان نهادهای شخصی و افراد زورمند و پولدار و مسئولان بلندپایهی دولتی میشوند. این افراد از جمله کسانیاند که بارها به دختران و زنان اهانت کردند/ میکنند و بهصورت مشخص مرتکب خشونت کلامی میشوند. این افراد اغلب اوقات در جادههای شهر کابل برخورد خشن با زنان بهویژه دختران جوان دارند. آنان با استفاده از کلمات رکیک و زشت در مورد چهره، قد و اعضای بدن دختران حرف میزنند و طرز رفتار دختران را به تمسخر میگیرند. حتا در بسیاری از موارد شخصا وقتی از مسیری میگذرم که در آن پولیس و یا محافظان نهادها و خانههای شخصی، حضور دارند، دچار یک نوع ترس و اضطراب میشوم.
بخش دوم مرتکبین خشونتهای کلامی جادههای کابل، کارگران عادی، دستفروشان، عابران و رانندگان تاکسیهای شهری و موترهای شخصی، هستند. این دسته آدمها با استفاده از فرصت به بهانههای مختلف به خشونتهای زبانی و گفتاری میپردازند. کافی است که برای ده دقیقه در کنار جاده منتظر بمانیم، آن وقت فهمیده میشود که این افراد بهصورت آشکارا به شخصیت زنان و دختران توهین میکنند.
بخش سوم شامل دانشآموزان مکاتب، دانشجویان دانشگاهها، کارمندان دفاتر میشود. بعضی از این افراد که خودشان را افراد روشنفکر جامعه معرفی میکنند گاهی کلمات خیلی رکیک و زشتی و حتا دور از تصور حواله دختران و زنان میکنند.
هر صبح که از خانه بیرون میشوم علاوهبر دیگر نارساییهای که در این شهر وجود دارد ذهنم خودآگاه به سمت آزار و اذیت خیابانی و خشونتهای کلامی میرود. گاهی که با خودم میاندیشم، مگر یک دختر چقدر توان و حوصله داشته باشد که بتواند روز حداقل ده حرف خشن، ناروا و دردناک بشنود و به دیگر کار و فعالیتاش هم برسد؟ نباید فراموش کنیم که از نگاه تأثیرات روحی و روانی این مسأله خیلی جدی و در عین حال پیامد منفی و تخریبی روی ذهن و روان یک انسان دارد. مثلا من روزهایی که حرف زشت و ناپسند میشنوم تا شب ذهنم آسوده نیست و آرامش ذهنی ندارم.
باری یکی از دوستانم میگفت از بس که با خشونتهای کلامی مردان مواجه است، از چند متری میتواند به راحتی بفهمد که در پستوی ذهن آن مرد در مورد زنان چه میگذرد. به قول او، ژست کلامی مردان در خیابانهای کابل خیلی ناراحتکنندهتر و مایوسکنندهتر است نسبت به خشونتهای فیزیکی یک مرد روستایی که هیچ وقت ادعای روشنفکری و آقایی ندارد.
با توجه به اینکه جامعه افغانستان بهصورت عموم معروف به یک جامعه خشونتزا است، اما موجودیت خشونتهای کلامی سالهاست که گریبانگیر زنان و دختران است و تا کنون هیچ مرجع و یا نهادی نتوانسته بهگونهی جدی پیگیر این مسألهی مهم شود و متضررین این نوع خشونت هم بهگونهی بسیار بیرحمانه و بیشتر از سر ناگزیری با آن کنار آمده و تا کنون بهصورت جدی آن هیچ کسی حتا نتوانسته لب به شکایت و اعتراض، بگشاید.