محمدناصر بیش از یک ماه است که شغل همیشگیاش را تغییر داده است. بساز و بفروش خانه را که عمری مشغول آن بوده، کنار گذاشته و حالا درگیر کتابداری و کتابفروشی شده است. کاری که آرزوی جوانیاش بوده و در 55 سالگی به آن رسیده است.
محمدناصر آریزاد، هر روز بعد از صرف صبحانه، از دیوانبیگی کابل با حس خوبی تاکسی کتابش را سوار میشود و جایی در همین شهر در کنارهی جاده بساطش را پهن میکند. چگوارا، فیدل کاسترو، احمدشاه مسعود، گاندی و ماندلا را کنار هم زیر «نظریه برخورد تمدنها» میچیند. در اطرافش از «هنر آشپزی» و «آیین همسریابی» گرفته تا «ملت عشق»، «لطفا انسان باشید» و «گوسفند نباشید» میگذارد.
آقای آریزاد، برای راهاندازی تاکسی کتاب، بیش از دوصد هزار افغانی هزینه کرده است. میگوید برای دسترسی مردم به کتاب، هر چند روز در گوشهای از شهر کابل میرود تا همه بتوانند از آن استفاده کنند. برای مشتریانی که توانایی مالی دارند، کتاب میفروشد و برای آنهایی که پول ندارند، کتاب مورد نیازشان را امانت میدهد.
محمدناصر، رانندهی تاکسی کتاب، در دوران حکومت داکتر نجبیبالله از مکتب عاشقان و عارفان کابل فارغ شده و بعدا سربازی کرده است. میگوید از همان دوران به سبب علاقه به کتاب و کتابخوانی، ایدهی راهاندازی تاکسی کتاب را در سر داشته است: «بعد از مکتب این ایده را داشتم ولی شرایط مناسب نبود. به علت مسایل خدمت عسکری و تحولات و جنگ، نه توانستم ادامهی تحصیل بدهم و نه هم توانستم این ایدهی خود را عملی کنم.»
آقای آریزاد بدون هیچ شک و شبهای 70 ساله بهنظر میرسد، اما 55 سال بیشتر ندارد. میگوید بعد از سقوط آخرین رییسجمهوری حکومت جمهوری دموکراتیک افغانستان، روز خوشی در این کشور ندیده است. هر چند او و خانوادهاش در جنگهای دههی هفتاد خورشیدی، آنطور آسیب جدی ندیدهاند، اما میگوید که این جنگها، روح و زیبایی کابل دههی 60 را برای همیشه از کابل گرفته است.
«از دوران داوود خان به بعد حکومت خوبی در افغانستان وجود نداشته. تنها حکومت داکتر نجیب بسیار خوب بود. چون خودش وطندوست بود. دههی 60 یک دههی طلایی بود. هم آرامی بود و هم فرهنگ خوبی داشتیم. بعد از سقوط حکومت داکتر نجیبالله، پاکستانیها در این شهر آمد و فرهنگ ما را نابود کردند. در دوران حکومت داوود خان من کوچک بودم. یادم است که در آن زمان بیشتر خانوادهها آخر هفتهها بیرون میرفتند، بهویژه در تپهی پغمان. شب مینشستند و میله میکردند».
او از رهبران مجاهدانی که در جریان جنگهای خونین دههی هفتاد سر برآوردند و مطرح شدند، دل پُری دارد. معتقد است تا زمانی که اینها تصمیمگیرنده و دستبهکار باشند، افغانستان به صلح و آرامی نمیرسد. آریزاد تمام سفرهی دل پُردردش را برایم باز کرد، اما در آخر خواست که برای حفظ جانش آن را در گزارش ننویسیم.
رانندهی تاکسی کتاب میگوید که یگانه هدفش از راهاندازی این کتابخانهی سیار، مبارزه علیه جهل و نادانی است: «میخواهم جهل و نادانی از وطنم گم شود تا کشورها دیگر از مردم افغانستان مثل گوسفند استفاده نتوانند. همچنان مردم هوشیار شوند تا رهبران قومی از آنها سوءاستفاده نکنند.»
او خبرها و رویدادهای مرتبط به افغانستان را دنبال میکند و امیدوار است که امضای توافقنامهی صلح میان امریکا و گروه طالبان، خاتمهدهندهی جنگ چهل سالهی افغانستان شود. میگوید اگر صلح و امنیت برقرار شود، میخواهد یک موتر بزرگ مسافربری را به یک کتابخانهی بزرگ سیار تبدیل کند و خدمات تاکسی کتاب را در دیگر شهرها و مناطق دورافتاده گسترش دهد. حالا کتابهایی را که در تکسیاش حمل میکند، حدود 80 درصد کتابهای مورد نیاز مشتریانش را ندارد.
در مدت کمتر از 40 روزی که کارش را آغاز کرده، از استقبال مردم راضی است، اما با آن هم میگوید که علاقهی مردم به مطالعه به نسبت دههی 60، پایین است: «در همین چند مدت متوجه شدم که جوانان کتاب میخوانند. برایشان میگویم اگر پول ندارید، کتاب بگیرید و در موتر بخوانید یا در خانه ببرید و دوباره برگردانید. زمانی که خودم دانشآموز بودم یک کتابخانهی عامه در ده افغانان وجود داشت. مردم به مطالعه خیلی زیاد علاقه داشت. وقتی در کتابخانه میرفتیم، آنقدر ازدحام بود که جای برای نشستن نبود. حالا مردم علاقهای به مطالعه ندارند. نسبت به آن وقت سطح مطالعه در بین مردم بسیار پایین آمده. آن وقت کتاب کم بود و کتابخوان زیاد، حالا کتاب زیاد است و کتابخوان کم.»
ناصر آریزاد، پدر شش فرزند است و تمام فرزندانش دانشآموز و دانشجو هستند. خودش علاقهمند کتابهای تاریخی است. میگوید حدود 200 جلد کتاب مطالعه کرده است. وقتی پرسیدم که از مطالعهی تاریخ افغانستان چه نتیجه گرفتهای، گفت: «90 درصد مشکلات و بحرانهای افغانستان بهدلیل نبود مطالعه در بین مردم است.»