چند روز پیش کسی تصویری گذاشته بود که ترافیک هوایی را در فضای کشورهای مختلف نشان میداد. فضای ایران تقریبا خالی بود (البته پس از سقوط طیارهی اواکراینی در تهران). بخشی از این خالی بودن فضای ایران به علت ترس مردم است. افراد در روزها و شبهای نزدیک به فاجعهی سقوط طیاره از پرواز میترسند.
فرض کنید که یک طیارهی غیرنظامی در اثر یک اشتباه توسط موشک زمین به هوای یک دولت ساقط میشود یا آن طیاره بهخاطر نقص فنی سقوط میکند و 178 نفر سرنشین آن کشته میشوند. آیا آن دولت در شرایط نرمال طیارههای بعدی را نیز با موشک خواهد زد؟ آیا طیارههای بعدی نیز دچار نقص فنی خواهند شد و سقوط خواهند کرد؟ پاسخ منطقی این سوالها روشناند. نه، دولتها طیارههای مسافربری را در آسمان پایتخت خود با موشک نمیزنند. نه، نقص فنی در یک طیاره به این معنا نیست که طیارههای دیگر نیز مشکل فنی دارند.
در ضمن، دادههای پژوهشی در مورد ترافیک زمینی و هوایی نشان دادهاند که سفر با موتر و دیگر وسایط زمینی چندین مرتبه خطرناکتر از سفر با طیاره است. یعنی احتمال کشتهشدن آدم در سفر با موتر و دیگر وسایط زمینی چندین برابر احتمال کشتهشدن آدم در سفر هوایی است. یکی از پژوهشگران با لحنی نیمه شوخی گفته بود:
وقتی که کسی را به میدان هوایی یا فرودگاه میرسانیم، برای او سفری بیخطر آرزو میکنیم و او فقط تشکر میکند. درحالیکه برگشتن ما به خانه (با موتر) خطرناکتر از سفر او با طیاره به یک کشور دیگر است. او باید بیشتر نگران سالم برگشتن ما از میدان هوایی به خانه باشد!
چرا ما فکر میکنیم سفر با طیاره خطرناکتر است؟ چرا سقوط طیاره تأثیری عمیق و دیرپا بر ذهن ما میگذارد، اما تصادفهای جادهای (با تلفات ماهانه و سالانهی چندین برابر) غالبا جز اثری گذرا و اندک بر خاطر ما نمیگذارند؟
برای توضیح این مسأله، روانشناسان و دانشمندان علوم شناختی از مفهومی به نام Vividness Effect سخن میگویند که میتوان آن را «تأثیر یا اثر وضوح» ترجمه کرد. به این معنا که وقتی رویدادی بهصورت بسیار روشن و واضح رخ مینماید، تأثیر عمیقتر و ماندگارتری بر ذهن و روان ما میگذارد. در برابر، رویدادهایی که با وضوح و روشنی کمتری همراهاند (مثلا پیش چشم ما اتفاق نمیافتند یا نمیتوانیم تصویر واضحی از شکل وقوعشان در ذهن داشته باشیم)، تأثیر کمتر و گذراتری بر جا میگذارند. این تفاوت در تأثیری که این دو نوع رویداد بر ذهن ما میگذارند، در ارزیابی ما از ریسکهای بعدی نیز فعالانه دخالت میکند. به این معنا که ادراک ما از اینکه با چه ریسک یا با چه سطحی از خطر روبهرو هستیم، تحت تأثیرِ تجربههای قبلی ما عمل میکند. مثلا:
وقتی که به ما میگویند در فلان کشور سالانه 37 هزار نفر در تصادفات جادهای کشته میشوند، ما تصویر واضحی از این رویداد نداریم. نمیتوانیم به روشنی تصور کنیم که 37 هزار نفر چگونه در تصادفات جادهای کشته میشوند. اما وقتی میبینیم یا حتا میشنویم که 178 نفر در سقوط یک طیاره بوئینگ کشته شدهاند، تصویر واضحی از وقوع فاجعه داریم. یک طیاره است که در آسمان منفجر و متلاشی میشود یا به سرعت به طرف زمین فرو میافتد و دهها نفر با آن منفجر میشوند یا همراه با طیاره بر زمین کوفته میشوند. این وضوح بر ادراک ما تأثیر میگذارد و به ما میگوید که سفر با طیاره با خطر بیشتر همراه است تا سفر با موتر.
این «اثرِ وضوح» را در واکنش سیاستمدارها هم میبینیم. در حادثهی سقوط طیارهی اواکراینی در آسمان تهران، قبل از آنکه دولت ایران به اشتباه خود در سقوط دادن آن طیاره اعتراف کند، دولت افغانستان از ایران خواست که جعبهی سیاه آن طیاره را در اختیار تیم بررسیکنندهی افغانستان قرار بدهد (چند تن از کشتهشدگان آن حادثه شهروندان افغان بودند). مقصود از چنان درخواستی این بود که نشان داده شود دولت افغانستان نسبت به حیات و امنیت شهروندان خود حساسیت دارد. سوال اما این است که چرا همین دولت در برابر دهها خطر دیگری که تعداد بسیار بیشتر شهروندانش را تهدید میکنند، حساسیتی از این دست نشان نمیدهد؟ آمارها نشان میدهند که میزان مرگ مادران در هنگام زایمان در کشور ما بسیار بالاست. در پایتخت کشور هر روز و هر شب شهروندان به ضرب چاقوی تبهکاران و دزدان از پا درمیآیند. هر سال (مخصوصا در فصل زمستان و بهار) موترهای خرد و کلان بسیاری در راههای خطرناک مناطق کوهستانی چپه میشوند و افراد زیادی در این حوادث جان میبازند. هر ساله دهها مهاجر و آوارهی افغان در پاکستان و ایران و جاهای دیگر کشته و زخمی میشوند و مورد آزارهای وحشتناک قرار میگیرند. و صدها نمونهی دیگر. چرا دولت افغانستان در این موارد حساسیت نشان نمیدهد؟ از علل دیگر که بگذریم، یک علت اصلی همان «اثرِ وضوح» است. از سویی دیگر، چون اثر وضوح بر عموم افراد تأثیر میگذارد، با هر فاجعهی پرسروصدا و «واضح» (نظیر سقوط طیارهی ملکی توسط موشک زمین به هوا) برای دولتها فرصتی پیش میآید که ذهن شهروندان کشور خود را از مسایل کمتر واضح و کمتر هیجانی دور کنند. مرگهایی که تصویر نمیدهند (اما تعدادشان زیاد است)، تحتالشعاع مرگهایی میروند که تصویرهای بسیار روشن دارند (هرچند تعدادشان بسیار کمتر باشد).