وار آن د راکس – ریچارد فونتین (مدیر اجرایی «مرکز امنیت امریکای جدید» در واشنگتن دیسی)
مترجم: جلیل پژواک
داستان و سیاست بسیار بهندرت درهم میآمیزند. یک سیاستگذار ساخته و آموخته گزارش، مقالات ژورنالی، کتاب و مقالات پژوهشی میخواند. هدف او از این کار برخورداری از باکیفیتترین اندیشهها و ایدهها در مواقع تصمیمگیریها و داوریهای مهم است. آنچه او با آن سروکار دارد -حتا متون کلاسیک اجتنابناپذیر- تقریبا همه غیرداستانی است. کسی که مثل من رشتهاش امنیت ملی باشد، اغلب به «توسیدید» و «هابز»، «ماکیاولی» و «سون تزو»، و «والتز» و «کیسینجر» رو میآورد. بسیار کم میبینیم کسی که رشتهاش سیاست خارجی، اقتصاد یا طب باشد، با «تولستوی» یا «دیکنز»، «میشیما» یا «آچهبه»، «مریلین رابینسون» یا «مایکل چابون» وقت خود را بگذراند.
بحران جهانی امروز نشان میدهد که چرا اقتصاددان و پزشک، سیاستگذار و کارشناس سیاست خارجی، باید داستان بخوانند. وقتی سیاستگذاران داوریهای عجولانهای میکنند که پیامدهای گسترده دارد و زندگی مردم را تغییر میدهد، بر سرمایهی فکری که طی دههها جمعآوری کردهاند، تکیه میکنند، بر کتابهایی که خواندهاند. هر رشته، از روانشناسی گرفته تا اقتصاد، زیستشناسی و تاریخ، جهان را از طریق منشور خاص خود بررسی میکند. ولی این تنها داستان است که ما را به درون ذهن دیگران دعوت میکند، ما را از زمانی به زمانی دیگر و از مکانی به مکانی دیگر، چه در گذشته و یا چه در آینده، انتقال میدهد و در ما نوعی تجربهای را ایجاد میکند که غیر از خواندن داستان هرگز نمیتوانستیم آنرا کسب کنیم. داستان با درگیرکردن ذهن خواننده با شخصیتها و داستانهای آنان، به سیاستگذاران کمک میکند تا شرایط انسانی را بهتر درک کنند و با توانایی بیشتری واکنش و پاسخ خود نسبت به آن را توسعه دهند و به کار بندند.
ارتش دیرزمانیست به این مسأله پی برده است. فرماندهی نیروی دریایی هر سال لیستی از کتابهای خواندنی را برای پرسنل ارتش و با توجه به ردهها منتشر میکند. لیست امسال نهتنها رمانهایی را که آدم انتظار دارد شامل میشود مانند «All Quiet on the Western Front» و «The Killer Angels» بلکه رمانهایی که آدم انتظارش را ندارد، مانند «Ender’s Game» و «Ready Player One» را نیز در خود جا داده است. «جیمز استاوریدیس»، دریادار بازنشستهی ارتش و فرماندهی سابق نیروی متفقین داستان را نهتنها بهعنوان پناهگاهی در دنیایی خشن، بلکه برعکس آن نیز «نوعی شبیهساز که در آن تصور میکنید در شرایط استرسزا و خطرناک چه کاری انجام میدهید» توصیف میکند. جنرال «مارتین دمپسی»، رییس سابق ستاد مشترک ارتش ایالات متحده مینویسد که داستان نوعی «آزمایشگاه ذهنی» را ایجاد میکند و از طریق آن «از ما دعوت میکند تا چالشها و فرصتهایی را که در غیر اینصورت ممکن است از آن غافل شویم، مرور کنیم.»
آری، داستان این کار و فراتر از این را انجام میدهد. رمانها قدرت مشاهده و بینش انسان را تیز و تقویت میکنند. رمانها انعطافپذیری ذهنی را افزایش داده و به سیاستگذاران کمک میکنند شرایط را پیشبینی کنند. رمان بر ذهنیتها، فرهنگها، مکانها و زمانهای دیگر روشنی میاندازد. بهترین رمانها باعث ایجاد نوعی حس همدلی در ذهن خوانندگان خود میشوند و اگر خواننده سیاستگذار باشد، کمک میکنند رویکردهای سیاستگذاری وی موثرتر و انسانیتر شوند.
با شروع دنیاگیری ویروس کرونا، «الیوت کوهن»، رییس دانشکده امور بینالملل «دانشگاه جانز هاپکینز» در مورد ادبیات پیرامون طاعون نوشت. کوهن با اشاره به تقاضا برای واکنشهای منطقی و تکنوکراتیک به یک معضل بیولوژیکی، به آثار «ادگار آلن پو» و «آلبرت کامو» برای روشنکردن سایر ابعاد این معضل مراجعه میکند. تکیه بر شواهد، دلیل و «علم سخت» البته در واکنش به شیوع آفت و طاعون لازم و درست است. اما یک سیاستگذار، در مواقع بحران باید به دنبال چیزی بیشتر از آمار و مدلها باشد تا بتواند به تعبیر کوهن «منطق ترس و وحشت که نیز بخشی از یک بیماری همهگیر است» را درک کند. او میگوید که این منطق «در مواقع خطر نادیده گرفته میشود.»
خوانندگان طاعون آلبرکامو با این منطق آشنایی دارند. کامو در طاعون مینویسد که بیماری دنیاگیر نهتنها وحشت بلکه تقاضا برای روزمرگی را نیز در فرد تولید میکند. مقاومت امروزی مردم در برابر فاصلهگذاری اجتماعی شاید ریشه در همین امر داشته باشد. «پدر پانلوکس» علیه گناهان بشریت خطبه ایراد میکند و طاعون را بهعنوان سنگ آتشینی به تصویر میکشد که از بهشت برای مجازات بشریت فرستاده شده است. «کوتارد» به کار قاچاق روی میآورد و امیدوار است که بحران تا بینهایت ادامه یابد. مردم عادی بهترین لباس خود را میپوشند تا به تئاتر و تماشای مسابقات بروند. «دکتر ریوکس» روزانه بیماران را معالجه میکند، نه بهخاطر اینکه او قهرمانانه است بلکه بهدلیل اینکه او پزشک است و معالجه بیمار همان کاری است که پزشکان انجام میدهند. او مانند پرستاران امروزی، کارگران فروشگاههای مواد غذایی و پرسنل اتاق زایمان، برای انجام کاری که نیاز است انجام شود، هر صبح بستر خواب خود را ترک میکند.
داستان افقهای ذهنی خواننده را گسترش میدهد. سیاستهای ضعیف اغلب از افقهای ذهنی گسترشنیافته و محدود ناشی میشود.
داستانهای علمی تخیلی را در نظر بگیرید. داستانهایی که بهطور غیرمعمول، ژانری محبوب بین متفکران ژرفبین سیاست دفاعی است. رمان «نیورومنسر» توانایی هوش مصنوعی و واقعیت شبیهسازیشده (واقعیت مجازی) را در سال 1984 به خوانندگان نشان داد. مجموعة «بنیاد» به قلم «آیزاک آسیموف» و تئوری «روانتاریخ (روانشناسی تاریخی)» شخصیت داستان یعنی «هری سلدون»، دو دهه قبل از اینکه تحلیل دادههای بزرگ آغاز شود، آنرا پیشبینی کردند. اخیرا سهگانهی «مسألهی سه جسم» که رمانی از «لیو سیکسین» است، به شهرت رسیده است. این داستانها و داستانهای دیگر از ما دعوت میکنند چیزی را تصور کنیم که هنوز غیرقابلتصورند.
یک بخش کامل تجزیه و تحلیل اطلاعات به طرح سناریو اختصاص دارد؛ محل تمرکز آنهایی که میپرسند دنیاگیری ویروس کرونا چگونه بسیاری از سیاستگذاران را غافلگیر کرد. هدف، تقویت انعطافپذیری ذهنی سیاستگذاران از طریق واداشتن آنها به درنظرگرفتن دقیق احتمالات و امکانها و واکنشهای احتمالی به آنهاست. وظیفهی رمان دقیقا همین است و آنرا را اغلب به روشی دقیقتر، قانعکنندهتر و موثرتر از بسیاری از تمرینهای تحلیلی انجام میدهد.
رمانها همچنین مستقیما ما را وارد افکار دیگری میکنند. ما از طریق داستان ذهن شفادهندههایی چون دکتر ریوکس را میبینیم. وارد ذهن کسانی که در حال مرگ هستند میشویم، مانند ماجراهای رمان «مرگ ایوان ایلیچ» از تولستوی، یا حتا مغز متوفی را کندوکا میکنیم مانند ماجراهای رمان «گوربهگور» از «ویلیام فاکنر». افکار «بیلی پیلگریم» در «سلاخخانهی شماره پنج»، رمانی از «کرت وانهگت» به خواننده حس اختلال استرس پس از سانحه را انتقال میدهد. کلودیوس در «منم کلودیوس»، رمانی از «رابرت گریوز» بین قدرت مطلق و جزئیات روزمره در نوسان است. سلمان رشدی در «بچههای نیمهشب» به ما امکان میدهد تا شاهد اندیشناکی کسانی باشیم که در میانهی تحولات سیاسی زندگی میکنند، درحالیکه «هاروکی موراکامی» خوانندگانش را به دنیای توهمزای «عجیبوغریبی مطلق» دعوت میکند.
سیاستگذاران با انجام چنین سفرهای ادبی میتوانند وضعیت انسان را بهتر ارزیابی و در نتیجه عوارض را بهتر تشخیص دهند. رمانها هرگز تمام راهحلها را ارائه نمیدهند، نه بیش از آنچه که کتابهای غیرداستانی قادر به ارائه هستند و شاید هیچ راهحلی ارائه ندهند. اما رمانها میتوانند رهبران را وادارند که سوالات بهتری راجع به خطوط هستی بپرسند و پاسخهای دقیقتری برای آنها پیدا کنند.
«سورن کییرکگارد» نوشت هنگامی که هدف تمام اختراعات عصر وی (از راه آهن گرفته تا قایقهای بخار و تلگراف) آسانترساختن زندگی بود، او تصمیم گرفت زندگی را دشوارتر سازد. همینگونه است که بهترین رمانها زندگی را پیچیدهتر جلوه میدهند نه سادهتر. سیاستگذار با تکیه بر اطلاعات ناقص و در شرایط عدم اطمینان تصمیم میگیرد؛ تصامیمی که اغلب پیامدهای غیرقابل پیشبینی و بالقوه وخیم در پی دارد. از اینرو آنها باید با علم بر جهان (جهان با تمام پیچیدگیهای دشوارش که فقط رمانهای بزرگ ذهن خواننده را با آن آشنا میکند) به سراغ چالش تصمیمگیری بروند.
نکتهی اصلی حس همدلی است که داستان میتواند به تقویت آن کمک کند. سیاست اغلب زندگی افرادی را که از آن متأثر میشوند، نادیده میگیرد و سیاستگذاران اغلب از جهانی غیر از جهان افراد عادی، داوری میکنند. ولی در هر حال سیاست و نتیجهی تصامیم سیاستگذاران بهطور مستقیم و اساسی بر انسان تأثیر میگذارد. پالیسی باید انسانی باشد و عادات ذهنی که با خواندن رمان و داستان شکل میگیرد، میتواند سیاستگذاران را برای تصمیمگیری و واکنش همدلانه آماده کند. این مسأله هرگز مانند حالا که بحرانی مانند دنیاگیری کووید 19 جهان و جوامع انسانی را در نوردیده، مهم نبوده است.
سیاستگذاران در بحران ویروس کرونا چه باید انجام دهند؟ بسیاری از داستانها میگویند که آنها همانند کاری را انجام دهند که سایر شهروندان انجام میدهند، یعنی آنچه را که در توان دارند انجام دهند. ویرجینیا وولف در «بهسوی فانوس دریایی» نشان میدهد که معنا نه فقط با بیانات عالی و تغییرات فراگیر بلکه توسط «معجزات کوچک روزمره، روشنیها و کبریتهایی که بهطور غیرمنتظره در تاریکی روشن میشوند» انتقال مییابد.
البته پاسخگویی و واکنش در بحران نه فقط مسئولیت سیاستگذاران بلکه وظیفهی تمام شهروندان سالم جامعه است. و در اینجا نیز داستان آموزنده است.
در شاهکار «هالدور لاکسنس» ایسلندی بهنام «مردم مستقل»، «بیارتور» کشورزی است که طعم تلخ شکست را بارها در زندگی خود چشیده. او دهها مایل را با دختر بزرگ خود «آستا سولیجا» طی میکند. دخترش که خود نیز درهمشکسته، تحقیرشده، خسته و بیمار است، در میانهی راه متوفف میشود و قادر نیست قدم دیگری بردارد. او به معنای واقعی کلمه به آخر خط رسیده است. اما بیارتور رو به آستا میکند، او را از زمین بلند میکند و بر پشت خود سوار میکند و تلوتلوخوران به سمت خانهی جدید روانه میشوند. او آنچه را در توان دارد انجام میدهد. در تاریکی بیارتور و آستا، کبریتی جرقه میزند.
هنگامی که شهرها بسته، ترس حکمفرما و فاصلهگذاری اجتماعی اجباری میشود، هرکسی، از سیاستگذار گرفته تا هر فرد عادی، شخصی را دارند که باید روی دوش خود حمل کنند.