پنجشنبه، 7 حمل. حوالی یازده قبلازظهر. لحظهی سخت خداحافظی است. گریه و ماتم جمعی به آواز بلند بر مصیبت بزرگ از در و دیوار یکی از درمسالهای شوربازار، محلهی قدیمی در شهر کهنهی کابل بلند میرود. آمبلانسهای نیروهای امنیتی آمادهی انتقال 25 جسد از درمسال به شمشاد است؛ مکانی در جنوب کابل برای سوزاندن جسدهای پیروان آیین سیک.
چهارشنبه، 6 حمل، حوالی 7 و 45 دقیقهی صبح، وقتی مردان و زنان همراه با کودکانشان در درمسال «خلسه» در شوربازار کابل در حال اجرای مراسم مذهبیشان بودند، یک مهاجم مسلح با کشتن یک محافظ آن وارد این عبادتگاه میشود. سپس به گفتهی شاهدان این رویداد، مهاجم با شلیک مستقیم 18 مرد و 6 زن در حال نیایش، یک کودک سه ساله و یک محافظ مسلمان این عبادتگاه را میکشد. سرانجام در پایان روز پس از 6 ساعت درگیری با نیروهای امنیتی از پا در میآید. برپایهی آمار وزارت داخلهی کشور در این حمله 26 تن کشته و 8 تن دیگر زخمی شدهاند.
یک زن حدودا 35 ساله که دور سرش بانداژ پیچیده است، اشکش بند نمیآید. او در این حمله یک خواهر خود را از دست داده است. از خواهرش یک نوزاد و سه فرزند قدونیمقد دیگر به جا مانده است: «ما در حال دعا کردن بودیم. وقتی تروریست آمد به طرف همه شلیک کرد. من خود را روی زمین انداختم، فکر کردم کشته شدهام. خواهرم را کشت… کاش من هم کشته میشدم…»
دخترخواهر 12 سالهاش که ظاهرا تکلم ندارد، سعی میکند با گریه و حرکات دست به بزرگترها بگوید که مادر او هم کشته شده است. کسی اما توجه نمیکند. وقتی نگاه مرد جوانی به او میافتد، پیشانیاش را میبوسد و دست یتیمی بر سرش میکشد، اما بغضش میترکد و سر بر دیوار میگذارد.
چند قدم دورتر چند مرد کهنسال و میانسال، نمیتوانند دل پُر شان را خالی نکنند. یکی از آنها با اشاره به جسد قربانیان میگوید: «اینها به چه گناه کشته میشوند؟ نه مقامی داشتند، نه عضو ارگانی بودند و نه هم کارمند دولت بودند. همه کارگر ساده و فقیر بودند.» و دیگری میگوید: «هرکدام از اینها که کشته شدند نانآوران خانوادههای ده، دوازده نفره بودند. حالا چه کسی به داد آنها میرسد؟»
این حمله یکی از خونینترین و بزرگترین حمله در حدود دو دههی گذشته به شهروندان سیک و هندوی افغانستان است. سوربی سینگ خالصه، نمایندهی اقلیت سیکهای غزنی، میگوید آنچه در پنج سال اخیر بر آنها رفته، در طول حکومتهای مختلف در افغانستان شاهدش نبودهاند. در ماه سرطان سال 97 که افراد نخبه و با نفوذ سیکها با دعوت اشرف غنی برای دیدار او به ولایت ننگرهار رفته بودند، قبل از ملاقات هدف یک حمله انتحاری قرار گرفتند. این اولین حملهی بزرگ بر این اقلیت آسیبپذیر بود که در آن 13 نفر به شمول اوتار سینگ خالصه، نامزد انتخابات پارلمانی و سناتور دور پانزدهم شورای ملی افغانستان و راول سینگ، فعال مدنی دارای لیسانس داروسازی نیز کشته شدند.
پس از این حملات خونین به اضافهی دیگر خشونتهای خرد و ریز دیگر، شهروندان سیک و هندوی کشور به این باور رسیدهاند که بخت و اقبالشان را در افغانستان آزمودهاند و حالا دیگر وقتش رسیده که باروبنهشان را از آن بیرون بکشند. بهدلیل همین باور در سالهای اخیر شمار جمعیت آنها رفتهرفته از هزار نفر هم کاهش پیدا کرده است. به گفتهی گورنام سینگ، رییس عبادتگاههای سیکها و اهلهنود کابل، پس از حملهی ننگرهار تا حالا صد تا 150 نفر از آنها افغانستان را ترک کردهاند، از جمله پسرهای خاله، عمه و مامای خودش. او میگوید که ممکن است پس از حملهی روز چهارشنبه، همهیشان افغانستان را ترک کنند. آقای سینگ که در این حمله، پنج تن از خویشان و بستگانش را از دست داده، میگوید جمعیت سیکها و هندوهای افغانستان کمتر از هزار نفر است که به شمول 25 قربانی روز چهارشنبه، 500 نفر آنها در کابل زندگی میکردهاند.
حوالی ساعت 12 ظهر جسدهای قربانیان با آمبولانس ارتش و پولیس زیر تدابیر شدید امنیتی به مکان مخصوص مذهبی برای سوزندان در جنوب کابل منتقل میشود. جنازهها در صندوق چوبی که با پارچههای صورتی پیچانده شده یکی-یکی به «شمشاد» آورده میشوند و در جایگاه مخصوص و نزدیک همدیگر روی چوبهای سوخت گذاشته میشوند.
ساعت 12 و 11 دقیقهی ظهر است و تعدادی در حال آمادهکردن جسدها برای سنت سوزاندن. ناگهان صدای انفجار یک بمب صوتی در ورودی کوچهی شمشاد، همه را از جا تکان میدهد. بعدا دستگاه مخابرهی نیروهای امنیتی به صدا درمیآید که بمب خنثا شده و تلفاتی نداشته است.
سردار امریک سینگ 28 ساله که فروشندهی گیاه دارویی است، با اشاره به این وضعیت میگوید که سیکها و اهل هنود در افغانستان یکی-دو مشکل ندارند، بلکه درگیر هزار و یک نوع مشکلاند، آنقدر که راهی جز ترک افغانستان برایشان نمانده است. او امیدش را از بهترشدن وضعیت افغانستان دیگر از دست داده است. معتقد است در صورتی که گفتوگوی صلح با طالبان هم به نتیجهای برسد، چیزی از این صلح نصیب آنها نخواهد شد: «این همه سال گذشت و در افغانستان صلح نشد، بعد از این هم نمیشود. حتا مردم عادی ما را نمیگذارند که آرام زندگی کنیم. در دکانها میآیند و ما را میزنند.»
سوربی سینگ خالصه نمایندهی سیکهای غزنی میگوید که بعد از حملهی ننگرهار، بخشی از سیکها افغانستان را ترک کردهاند، تا جایی که حالا جمعیت آنها در غزنی به 80 نفر کاهش یافته است. او از دولتهای خارجی و سازمان ملل متحد میخواهد که زمینهی پناهندگی سیکها و هندوهای افغانستان را به یک کشور امن و آزاد فراهم کنند: «ما اینجا زندگی نمیتوانیم. چون اینجا نه کسی امنیت ما را تأمین میکند و نه به ما توجه میکند. هنوز زخمهای حمله ننگرهار خوب نشده بود که این بزرگترین حمله [به ما] صورت گرفت.»
کنیگ، 22 ساله که در این حمله برادر 36 سالهاش حکتار سینگ را از دست داده، میگوید که خانوادههای سیک در شوربازار کابل به خاطر ترس و تهدید بهطور دستجمعی در درمسالها زندگی میکنند، جایی که دولت برای تأمین امنیت آن تدابیری روی دست نگرفته و خودشان یکی-دو تا محافظ استخدام کردهاند، اما این محافظهای غیرحرفهای نمیتوانند در روزهای سخت از آنها دفاع کنند.
انارکلی هنریار، عضو مجلس سنای افغانستان میگوید آنچه در درمسال «خلسه» اتفاق افتاده جنایت آشکار ضدبشری است. هرچند پس از این حمله گروه طالبان با نشر خبرنامهای آن را کار این گروه ندانست و مسئولیت را گروه موسوم به داعش به عهده گرفت، اما خانم هنریار از مسئولان امنیتی میخواهد که عاملان این رویداد تروریستی را شناسایی کنند.
این عضو مجلس سنا میگوید که بعد از حمله ننگرهار بر سیکها و اهل هنود، بیشتر آنها بهویژه خانوادههای قربانیان افغانستان را ترک کردهاند. او معتقد است که این حمله نیز در ناامیدی مردم و ترک آنها از افغانستان تأثیر بدی بهجا میگذارد.
بیشتر شهروندان سیک و هندو که افغانستان را ترک کردهاند به هند رفتهاند. البته زندگی در هند هم برای آنها ساده نیست. سردار امریک سینگ که خانوادهاش در هند زندگی میکند، میگوید دولت هند آنها را بهعنوان شهروند خود به رسمیت نمیشناسد: «در هند هم مهاجر حساب میشویم. باید پاسپورت و ویزه بگیریم و مرتبا آن را تمدید کنیم.»
از همان اول صبح روز پنجشنبه که به درمسالهای «خسله» و «بابا سریچند» رفتم، اندوه دلشکستگی و غبار بیپناهی را در چشمان خسته و صورتهای درهمرفته آنها دیدم. پیرمرد حدودا 60 که در گوشهی درمسال تنها نشسته بود و غصه میخورد، میگفت: «دیگر این ملک از ما نیست. دیگر از ما خلاص شد. همه چیز از شما است.»
وقتی از تجندر سینگ که از غزنی برای غمشریکی با خویشاوندانش در کابل آمده بود، پرسیدم که آیا او هم در این حمله عضوی از خانواده یا بستگانش را از دست داده، متوجه شدم که این سوالم چقدر بیجا بوده است. او گفت که شمار خانوادههای سیک و اهل هنود در افغانستان کمتر از صد خانواده است و روابط خویشاوندی آنها هم شبکهای و چندلایه است. در واقع با کشتهشدن یکجایی 25 نفر، زندگی 50، 60 خانواده از هم پاشیده است.
«حالا زنان ما بیوه شدند. کودکان ما یتم شدند. چه کسی مسئولیت آنها را به عهده میگیرد؟ این بار اول و دوم نیست. دیگر تحمل نداریم. مجبور اینجا را ترک کنیم».