در بسیاری از کشورها رسانهها زیر فشار هستند، زیر فشار دولت هستند. مثلا در ایران این دولت است که پیوسته بر رسانهها فشار میآورد که کار خود را از لحاظ فُرم و محتوا با سیاستها یا پسندها و ناپسندهای دولتی همآهنگ کنند. در آن کشور، تعداد زیادی از روزنامهنگاران بهخاطر عدول از چارچوبهای تنگ سیاست رسانهای دولت به زندان رفتهاند و مجازات شدهاند. تعداد نشریههایی هم که به همین دلیل ممنوعالانتشار شدهاند، خیلی زیاد است.
در افغانستان، هرچند وضعیت رسانهها از این نظر آرمانی نیست و طبعا دولت گاهگاه سعی میکند جریان اطلاعات و سبک بیان رسانهها را کنترل کند، شکایت روزنامهنگاران غالبا با شکر همراه است. به این معنا در قریب به دو دههی گذشته فضای کار رسانهای تا حد زیادی از فشارهای طاقتفرسای دولت (نظیر آنچه مثلا در ایران میبینیم) آزاد بوده است.
در افغانستان اما با فشار دیگری روبهرو هستیم. رسانهها، مخصوصا رسانههای چاپی، توسط فرقههای سیاسی و مذهبی، احزاب و گروههای قومی نظارت میشوند. این نظارتگران اعتنای چندانی به معیارهای حرفهای روزنامهنگاری ندارند و همواره شاکیاند که چرا فلان نشریه چنان که باید از کارنامهی فلان رهبر زنده یا فقید تجلیل نمیکند. یا چرا فلان روزنامه به مقدسات مردم توهین میکند و نظایر آن.
یکی از واژگان جنجالی در رسانههای افغانستان «شهید» است. شهید یک کلمهی باردار است. به این معنا که در آن تجلیل و تقدیس فرد کشتهشده مراد میشود و این تجلیل و تقدیس غالبا بار دینی دارد. با این حساب وقتی شما مینویسید «اجمل شهید شد»، در واقع به مرگ او معنای مثبتی میبخشید و ادعا میکنید که او در ماجرایی که منجر به قتلش شده در موضع «برحق» بوده و اینک که از دنیا رفته به رستگاری اخروی رسیده است. دقیقا به همین خاطر است که کسی کشتگان جبههی دشمن را «شهید» نمیخواند.
حال، سوال این است که آیا مردم یک جامعه نیاز به اطلاعات عریان و رنگنشده دارند یا ندارند. آیا مردم نیاز دارند که برای تصمیمگیری درست دربارهی امور زندگی خود سیب را سیب ببینند و سنگ را سنگ و نارنج را نارنج و شیشه را شیشه؟ اگر قبول داشته باشیم که اطلاعات دقیق به موضعگیریها و تصمیمگیریهای بهتر کمک میکنند، این را هم باید بپذیریم که اطلاعات رنگشده و جانبدار و مملو از تحریف و سرشار از گرایشهای ویژه اطلاعات دقیق نیستند و به مردم در تصمیمگیری درست کمکی نمیکنند. تصور کنید که هر فرقهی مذهبی و سیاسی و هر حزب و گروه قومی بخواهد که اطلاعات ِ رنگشده و جانبدارانهی خود را به جامعه عرضه کند و نگذارد که مردم به اطلاعات عریان و بیرنگ دست بیابند؛ آیا مردم آن جامعه پیوسته به بیراهههای فریبنده کشانده نخواهند شد؟ آیا چنان جامعهای هرگز خواهد توانست تصمیمهای خود را بر مبنای واقعیتهای سنجشپذیر شکل بدهد؟
وقتی که سی نفر کشته میشوند، کلمهی «کشته» حاوی اطلاعات عریان و رنگنشده دربارهی یک رویداد خونین است. اما وقتی یک رسانه میگوید سی نفر شهید شدند، کلمهی «شهید» تنها مرتبت آن کشتگان را بالا نمیبرد؛ کار دیگری که این کلمه میکند مسدود کردن بینش مردم برای دیدن درست یک فاجعه است.
طبیعی است که هر گروه و حزب و فرقهای میتواند تا آنجا که میخواهد اطلاعات را رنگ کند و به روشی که خود میخواهد به مخاطبان خود عرضه کند. اما این کار را نباید از رسانههای مستقل طلبید. مردم باید در کنار اطلاعات باردار و رنگشده و جهتگرفته امکان دسترسی به اطلاعات بیپیرایه را نیز داشته باشند. به بیانی دیگر، همهی شهروندان باید به این توافق برسند که برخی رسانهها در میانه بایستند و امور را چنان که هستند نشان بدهند، نه آن گونه که این یا آن مجموعهی خاص میپسندد. محروم کردن خود و جامعه از دسترسی به اطلاعات دقیق تاوان بسیار دارد. به این میماند که چشمان خود را کور کنیم و پای در راه بگذاریم و امیدوار باشیم که گامهایی که بر میداریم به طور معجزآسا به مسیر درست هدایت شوند.